ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امیتازات: 4.91
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حضرت رضا علیه السلام
۸ اسفند ۱۳۹۰, ۰۱:۱۶ عصر
ارسال: #23
کرامت امام رضا (ع) به نقل از دکتر محمد اصفهانی
[align=JUSTIFY DIR=RTL]یکی از کرامات امام رضا (ع)
[/align]
این ماجرا رو بنده خودم [
محمد اصفهانی]
بی واسطه از گوینده آن آقای « ا.آ » که از خادمین حرم حضرت رضا ع هستند در مشهد مقدس شنیدم آقای « ا.آ » تعریف کردند :
[align=RIGHT DIR=RTL] کشیک کفشداری داشتم ؛ نوبتِ من شب بود ؛ معمولا بین ما خادمین رسمه که اگه حاجتی یا مشکلی داشته باشیم غذای نوبت کشیکمون رو نذر حضرت رضا ع می کنیم و تقریبا بی استثنا مشکلمون حل میشه و حاجت روا میشیم مگر اینکه چیزی خارج از صلاح و خیر درخواست کنیم تازه همون هم بزودی حکمتش برامون روشن می شه و با این التفات ؛ راضی می شیم . . . خلاصه ایشون اینطور ادامه دادند :[/align] [align=RIGHT DIR=RTL ID=YIV1816836152YUI_3_2_0_1_13298915039152272] اونشب گرسنه بودم . . . از مهمانسرای حضرت ؛ سهم شام ِ کفشداری ِ ما رو آوردن ؛ دوستانم شامشونو خوردن ولی من چون نذر داشتم با شکم گرسنه شامِ داغِ حاضر آماده رو گرفتم دستم و رفتم توی صحن تا بدم به یکی از زایرین که محتاج تر و مستحق تر باشه . . . معمولا هروقت غذا به دست و با لباس خدمت به صحن می رفتم همه میریختن اطرافم که یه تکه از اونو به عنوان تبرک با خودشون ببرن و همیشه غوغایی به پا می شد اما این دفعه هیچکس به طرف من نیومد ! نه ازدحامی نه درخواستی؛ یعنی چه؟ چرا ایندفعه اینجوریه؟چشمم افتاد به یه پیرزن خمیده قامت با یه چادر کهنه ؛ گفتم : خودشه ؛ باید شامو به او بدم و نذرمو ادا کنم اما تا اومدم اقدام کنم با بی اعتنایی از کنارم رد شد و من مثل آدمهای حیرون تا به خودم اومدم دیدم چند متر با من فاصله گرفته و پشت به من داره به راهش ادامه میده و من هم هیچ انگیزه ای ندارم که به طرفش برم!؟ این وضعیت عادی نیست . من بارها اینکارو انجام دادم امشب هیچ اقبال و استقبالی نیست ! تاحالا این وضعو ندیده بودم . دلم گرفت شایدم یه کمی بارونی شدم . . . یا امام رضا ! نکنه از دست من ناراحتین و اصلا دوست ندارین که به درگاهتون عرض حاجت کنم ؟ واینها هم علامتهاشن؟ احساس غربت ؛ محرومیت و تنهایی بدجوری داشت اذیتم می کرد و این فکر که ببینم چه کار کردم که حضرت از این خادم خودشون دلگیر شدن . . . . [/align] [align=RIGHT DIR=RTL]توی همین احوال یکدفعه چشمم افتاد به مردی شیک پوش با کت و شلوار اطو کشیده و مرتب که دستِ بچة 9-10 ساله اش رو گرفته بود و داشت از حرم خارج می شد و به صحن میومد ؛ بچه هم لباس مرتبی به تن داشت و سفت و سخت دست بابا رو چسبیده بود . با دیدن اونها بطور عجیب و غریبی حالم دگرگون شد و مثل دفعه های قبل که نذر میکردم اون احساس گرمی و شوق رو به شدت در خودم حس کردم ؛ دیگه از اون غربت و بی اعتناییِ آزاردهنده اثری نبود . . . مثل آهن و آهنربا دارم به طرف این پدر و پسر کشیده می شم بدون اینکه بفهمم چرا؟ به طرفشون راه افتادم ولی اینکار هیچ منطقی نداره ؛ ایناکه مستحق نیستن ! احتمالا توی بهترین هتلهای مشهد اتاق دارن و یه شام مفصل هم انتظارشونو میکشه ؛ اونوقت من شام نذریِ حضرت رو بدم به اینها؟ نه اینها مستحق نیستند . یکدفعه با این افکار به خودم اومدم و دوباره سرِ جام میخکوب شدم . . . ولی انگار مقاومت بی فایدس! بی اختیار و خارج از هر محاسبه و منطقی دارم به طرفشون جذب می شم و دست خودم نیست . . . بالاخره چند ثانیه بعد دلمو زدم به دریا و راه افتادم و در حالیکه ظرف یکبار مصرف شام روی دستهام بود با احترام بهشون تعارف کردم وگفتم : سلام ! این شامِ حضرت رضا ع است و منهم از خادمین حرم هستم این مال شماست !!! حالا خودم هم نمیدونم چرا دارم این کارو انجام میدم . . . [/align] [align=RIGHT DIR=RTL ID=YIV1816836152YUI_3_2_0_1_13298915039152289]مرد شیک پوش با تعجب و بُهت ؛ مدتی به ظرف شام خیره شد و یه دفعه خون دوید توی صورتش ؛ پسرش با خوشحالی گفت : بابا شام ! و پدر بی اختیار زد زیر گریه !! . . . من مات و مبهوت با نگرانی پرسیدم : چی شده ؟ شما رو ناراحت کردم؟ پدر در حالیکه اشکهاشو از روی صورتش پاک می کرد گفت : خیر آقا ؛ ما از شما خیلی هم متشکریم ! گریه من به خاطر کرامتی است که هم اکنون از این امام بزرگوار دیدم . . . و چون نمی تونست درست صحبت کنه با سختی کلمات رو ادا کرد و دیگه گریه امانش نداد . . . چند لحظه به همین ترتیب گذشت ؛ وقتی آرومتر شد گفت : همین الان که توی حرم بودیم داشتیم ضریحو طواف میکردیم که ناگهان دیدم پسرم وسط آن شلوغی و ازدحام خم شد و چیزی از روی زمین برداشت و به دهن گذاشت و خورد . گفتم : چه کار کردی؟ این چی بود که خوردی؟ گفت : یه دونه نخودچی روی زمین افتاده بود برداشتم خوردم . من با عصبانیت دستشو کشیدم و گفتم : چرا اینکارو کردی؟ مگه تو نمی دونی که زمینِ اینجا زیر پای اینهمه زایر از شهرهای مختلف ؛ کثیف می شه و حتما اون نخودچی هم به پای اونا خورده و کثیف شده ؛ اونوقت تو اونو می ذاری توی دهنت و می خوری؟ حساب نمی کنی که هزارتا مرض می گیری؟ پسرم در حالیکه ترسیده بود بغض کرد و گفت : آخه پدر یه عالمه وقته که اینجا هستیم و من گرسنه ام ؛ شما هم که به هتل نمی رین تا شام بخوریم ؛ من خسته شدم . . . [/align] [align=RIGHT DIR=RTL]با عصبانیت گفتم : گرسنه ای؟ به ایشان بگو گرسنه ای! . . . و اشاره کردم به ضریح حضرت رضا ع ؛ راستش خودم هم نفهمیدم که چرا در اون لحظه چنین حرفی زدم؟ و پسرم بلافاصله رو به ضریح گفت : ای امام رضا من گرسنه ام ! . . . وقتی او با صدای بلند رو به ضریح اظهار گرسنگی کرد از کار خودم خجالت کشیدم و در دلم از امام ع عذرخواهی کردم و از بقیه اعمالی که در حرم داشتم منصرف شدم تا با پسرم به هتل بریم و به او شام بدم . از حرم خارج شدیم که شما رو در صحن دیدم و این شامِ تعارفی حضرت رضا رو . . . حالا نمیدونم حال خودمو چطوری براتون توصیف کنم . ای کاش به پسرم می گفتم چیز دیگری از حضرت بخواد ؛ و مجددا زد زیر گریه . . . [/align] [align=RIGHT DIR=RTL]آقای « ا.آ» ادامه داد : در حالیکه خودم هم گریه میکردم با خوشحالی شام رو به اون پسر دادم و از اینکه حضرت منو پذیرفتند احساس سرافرازی و سربلندی کردم و البته مشکل بنده نیز به سرعت گره گشایی شد ./[/align]

[[/color]امید وارم خدا پنجره باز اتاقت باشد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، seyedebrahim
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
حضرت رضا علیه السلام - fateme18 - ۲۲ بهمن ۱۳۸۸, ۰۳:۴۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - safirashgh - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۷:۵۸ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - گمنام - ۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۸:۵۱ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۵ شهريور ۱۳۹۲, ۰۹:۴۲ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۶ شهريور ۱۳۹۲, ۰۸:۱۵ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - فاطمه گل - ۶ مهر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۰ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۷ دي ۱۳۹۲, ۱۱:۵۷ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۸ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۲۶ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ دي ۱۳۹۲, ۰۴:۴۲ عصر
حضرت رضا علیه السلام - Entezar - ۱۱ اسفند ۱۳۹۲, ۰۳:۴۴ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ شهريور ۱۳۹۴, ۰۱:۵۳ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ آذر ۱۳۹۴, ۱۱:۴۹ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۴ دي ۱۳۹۴, ۰۹:۳۷ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۳ دي ۱۳۹۴, ۰۶:۵۰ صبح
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۷:۳۸ عصر
RE: حضرت رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۲۲ خرداد ۱۴۰۱, ۰۱:۲۸ صبح
صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۱۵ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۳۷ صبح
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - یوسف زهرا - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۳۰ عصر
RE: صلوات خاصه امام رضا (ع) - کبوتر حرم - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۰۹ عصر
داستانهایی كوتاه از امام رضا (ع) - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۳:۳۷ عصر
در سوگ امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۲۵ عصر
زیارت امام رضا علیه السلام - boshra - ۱۵ بهمن ۱۳۸۹, ۰۷:۵۰ عصر
RE: داستانهای آموزنده از امام رضا(ع) - seraj73 - ۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۰۶:۵۱ عصر
کرامت امام رضا (ع) به نقل از دکتر محمد اصفهانی - nafas - ۸ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۱۶ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا