ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
۲۸ آبان ۱۳۹۲, ۱۲:۱۷ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۸ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۲۰ صبح، توسط Bitanem.)
ارسال: #1
داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
[highlight=#ffffff]
[highlight=#ffffff]از کمیته تفحص مفقودین با منزل شهید تماس گرفتند .[/highlight]
[highlight=#ffffff]خانمی گوشی را برداشت.[/highlight]
[highlight=#ffffff]
مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند که بعد از بیست وچندسال انتظار ، پیکر شهید پیدا شده و تا آخر هفته آن را تحویلشان می دهند.
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :حالا نه. می شود پیکر شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد اما به روی خودش نیاورد. قبول کرد.
گذشت .[/highlight]
[highlight=#ffffff]روز موعود رسید. به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده. وارد کوچه شدند.دیدند انگار درخانه شهید مراسم جشنی برپاست.
[highlight=#ffffff]در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیافتد. مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس عروسی دختر شهید است به مجلس عزا تبدیل شد تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان عروس مجلس بود.
خودش خواسته بود که پدرش در مجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت. عروس گفت تابوت را به داخل اتاق بیاورید. خواست که اتاق را خالی کنند. فقط مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش.
همه رفتند.
گفت در تابوت را باز کنید. باز کرد.
گفت: استخوان دست پدرم را به من نشان بده. نشان داد.
استخوان را در دست گرفت و روی سرش گذاشت و رو به داماد با حالت ضجه گفت: ببین!ببین این مرد که می بینی پدر من است. نگاه نکن که الان دراز کش است روزی یلی بوده برای خودش . ببین این دستِ پدرمن است که روی سرم هست. نکند روزی با خودت بگویی که همسرم پدر ندارد[/highlight]
[/highlight]
[/highlight]

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Entezar ، hamed ، seyedebrahim ، هُدهُد صبا
۲۸ آبان ۱۳۹۲, ۱۱:۱۷ صبح
ارسال: #2
داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
واقعا حرف نداره داستانات Bitanem گل...
دوستان ببخشید من با Bitanem عزیز یکم راحت تر صحبت میکنم...آخه یه نسبتی داریم باهم پیدا میکنیم.البته با دعای همه ی دوستای گل تالار

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۲۸ آبان ۱۳۹۲, ۰۷:۵۶ عصر
ارسال: #3
RE: داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
[quote='Entezar' pid='16191' dateline='1384847227']
واقعا حرف نداره داستانات Bitanem گل...
دوستان ببخشید من با Bitanem عزیز یکم راحت تر صحبت میکنم...آخه یه نسبتی داریم باهم پیدا میکنیم.البته با دعای همه ی دوستای گل تالار

مبارکه دوستان گرامی . میگم اینهمه تحویل ، تعریف ، تمجید ، نگو.....انشاءالله بعد محرم تبریکات صمیمانه و خوشحالیمون رو نثار شما خوبان خواهیم کرد . خوشبخت باشید . Rose

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، Entezar
۲۸ آبان ۱۳۹۲, ۰۹:۳۶ عصر
ارسال: #4
RE: داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
ممنونم ازتون آشنای غریب گرامی.واقعا به دعای همه دوستان و یاری خدا و قرآن وامامامون احتیاج داریم.از دعای خیرتون ما رو محروم نکنین.البته ایشالا همه جوونای این تالار و کل جوونای دنیا خوشبخت باشن و بدون مشکل.

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar ، آشنای غریب
۲۹ آبان ۱۳۹۲, ۰۳:۴۰ عصر
ارسال: #5
داستان واقعی : پدر شهید عروس حتما بخوانید
ایشالااااااااااا...
ممنونم آشنای غریب گل.من که به شخصه میخوام پروفایلمو نسل به نسل بدم به فرزندانم...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، آشنای غریب
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا