پاسخ به برخی سوالات "شیعه "
۲۵ شهريور ۱۳۹۱, ۰۶:۴۰ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۰:۲۳ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
پاسخ به برخی سوالات "شیعه "
چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟
شفقنا (پایگاه بین الملل همکاری های خبری شیعه) – چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: قرار دادن دست راست بر روي دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموري است كه استحباب آن بين فقهاي سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است: حنفيها ميگويند:روي هم گذاشتن دستها در نماز، سنّت است وواجب نيست، و براي مرد بهتر است كه كف دست راستش را بر پشت دست چپ، زير ناف قرار دهد، و زن دستها را بر سينهاش بگذارد. شافعيها ميگويند: گذاشتن دست روي يكديگر، در نماز، براي مرد و زن سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ زير سينه و بالاي ناف به سمت چپ قرار دهد. حنبليها ميگويند: گذاشتن دستها روي هم، سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زير ناف قرار دهند. فرقه مالكيّه بر خلاف سه مذهب فوق ميگويند: آويختنِ دستها در نمازهاي واجب، مستحب است، قبل از مالكيها نيز جماعتي همين قول را گفتهاند كه از آن جملهاند: عبداللّه بن زبير، سعيد بن مسيّب، سعيد بن جبير، عطاء، ابن جريح، نخعي، حسن بصري، ابن سيرين و جماعتي از فقها. از امام اوزاعي منقول است كه نمازگزار، بين آويختن دستها يا روي هم قرار دادن آنها مخير است.[1] امّا مشهور بين شيعه اماميّه آن است كه قرار دادن دستها روي يكديگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهاي شيعه كسي قائل به كراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبي در كافي.[2] كيفيت نماز پيامبر(ص) با اين كه به جز مالكيها، مذاهب ديگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جايز شمردهاند و دربارة اين مسأله سخن بسيار گفتهاند، با اين حال دليل قانع كنندهاي حتّي بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلكه ميتوان ادّعا كرد كه دلايلي بر خلاف ادعاي آنان وجود دارد و رواياتي كه از فريقين (شيعه و سنّي) بيانگر طريقه نماز گزاردن رسول اكرم(ص) است، از گذاشتن دستها بر يكديگر سخني به ميان نياورده است و امكان ندارد كه پيامبر (ص) امر مستحبّي را در طول حيات خود(يا بخشي از آن) ترك نمايد. اکنون سه نمونه از اين روايات، دو مورد از طريق اهل سنّت و ديگري از طريق شيعه اماميّه را ذكر ميكنيم كه هر دو روايت، چگونگی نماز پيامبر(ص) را بيان ميكند و در هيچيك كوچكترين اشارهاي به روي هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن: الف: حديث ابي حُميد ساعدي حديث ابي حُميد ساعدي را برخی از محدّثان (سنّي) روايت كردهاند و ما از كتاب سنن بيهقي نقل ميكنيم كه گفت: او رو به اصحاب پيامبر كرد و گفت: من داناترين شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زيرا تو نه بيش از ما پيرو آن حضرت بودهاي و نه افزونتر از ما مصاحبتش كردهاي. گفت: چرا، گفتند: پس (كيفيّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه كن. ابوحُميد گفت: رسول خدا(ص) هرگاه ميخواست به نماز بايستد، دستها را تا برابر شانههايش بالا ميبُرد، سپس تكبير ميگفت و هنگامي كه همه اعضايش به حال اعتدال در جاي خود قرار ميگرفت به قرائت ميپرداخت، آنگاه تكبير ميگفت و دستها را تا برابر شانه بالا ميبُرد، پس از آن به ركوع ميرفت و دو كف دست را بر زانوها ميگذاشت و در حال اعتدال كه نه سرش را بالا ميگرفت و نه پايين ميانداخت، ركوع را انجام ميداد. سپس از ركوع سر بلند ميكرد(ميايستاد) و ميگفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دستها را تا برابر شانهها بالا ميبُرد و تكبير ميگفت، سپس (براي سجده) متوجّه زمين شده و دستهايش را (در سجده) از پهلوهايش جدا ميگرفت، آنگاه سر از سجده برميداشت و پاي چپش را خم ميكرد و بر آن مينشست. انگشتان پاهايش را در سجده باز مينمود و سجده دوم را نيز همينگونه انجام ميداد و پس از سجده، تكبير ميگفت، سپس پايش را خم كرده بر آن مينشست در حالي كه هر عضوي به حال اعتدال قرار ميگرفت. ركعت بعدي را هم به همين كيفيّت انجام ميداد و پس از دو ركعت در حال قيام تكبير ميگفت و دستهايش را تا برابر شانهها بالا ميبرد همانگونه كه تكبير افتتاحيّه را انجام ميداد و در بقيّه نمازش نيز همينطور عمل ميكرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام ميگفت، پاي چپ را عقب قرار ميداد و بر سمت چپ بر وَرِك[3] مينشست. همه گفتند: ابوحميد راست گفت، رسول خدا(ص) بدين گونه نماز ميگزارد.[4] اين بود حديثي در مقام بيان كيفيّت نماز رسول خدا(ص) كه از طريق اهل سنّت روايت شده كه وجه دلالت آن را دانستيم. اکنون به حديثي كه شيعه اماميه روايت كرده توجه كنيد: ب: حديث حمّاد بن عيسي حمّاد بن عيسي از امام جعفر صادق (ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است براي مردي كه 60يا 70 سال از عمرش بگذرد و يك نماز با شرايط كامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از اين سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت كردم و عرض كردم: فدايت شوم، نماز را (با شرايط كامل) به من تعليم فرما. پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ايستاد و دستهايش را با انگشتان بسته بر روي رانهايش انداخت و پاهايش را نزديك به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهايش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نميكرد و با خشوع و فروتني تمام بود، پس تكبير گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتيل قرائت كرد، سپس به اندازه نفس كشيدني در حال قيام صبر كرد و پس از آن تكبير گفت در حالي كه هنوز ايستاده بود، آنگاه به ركوع رفت و دو كف دستش را با انگشتان باز روي كاسه زانوهايش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوري كه اگر قطرهاي آب يا روغن بر پشتش ريخته ميشد به واسطه راست بودن پشتش به هيچ طرف مايل نميگشت، امام گردنش را (در ركوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتيل تسبيح (سبحان رَبّي العظيم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ايستاد و چون كاملاً به حال قيام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قيام، تكبير گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهايش را قبل از زانوها بر زمين گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّي الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوي از بدنش را بر عضو ديگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده كرد: پيشاني، دو كف دست، دو كاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بيني، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمين واجب و گذاشتن بيني بر خاك سنّت است كه اِرغام ناميده ميشود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامي كه راست نشست، تكبير گفت و ساق پاي چپ را خم كرده، روي آن نشست و پشت پاي راستش را بر كف پاي چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّي و أتوب إليه»، و در همان حال نشسته تكبير گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذكر تسبيح را در سجده دوم نيز گفت و از عضوي از بدنش براي عضو ديگر در ركوع و سجود كمك نگرفت و در حال سجده دستهايش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمين نگذاشت و بدين ترتيب دو ركعت نماز بجا آورد . سپس فرمود: اي حمّاد، اين گونه نماز بخوان، و در نماز به هيچ سويي التفات مكن و با دستها و انگشتانت بازي مكن و آب دهان به راست و چپ يا پيش رويت مينداز.[5] چنان كه ملاحظه ميشود هر دو روايت در صدد بيان كيفيّت نماز واجب است و در هيچكدام كوچكترين اشارهاي به روي هم گذاشتن دستها نشده است، زيرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بيان خود آن را ترك نميكرد و حال اين كه آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را براي ما مجسّم ميكرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از اميرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه عليهم اجمعين گرفتهاند. بنابراين، دست روي دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زيرا گرفتن دست در واقع داخل كردن چيزي است در شريعت كه از شريعت نيست. ج. آموزش نماز به كسي كه نماز صحيح نميخواند در ميان محدثان اهل سنت حديثي است به نام «حديث المسيء صلاتُه» يعني حديث كسي كه نماز خود را صحيح نميخواند، در اين حديث چنين آمده است: ابوهريره ميگويد: پيامبر وارد مسجد شد، مردي نيز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پيامبر آمد و سلام كرد. پيامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوي پيامبر بازگشت، پيامبر نيز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، اين كار سه بار تكرار شد، سرانجام آن مرد عرض كرد: سوگند به خدايي كه تو را به حق مبعوث كرده است، من جز آنچه انجام ميدهم، چيزي نميدانم، چه بهتر كه نماز را به من بياموزي. در اين هنگام پيامبر فرمود: هرگاه به نماز ايستادي تكبير بگو، سپس آنچه از آيات قرآن ميداني، بخوان، سپس ركوع كن به گونهای كه بدنت آرام گردد، آنگاه پيامبر ديگر اجزا و شروط نماز را به او ميآموخت[6] و هيچ اشارهاي به گذاردن دست راست بر دست چپ نميكند، در حالي كه اگر اين كار واجب و يا مستحب مؤكد بود، از گفتن آن خودداري نميکرد. نظر ائمّه اهل بيت(علیهم السلام) با توجه به آنچه تاكنون گفته شد، روشن گرديد كه سنت بودن دست روي دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدين جهت ميبينيم كه ائمّه اهل بيت(علیهم السلام) از اين عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز ميكردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه ميدانستند. محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق يا امام محمّد باقر ‘روايت كرده، ميگويد: به آن حضرت عرض كردم: حكم كسي كه دستش را در نماز بر دست ديگر ميگذارد، چيست؟ فرمود: اين عمل، تكفير است و نبايد انجام شود.(تكفير به معني تعظيم در مقابل پادشاهان است). زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تكفير مكن(دستهايت را بر هم مگذار)، زيرا مجوس اين عمل را انجام ميدهند. صدوق به سندي از امير مؤمنان علي (ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: مسلمان دستهايش را در نماز جمع نميكند و در حالي كه در مقابل خداي عزّ وجلّ ايستاده است، تشبّه به اهل كفر (يعني مجوس) نميورزد.[7] در خاتمه يادآوري ميكنيم كه آقاي دكتر علي سالوس بعد از نقل نظريات و فتاواي فقهاي شيعه و سنّي، (در مورد نهادن دستها بر يكديگر در حال نماز) به كساني كه دست روي دست گذاشتن را حرام ميدانند حمله كرده و ميگويد: «كساني كه قائل به حرمت و مبطل بودن اين عمل هستند يا تنها آن را حرام ميدانند، به واسطه تعصب مذهبي، بين مسلمين اختلاف و تفرقه ايجاد ميكنند».[8] جا دارد از ايشان پرسيده شود: اگر تلاش و بررسي وتحقيق در كتاب و سنّت، شيعه را به اين نتيجه رسانده كه گرفتن دست در نماز، امري است كه بعد از نبي اكرم(ص) پيدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر ميشدند، گناه شيعه چيست؟ و در اين صورت هر كس گمان كند كه آن عمل جزئي از نماز است چه واجب باشد يا مستحب، تحقيقاً در دين امري را بدعت نهاده كه از دين نيست. آيا جزاي كسي كه در كتاب و سنّت اجتهاد و تحقيق نمايد اين است كه با تير اتّهام به تعصّب مذهبي و ايجاد اختلاف، مورد هدف قرار گيرد؟ اگر اين اتّهام بجا باشد، آيا امام مالك را نيز ميتوان اين گونه متّهم كرد؟ زيرا او گرفتن دست را مطلقاً، يا در نمازِ واجب، مكروه ميداند. آيا ميتوان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبي و ايجاد خلاف متّهم كرد؟ به چه دليل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبي و ميل به اختلاف بين مسلمين نميدانيد؟ قضاوت با شماست. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . محمّد جواد مغنيه: الفقه علي المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دكتر عبدالحميد، ص 5. [2] . محمد حسن نجفي، جواهر الكلام:11/15ـ16. [3] . تورك عبارت است از اين كه انسان در حال نشستن بر روي پاي چپ بنشيند، وروي پاي راست را بر كف پاي چپ قرار دهد. [4] . سنن بيهقي:2/72، 73، 101، 102; سنن أبي داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حديث 730ـ736; سنن ترمذي:2/98، باب صفة الصّلاة. [5] . شيخ حرّ عاملي: وسائل الشيعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حديث 1، و باب 17، حديث 1و2. [6] . صحيح بخاري، ج1، ص 189، شماره 793; صحيح مسلم:2/11. [7] . شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حديث 1، 2و 7. [8] . فقه الشيعة الإماميه ومواضع الخلاف بينه و بين المذاهب الأربعه:183. .
بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
۲۶ شهريور ۱۳۹۱, ۰۱:۱۰ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۶ شهريور ۱۳۹۱ ۰۲:۰۷ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا شيعيان دستها را از بالا به پايين ميشويند؟ چرا شيعيان دستها را از بالا به پايين ميشويند در حالي كه ديگران از پايين به بالا ميشويند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی در پایگاه خود به آن پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: ! پاسخ: همگي ميدانيم كه وضو يكي از مقدمات نماز است. در سوره مباركه مائده ميخوانيم: «يا أَيُّهَـا الّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَى المَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الكَعْبَيْنِ».[1] «اي افراد با ايمان هرگاه براي نماز به پا خاستيد، صورت و دستهاي خود را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا كعبين(دو برآمدگي) مسح كنيد». در جمله نخست «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَى المَرافِق» لفظ «أيدي» به كار رفته كه جمع «يد» به معني دست است و با در نظر گرفتن دو مطلب روشن ميشود كه چرا بايد دستها را از بالا به پايين شست. 1. كلمه «يد» در زبان عربي استعمالات مختلفي دارد و گاه صرفاً به انگشتان دست، گاه به انگشتان تا مچ، گاه به انگشتان تا آرنج، و بالأخره گاه به كلّ دست از سر انگشتان تا كتف، اطلاق ميشود. 2. مقدار واجب از شستن دست در وضو فاصله ميان مرفق تا سر انگشتان است، لذا قرآن لفظ «إِلَى المَرافِق» را به كار برده تا مقدار واجب را بيان كند. نتيجه ميگيريم: چون لفظ «يد» كاربردهاي گوناگوني دارد، كلمه «إلي» در «إِلَى المَرافِق» بيانگر مقداري از اجزاء عضو است كه بايد شسته شود يعني بايد دستها تا آرنج شسته شود نه كمتر و نه بيشتر و هرگز ناظر به «كيفيت» غَسل و شستوي دست (كه مثلاً از بالا به پايين صورت گيرد يا از پايين به بالا) نيست، اما كيفيت شستشو چگونه است؟ آن مربوط به عرف وعادت است و معمولاً از بالا به پايين ميشويند. فيالمثل اگر پزشك دستور دهد پاي بيمار را تا زانو بشوييد،پاي وي را از بالا به پايين ميشويند، نه بالعكس يا اگر انساني به رنگكاري بگويد اين اتاق را تا سقف رنگ كن ، هيچگاه از پايين ديوار آغاز نميكند، بلكه از بالا شروع كرده تا به پايين برسد. از اين رو، شيعه اماميه معتقد است كه در هنگام وضو، صورت و دستها را بايستي از بالا به پايين شست و خلاف آن را صحيح نميداند. زيرا كلمه «تا» در زبان فارسي، و يا «إلي» در زبان عربي، در اين موارد، ناظر به بيان مقدار محل عمل است نه كيفيت انجام آن. گذشته از اين، سيرة ائمه اهل بيت، كه عِدل قرآنند، بيانگر كيفيت شستن است و آنان دستها را از بالا به پايين ميشستند. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
۳۱ شهريور ۱۳۹۱, ۰۴:۱۸ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۵۷ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم چرا شيعه اماميه، در نماز، بر تربت سجده ميكند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: پاسخ: از نظر شريعت مقدس اسلام، سجده فقط براي خدا شايسته و جايز است، و بر غير او نميتوان پيشاني بر زمين ساييد، و اين سخني است كه همه فقهاي اسلام بر آن اتفاق نظريه دارند. اگر اختلافي وجود دارد، به مورد ديگرمربوط ميشود و آن اين كه از نظر فقه شيعي فقط ميتوان بر دو چيز سجده كرد: 1. زمين، مانند خاك و سنگ و مانند آن دو. 2. چيزي كه از زمين ميرويد، مشروط بر اين كه پوشيدني و خوردني نباشد. از نظر فقه سني، دايره حكم وسيعتر است، آنها سجده بر منسوجاتي از پشم و پنبه و مو را جايز ميدانند، تنها شافعي است كه ميگويد: بر گوشه دستار و اطراف جامه و آستين پيراهن سجده جايز نيست.[1] اكنون بايد ديد رواياتي كه از پيامبر گرامي (ص) در قلمرو گفتار و رفتار وي وارد شده است، كدام يك از دو نظريه را تأييد ميكند. مسلماً پيامبر گرامي (ص) به حكم قرآن ، «اسوه و الگو» است و هيچ فردي نميتواند رأي خود را بر گفتار و رفتار او مقدم بدارد. بررسي احاديث اسلامي كه در صحاح و سنن وارد شده، اين مطلب را ثابت ميكند كه حكم نهايي سجدگاه و به تعبير فقيهان «ما يصحّ عليه السجود»، در سه مرحله بيان گرديده است. در مرحله نخست فقط سجده بر زمين تشريع گرديد و سجده بر غير آن جايز نبود، و هر چه هم ياران پيامبر از گرمي سنگريزههاي مسجد نبوي شكايت ميكردند رسول گرامي (ص) به شكايت آنان ترتيب اثر نميداد، وحتي اگر شخصي بر گوشه دستار خود سجده ميكرد، رسول گرامي (ص) آن را از زير پيشاني او ميكشيد و كراراً ميفرمود: «ترّب!» يعني صورت خود را خاك آلود كن. به خاطر الزامي بودن سجده بر زمين، ياران رسول خدا (ص) براي پرهيز از گرما، سنگريزهها را در دست خود نگاه ميداشتند تا مقداري خنك شود آنگاه به هنگام فرود براي سجده، بر آنها سجده ميكردند. در اين مرحله فقط و فقط سجده بر زمين، آن هم به صورت طبيعي جايز بود. در مرحله دوم، وحي الهي بنابر مصلحت، موضوع را توسعه داد و سجده بر حصير و بوريا نيز تشريع شد، و همگي ميدانيم كه حصير و بوريا از روييدنيها است و از اين جهت گشايشي در امر سجده پديد آمد. در مرحله سوم اجازه داده شد كه به هنگام ضرورت و ناچاري، مانند گرماي شديد و غيره، بر گوشه دستار و مانند آن سجده كنند، و در غير ضرورت از سجده كردن بر غير زمين و روييدنيها بپرهيزند. اين مراحل سهگانه تشريع در موضوع سجده است فلسفه سجده بر خاك در بيانات پيامبر(ص) نكته لازم به ذكر آن است كه شخص رسول گرامي (ص) فلسفه سجده بر خاك را در حديثي بيان كرده است و به روشني ميرساند كه اصرار تشريع اسلامي بر سجده بر زمين، جنبة تربيتي داشته است. حضرتش فرمود: «هرگاه كسي از شما نماز گزارد، پيشاني و بيني خود را بر زمين قرار دهد تا ذلت وخضوع خود را آشكار سازد».[2] هشام بن حكم از امام صادق (ع) فلسفه سجده بر زمين را پرسيد. امام در پاسخ او چنين فرمود: زيرا سجده، خضوع و فروتني در برابر خدا است و هرگز شايسته نيست انسان پرستشگر، بر خوردنيها و پوشيدنيها سجده كند؛ زيرا معبود دنياپرستان خوراك و پوشاك است. بنابراين نبايد بر آنچه معبود دنيا پرستان است سجده كرد، در حالي كه سجده بر خاك و زمين، بالاترين و برترين مظهر فروتني و خضوع در برابر خداست.[3] از آنجا كه سجده بر خاك مظهر كامل عبوديت و اظهار بندگي است، عمر بن عبدالعزيز بر حصير تنها اكتفا نميكرد، بلكه مقداري خاك بر حصير ميريخت و بر آن سجده مينمود. ابن حجر در شرح صحيح بخاري ميگويد: كانَ عُمَرُ بْنُ عَبد العَزيز الخَليفَةَ الأَموَي لا يكتَفي بالخَمرَة، بَلْ كانَ يَضَعُ عَلَيْها التُّرابَ وَيسجُد عَلَيه.[4] حتّي عروة بن زبير نيز جز بر زمين بر چيز ديگر سجده نميكرد.[5] مسروق كه يكي از تابعان است، به هنگام سفر، خشتي را با خود برميداشت تا در كشتي بر آن سجده كند.[6] ابن ابي شيبه، شيخ بخاري ميگويد: نماز بر «طنفسه» (كه نوعي فرش كركدار است) امري است جديد; و از رسول خدا به سند صحيح روايت شده است كه بدترين امور، امر بيسابقه است و هر امر بي سابقه بدعت است.[7] سجده بر تربت امام حسين (ع) در اينجا سؤالي مطرح است كه چرا شيعيان از ميان سرزمينهاي جهان، خاك كربلا را برگزيدهاند و ترجيح ميدهند به هنگام نماز بر آن سجده نمايند و چرا قطعههايي از تربت ياد شده را در مساجد و خانههاي خود يا به هنگام مسافرت با خويش به همراه دارند؟ پاسخ پاسخ اين پرسش روشن است و آن اين كه سجدگاه بايد از هر آلودگي پاك باشد، و چون در همه شرايط سجده بر زمين پاك امكان پذير نيست، به پيروي از تابعي بزرگ «مسروق بن أجدع» بخشي از خاك پاك را به صورت قطعه درآورده و همراه دارند تا در همه جا سجده بر خاك پاك امكان پذير باشد، درست مانند كساني كه در حال سفر، مقداري خاك همراه خود ميبرند كه اگر نيازي به تيمم پيدا كردند، بر آن تيمم كنند. وامّا اينكه چرا از ميان خاكها، تربت كربلا را انتخاب كردهاند، علت آن است كه وقتي نمازگزار پيشاني خود را بر آن خاك مقدس ميگذارد، فداكاريهاي بينظير بزرگمرد تاريخ از خاندان رسالت را به ياد ميآورد كه جان و مال و فرزندان خود را در راه اعتلاي اسلام فدا نمود و زير بار ظلم و ستم نرفت و درس آزادگي و حميت و غيرت ديني به جهانيان آموخت. سجده بر تربت حسين (ع) نه تنها انسان را از مسير توحيد خارج نميسازد، بلكه به سجود او اخلاص ميبخشد و او را براي فداكاري در راه دين كه نماز جزئي از آن است آماده ميسازد. علي بن عبداللّه بن عباس كه از تابعان است به «رزين» نوشت: أَن ابْعَثْ إِلَيّ بِلَوح مِنْ أَحجارِ المَروَة أَسْجُدُ عَلَيْهِ[8]: «قطعه سنگي از سنگهاي كوه مروه را براي من بفرست تا بر آن سجده كنم.» چراکه كوه مروه شاهد فداكاريهاي زن باايماني است كه براي تهيه آب، هفتبار ميان دوكوه دويد، ودر راه خدا، سختيها تحمل نمود. شيخ طوسي با سند خود از معاوية بن عمار نقل ميكند امام صادق(ع) كيسه زرد رنگي از جنس «ديبـا» داشت كه مقداري از تربت امام حسين (ع) در آن كيسه بود، به هنگام نماز آن را بر روي سجاده خود ميريخت و بر آن سجده ميكرد.[9] كساني كه سجده بر تربت كربلا را نوعي پرستش انسان تلقي ميكنند، «مسجود له» را از «مسجود عليه» باز نشناختهاند، در تمام احوال سجده براي خدا است و او «مسجود له» است، و چيزي كه پيشاني بر آن مينهيم«مسجود عليه» است؛ خاك باشد يا فرش، خاك كربلا باشد، يا خاك مدينه و يا سنگ مروه. و من الله توفیق -------------------------------------------------------------------------------- [1] . خلاف شيخ طوسي1/357ـ 358، مسأله 112، 113 و مدارك ديگر. [2] . نهاية ابن أثير:2، مادة رغم. [3] . بحارالأنوار:82/147، باب ما يصحّ السجود عليه. [4] . فتح الباري:1/410; شرح الاحوذي:1/272. [5] . فتح الباري:1/410; شرح الاحوذي:1/272. [6] . طبقات كبري:6/79، چاپ بيروت. [7] . المصنف:2 [8] . اخبار مكه، تأليف ازرقي3/151. [9] . وسائل:3/608، باب 16 از ابواب ما يصحّ عليه السجود. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
۳۱ شهريور ۱۳۹۱, ۱۰:۰۸ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۵۲ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا شيعيان نمازهاي پنجگانه را در سه وقت ميخوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: پاسخ: مسأله «جمع بين الصلاتين» از مسائل مهم فقهي و حساس است كه اخيراً از طرف دانشمندان محقق شيعه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است؛ زيرا برخي تصور ميكنند كه جمع بين دو نماز نوعي خواندن نماز در غير وقت شرعي است، براي روشن شدن موضوع ابتدا نكاتي را يادآور ميشويم:[1] 1. همه گروههاي اسلامي در اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در «عرفات» ميتوان هر دو نماز ظهر و عصر را در وقت ظهر، با هم و بدون فاصله ادا كرد، و در «مزدلفه» نيز جايز است نماز مغرب و عشا را در وقت عشا بجا آورد. 2. حنفيها ميگويند: جمع بين نماز ظهر و عصر در يك وقت، و نماز مغرب و عشا در يك وقت، تنها در همان دو مورد «عرفه» و «مزدلفه» جايز است و در ساير موارد، جايز نيست. 3. حنبليها، مالكيها و شافعيها ميگويند: جمع بين نماز ظهر و عصر و يا جمع ميان نماز مغرب و عشا در يك وقت خاص، علاه بر دو مورد ياد شده، در حال سفر نيز جايز است. برخي از اين گروهها، با هم خواندن دو نماز را در موارد اضطراري; مانند زماني كه باران ببارد و يا نمازگزار بيمار يا در هراس از دشمن باشد، جايز ميدانند.[2] 4. شيعه بر آن است كه هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و نمازهاي مغرب و عشا، يك «وقت خاص» دارند و يك «وقت مشترك»; الف. وقت خاص نماز ظهر، از آغاز ظهر شرعي(وقت زوال) است تا مقدار زماني كه چهار ركعت نماز خوانده ميشود، در اين مدّت محدود، تنها نماز ظهر را ميتوان بجا آورد. ب. وقت خاصّ نماز عصر، زماني است كه از آن لحظه تا وقت غروب، تنها به اندازه مدّت خواندن نماز عصر، فرصت باشد. ج. وقت مشترك بين دو نماز ظهر و عصر، از انتهاي وقت خاص نماز ظهر، تا ابتداي وقت خاص نماز عصر است. سخن شيعه آن است كه در تمام اين وقت مشترك، ميتوان نماز ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله خواند. اهل سنت به خاطر ديدگاه خاصي كه در تقسيم وقت (از زوال تا غروب) دارند، هيچگاه به وقت مشترك ميان ظهر و عصر مثلاً قائل نيستند، زيرا معتقدند كه از اوّل زوال تا سايه شاخص به اندازه آن گردد، وقت مختص نماز ظهر است و نميتوان نماز عصر را در اين وقت به جا آورد، از آن به بعد وقت نماز عصر آغاز ميگردد تا غروب، و مختص به آن ميباشد با چنين ديدگاهي هرگز نميتوان بين دو نماز جمع كرد، زيرا لازمه آن اين است كه انجام يكي از آن در غير وقت خود باشد. شيعيان معتقدند كه اين تقسيمبندي، مربوط به وقت فضيلت هر دو نماز است، نه وقت اجزاء، يعني بهتر است نماز عصر را موقعي خواند كه سايه شاخص به اندازه آن باشد، ولي اگر كسي قبل از آن هم بخواند مجزي است، دقت فرماييد. از طرف ديگر روايات زيادي حاكي است كه رسول خدا، در سفر و احياناً در حضر بدون كوچكترين عذر، ميان دو نماز جمع نموده است و آنان براي حفظ ديدگاه خود در تقسيم وقت ناچار شدند كه اين روايات را به نحو بسيار بعيد از واقع توجيه كنند، به تفسير اين روايات از ديدگاه شيعيان و اهل سنت توجه كنيد: الف. شيعه بر آن است كه بر مبناي اين روايات، پس از اتمام نماز ظهر، ميتوان نماز عصر را بجا آورد و همچنين پس از خواندن نماز مغرب، ميتوان نماز عشا را ادا نمود و اين مسأله به زمان يا مكان يا شرايط خاصّي بستگي ندارد، بلكه در همه جا و همه وقت، جايز است. ب. ديگران به خاطر نفي وقت مشترك و منحصر كردن وقت به وقت اجزاء ميگويند: مقصود روايت اين است كه نماز ظهر، در آخر وقت آن، و نماز عصر در اوّل وقت آن بجا آورده شود . دقت در فلسفه جمع بين دو نماز، بيپايگي اين تفسير را روشن ميسازد، زيرا علت تجويز جمع بين الصلاتين، ايجاد سهولت بر امت اسلامي است كه بتوانند در تمام حالات هر دو نماز ظهر و عصر را ـ مثلاً ـ در يك زمان بخوانند و اين در صورتي تحقق پيدا ميكند كه جز به مقدار چهار ركعت از اوّل و چهار ركعت از آخر، بقيه زمانها «وقت مشترك» هر دو نماز باشد. امّا اگر جمع بين دو نماز را مطابق با نظر اهل سنت تفسير كنيم و بگوييم پيامبر (ص) ظهر را در وقتي بجا آورد كه با پايان آن، سايه شاخص به اندازه خود آن شود و سپس بلافاصله نماز عصر را بخواند، در اين صورت به جاي تسهيل، كار را مشكل و پيچيدهتر كردهايم، زيرا شناخت اول وقت و آخر آن در تمام اعصار، خصوصاً در مناطقي كه ابزار و ادوات دقيق موجود نباشد، بسيار كار مشكلي است. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . درباره جمع بين صلاتين رسالههاي ارزندهاي نوشته شده است ، مانند: رسائل فقهيه نگارش علامه شرف الدين عاملي، و الجمع بين الصلاتين، نگارش نجم الدين عسكري، و الانصاف في مسائِلَ دامَ فيها الخلاف، از اين قلم. آنچه در اينجا ميخوانيد عصارهاي از تحقيقات گذشتگان، به قلم آقاي سيد رضا حسينينسب در كتاب «شيعه پاسخ ميدهد»، است. [2] . با اقتباس از:«الفقه علي المذاهب الأربعه»، كتاب الصلاة، الجمع بين الصلاتين تقديماً وتأخيراً. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
۱ مهر ۱۳۹۱, ۰۸:۴۸ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۸:۵۰ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم
آيا درخواست شفاعت از اوليا مايه شرك نيست؟ شفقنا پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: پاسخ: اعتقاد به شفاعت اولياي الهي در روز رستاخيز، از اصولي است كه كسي در آن شك و ترديد ندارد و همة فرق اسلامي به شفاعت پيامبران و به ويژه پيامبر خاتم(ص) اعتقاد راسخ دارند. تنها اختلافي كه پس از ظهور ابن تيميه در قرن هشتم و محمد بن عبدالوهاب در نيمههاي قرن دوازدهم پيش آمد، اين بود كه آيا ميتوان در اين جهان نيز از شفيعان واقعي كه شفيع بودن آنها از نظر كتاب و سنت قطعي است، درخواست شفاعت كرد و مثلاً گفت:«اي محبوب درگاه خدا در روز رستاخيز دربارة من شفاعت كن»؟[1] همة عالمان دين، بر صحت درخواست شفاعت از صاحبان آن، اتفاق نظر دارند، جز دو فرد ياد شده و پيروان آن دو كه ميگويند: «نميتوان از صاحبان شفاعت در اين جهان درخواست شفاعت نمود، بلكه بايد گفت: خدايا! پيامبر را شفيع من قرار ده». اكنون اين مسأله را بر كتاب خدا و سنت پيامبر عرضه ميکنيم تا پرده از چهره حقيقت برداشته شود. حقيقت درخواست شفاعت چيست؟ شفاعت پيامبر گرامي(ص) و ديگر شافعان راستين در روز جزا، جز طلب مغفرت از خدا دربارة گنهكاران امت چيز ديگري نيست، در اين صورت، طلب شفاعت، در واقع طلب دعا از آنان خواهد بود و دعاي آنان، در سايه قرب و مقامي كه نزد خدا دارند، به هدف اجابت ميرسد و طبعاً گنهكار مشمول مغفرت خدا ميگردد. از طرفي، درخواست دعا از برادر مؤمن و فراتر از آن، از نبي گرامي كوچكترين اشكالي ندارد، اگر ما ميگوييم: «يا وجيهاً عنداللّه، اشفع لنا عند اللّه»، يعني «اي كسي كه در پيشگاه خدا جاه و مقامي داري، در نزد خدا درباره ما شفاعت كن (دعا كن خدا گناه ما را ببخشد يا حاجت ما را برآورده كند)». اصولاً «استشفاع» يعني طلب شفاعت، در كتابهاي حديثي و تفسيري به معني درخواست دعا وارد شده است؛ مثلاً بخاری، محدث معروف اهل سنت در صحيح خود، بابي را با اين عنوان آورده است: «هرگاه مردم در هنگام قحطي از پيشواي خود بخواهند كه براي آنان از خدا باران بطلبد، نبايد درخواست آنان را ردّ كند». با توجه به اين اصل، نبايد درباره درخواست شفاعت كه حقيقت آن درخواست دعاست، شك و ترديد كرد؛ زيرا درخواست دعا از مؤمن از امور پسنديده است، چه رسد به انبيا و اوليا. از اين گذشته، برخي از ياران پيامبر از خود آن حضرت در زمان حيات و يا پس از درگذشت ايشان، درخواست شفاعت ميكردند، اکنون نمونههايي را يادآور ميشويم: 1.حديث انس بن مالك ترمذي يكي از نويسندگان سنن چهارگانه ، از انس بن مالك چنين نقل ميكند: «از پيامبر درخواست كردم كه در روز قيامت درباره من شفاعت كند. وي پذيرفت و گفت: من اين كار را انجام ميدهم. به پيامبر گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ فرمود: در كنار صراط».[2] انس با الهام از فطرت خود كه درخواست شفاعت جز درخواست دعا چيز ديگري نيست، از پيامبر گرامي(ص) درخواست شفاعت ميكند، وپيامبر نيز بهاو قول مساعد ميدهد و هرگز تصور نميكند كه درخواست شفاعت، نوعي شرك است، و نيز او را از اين درخواست باز نميدارد. 2. حديث سواد بن قارب سواد بن قارب از ياران رسول خداست. درباره پيامبر(ص) اشعاري سروده و از او درخواست شفاعت ميكند و ميگويد: وَكُن لي شَفيعاً يومَ لا ذُو شفاعة بمُغن فَتيلاً عن سوادِ بن قارب[3] اي پيامبر گرامي، در روز قيامت شفيع من باش؛ روزي كه شفاعت ديگران به حال سواد بن قارب به مقدار رشته وسط هسته خرما، سودي نميبخشد. 3. حديث ابوبكر وقتي پيامبر گرامي(ص) درگذشت، بدن مبارك او را با پارچهاي پوشانيده، منتظر بودند كه مسلمانان در كنار مسجد گرد آيند تا مراسم «تجهيز» وتغسيل و نماز و تدفين انجام گيرد. در اين هنگام، وقتي ابوبكر وارد خانه پيامبر(ص) شد، پارچه را از چهره پيامبر برگرفت، خود را روي پيكرش افكند. او را بوسيد و چنين گفت: پدر و مادرم فداي تو باد! تو در زندگي و پس از مرگ پاك و پاكيزه هستي. ما را اي محمد نزد خدايت ياد كن و ما را به خاطر داشته باش.[4] جملههاي «اذكرنا عند ربّك» جز درخواست شفاعت چيزي نيست. 4. حديث علي(ع) محدثان نقل ميكنند آنگاه كه پيامبر(ص) درگذشت، علي(ع) مشغول تغسيل پيامبر گشت، به هنگام غسل دادن چنين گفت: «پدر و مادرم فداي تو باد! ما را نزد خدايت ياد كن و ما را به خاطر داشته باش!».[5] 5. حديث نوجوان مصعب بن اسلمي نقل ميكند: نوجواني از خاندان ما به سوي پيامبر (ص) آمد و به او گفت: من از تو چيزي ميخواهم. پيامبر(ص) : آن چيست؟ نوجوان: «از تو ميخواهم مرا از كساني قرار دهي كه در روز قيامت درباره آنان شفاعت ميكني». پيامبر(ص): چه كسي تو را به اين كار راهنمايي كرده است؟ نوجوان: هيچ كس. خودم به اين فكر افتادم. پيامبر (ص): من در روز قيامت در حق تو شفاعت ميكنم.[6] نمونههاي اين نوع قضايا فراوان است كه نقل بيشترين آنها موجب اطاله سخن ميگردد. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . يا وجيهاً عند اللّه اشفع لنا عند اللّه. [2] . سنن ترمذي، ج 4، ص 621، حديث 2433. [3] . اصابه ابن حجر، ج2، ص 95، شماره ترجمه3583: اين درخواست را با طرق ششگانه نقل كرده است. [4] . سيره حلبي، ج3، ص 474، چاپ دارالمعرفه، بيروت. [5] . مجالس مفيد، مجلس12، ص 103; نهج البلاغه، خطبه 235. [6] . مجمع الزوائد، ج10، ص 369، وي در اين مورد قضاياي زيادي نقل كرده است. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
۲ مهر ۱۳۹۱, ۰۷:۴۸ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ مهر ۱۳۹۱ ۰۷:۵۵ صبح، توسط safirashgh.)
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم اگر شيعه حق است، چرا در اقليّت ميباشد و اکثریت سنی مذهبند؟ شفقنا (پایگاه بین الملل همکاری های خبری شیعه) پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به آن در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است: پاسخ: هيچگاه اكثريت نشانه حقانيت و اقليت نشانه خلاف آن نيست، در طول تبليغ پيامبران، از زمان حضرت نوح(ع) تا عصر حضرت خاتم(ص) مؤمنان در اقليّت بودند. قرآن آنگاه كه مبارزات پيگير انبيا را ياد ميكند، پيوسته تذكر ميدهد: گروندگان و مؤمنان به آنان بسيار اندك بودند. درباره نوح كه نهصد و پنجاه سال[1] به تبليغ پرداخت، ميفرمايد: «وَما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قليل».[2] «جز اندكي به همراه او ايمان نياوردند». در آيه ديگر ميفرمايد: «وَقَليلٌ مِنْ عِبادي الشَّكُور».[3] «اندكي از بندگان من سپاسگزارند». قرآن درباره پيروي از اكثريت، به پيامبر هشدار ميدهد وميفرمايد: «إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَرْض يُضِلّوك عَنْ سَبيلِ اللّه».[4] «اگر از اكثـريت مردم روي زمين پيروي كنـي، تو را از راه خدا گمراه ميكنند». و باز به پيامبر يادآور ميشود: «وَما أَكْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤمِنين».[5] «هر چند بكوشي، اكثريت مردم ايمان نميآورند». بزرگترين جمعيتها در جهان از آنِ كشورهايي چون چين با حدود يك ميليارد و سيصد ميليون نفر و هند با بيش از يك ميليارد نفر جمعيت است كه اكثريت مردم آنها را ماديگرايان و بتپرستها تشكيل ميدهند. اگر مجموع جمعيت مسلمانان را كه يك ميليارد و سيصد ميليون تخمين زده ميشود نسبت به جمعيت 6ميلياردي كره زمين، بسنجيم، از اكثريت برخوردار نيستند. اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) در يكي از سخنان حكيمانه خود، درباره شناخت حق و باطل، بياني دارد كه يادآور ميشويم: در جنگ جمل مردي از اميرمؤمنان سؤال كرد: آيا با طلحه و زبير نبرد ميكني، در حالي كه آنان از برجستهترين اصحاب پيامبرند؟ امام در پاسخ فرمود: تو در اشتباهي. عظمت و بزرگي اشخاص، نشانه حق و باطل نيست، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي; و باطل را بشناس، آنگاه اهل آن را خواهي شناخت».[6] گذشته از اين، شيعه هر چند نسبت به جمعيت كل مسلمانان، در اقليّت است، ولي براي خود، جمعيت عظيمي را در جهان تشكيل ميدهند و لذا در غالب نقاط جهان حضور مؤثر دارند. علاوه بر كشورهاي ايران و عراق و آذربايجان و بحرين و لبنان كه اكثريت آنها را شيعيان تشكيل ميدهند، در تمام كشورهاي اسلامي، اقليت قابل ملاحظهاي از شيعيان وجود دارد كه براي خود مساجد، مؤسسات، مدارس و برنامههاي فرهنگي دارند. اصولاً بايد توجه كرد كه شيعه به عنوان اپوزيسيون و مخالف نظام حاكم شناخته ميشد و نظامهاي سياسي براي سركوب بلكه ريشهكن كردن آنها، به آنان لقب «روافض» داده بودند. به عنوان نمونه، سلطان محمود غزنوي پس از تسلط بر شرق خراسان، به ريشه كن كردن دو گروه، يكي شيعه و ديگري معتزله همت گمارد، چندان كه آثار علمي و كتابخانههاي آنان را از بين برد تا اثري از تشيع و معتزله باقي نماند. او پيوسته اهل حديث و كراميه را تقويت ميكرد، و شيعه و معتزله را دشمن اصلي خود ميدانست.[7] صلاح الدين ايوبي، پس از خيانت به فاطميان ، تصميم بر قتل عام شيعه گرفت و گروه بيشماري از آنان را كشت.[8] در دوران حكومت عثماني، در زمان سلطان سليم به خاطر فتواي يك فقيه حنفي به نام نوح، 40000 شيعه در تركيه فعلي سر بريده شدند.[9] در دوران حكومت جزّار در لبنان، در جبل عامل حمام خون به راه افتاد و نسلكشي شيعه صورت گرفت، به گونهاي كه كتابهاي آنان مدتها به جاي هيزم در تنور نانوايان ميسوخت.[10] با توجه به اين كشتارهاي دستهجمعي، بقاي شيعه در جهان، آن هم با يك فرهنگ قوي و جامع و داشتن علما و دانشمندان مبرز در تمام رشتههاي اسلامي و علمي، يكي از معجزات الهي است كه در پرتو عنايتش، مظهر اسلام راستين بدون تحريف تا قرن پانزدهم به جاي مانده و خوشبختانه روز به روز نور آن، راه گروه بيشتري از انسانها را روشن نموده و پردههاي جهل و تعصب را از چهره تاريخ كنار ميزند. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . «فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَة إِلاّ خَمْسِينَ عامّا» (عنكبوت/14). [2] . هود/40. [3] . سبأ/13. [4] . انعام/116. [5] . يوسف/103. [6] . إنّك لرجل ملبوس عليك.... جاذبه و دافعه امام علي به نقل از كتاب علي و بنوه از دكتر طه حسين. [7] . يكي از مردم خراسان موسوم به عبداللّه بن كرام به زهد ريايي و حيله و تزوير،جمعي كثير را تابع مذهب خود گردانيد كه از جمله اتباع او يكي سلطان محمود بود كه بلاي عظيمي براي شيعه و اهل كلام شد (يادداشتهاي قزويني، حواشي، ج7، ص 60) به نقل از لغتنامه دهخدا. [8] . اعيان الشيعه، ج3، ص 30، مظفر، تاريخ الشيعه، ص 192. [9] . البلاد العربيه والدولة العثمانيه، حصري، ص 40، چاپ :36م; اعيان الشيعة، ج1، ص30ـ 13 (او به جاي 40000، عدد 70000 را آورده است; شرف الدين عاملي، الفصول المهمه، ص 140، چاپ نجف. [10] . دائرة المعارف اللبنانيه، فؤاد البستاني، در شرح حال ابراهيم يحيي. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
۲ مهر ۱۳۹۱, ۰۱:۱۱ عصر
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: پاسخ به برخی سوالات
بسم الله الرحمن الرحیم
پیدایش اهل سنت از چه زمانی آغاز شد؟ شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) پرسشی است که حضرت ایت الله العظمی مکارم شیرازی در پایگاه خود به آن پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است؟ جواب: دراینکه تاریخ پیدایش اهل سنت از چه زمانی آغاز شده است، اقوالی ذکر شده است. اما قبل از آنکه به تاریخ پیدایش بپردازیم، لازم است در مورد واژه اهل «سنت» یاد آور شویم که اهل سنت به معنای آنچه در ذهن است – یعنی پیروان سنت پیامبر(ص)- نیست؛ چرا که در کتاب «صحیح مسلم» در مورد واژه «سنت» آمده: «هی الطریقه المعتاده سواء کانت حسنه او سیئه»[1]. یعنی سنت به معنای راه عادی است خواه خوب باشد یا بد. و لذا می توان گفت بیشتر کسانی که خود شان را اهل سنت می نامند در واقع پیرو سنت ابوبکر و عمر هستند نه سنت پیامبر(ص) و بنا براین نسبت به سنت پیامبر(ص) باید ایشان را اهل تسنّن نامید نه اهل سنّت. اما درعین حال در اینکه تاریخ پیدایش اهل سنت از چه زمانی آغاز شده است، اقوالی ذکر شده که به آن اشاره می کنیم: 1- در کتاب فرق ومذاهب آمده است: پس از رحلت پیامبر(ص) عده ای از مهاجرین وانصار در محلی به نام (سقیفه بنی ساعده) جمع شدند و به نزاع در باره منصب خلافت پرداختند. انصار پیشنهاد کردند که از آنها یک امیر! و از مهاجرین امیر دیگر! برگزیده شود. اما ابوبکر با نقل حدیث: «الائمة من قریش» امامت را در قبیله قریش منحصر کرد! و پس از آن عمر بلافاصله با ابوبکر بیعت کرد و عده ای نیز تبعیت کردند وگفتند: تعیین امام و خلیفه باید توسط مردم یا شوراى حل وعقد مشخص شود وبه انتخاب ابوبکر راضی شدند. اما گروه دیگرى ازاصحاب خاص پیامبر (ص)، همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود، سهل بن حنیف و... با استناد به آیات قرآن و سنّت پیامبر، بر آن بودند؛ که امامت و پیشوایى مسلمانان در همه ابعاد دینى و دنیوى یک منصب الهى است که با نص از سوى خداوند تعیین شده است؛ و رسول خدا(ص) علی(ع) را برای این مقام معرفى کرده است. این منازعه که در سال یازدهم هجرى پدید آمد، باعث پیدایش و ظهور دو فرقه مهم اهل سنت و شیعه گردید[2]. 2- سهل بن محمد سجستانی رازی در کتاب الزینه می نویسد: این اصطلاح(اهل سنت) در زمان خلفای عباسی پدید آمد؛ گر چه در عصر معاویه هم گروهی از مسلمانان که هوا خواه عثمان بودند -عثمانیه- نامیده می شدند، و دوستداران علی(علیه السلام) –علویه- خوانده می شدند که پیش از این هم به شیعه معروف بودند، ولی در زمان حکومت عباسیان نام عثمانیه، نسخ گردید، و علویه هم به نام پیشین خود، یعنی (شیعه) معروف شدند، و دیگران(اهل سنت) نامیده شدند، و این دو نام پس از آن ادامه یافت[3]. 3- قول دیگر این است که پیدایش(اهل سنت)، به اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجری باز می گردد.[4] چرا که در رساله عمر بن عبدالعزیز (متوفای 101 هـ) که در ابطال نظریه قدریه نوشته است، اصطلاح (اهل سنت) به کار رفته است، ولی آن چه از ظاهر نوشته عمر بن عبدالعزیز استفاده می شود، اهل سنت به معنای اصطلاحی امروزی نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنت نبوی بوده است[5]. نتیجه :با توجه به منابع تاریخی، هیچ گونه شاهدی از حیث حدیث و تاریخ، قول اول، مبنی بر پیدایش اصطلاح اهل سنت در آن زمان را تأیید نمی کند. و در قول سوم هم این احتمال وجود دارد که مراد از اهل سنت، اهل سنت به معنای اصطلاحی امروزی نبوده، بلکه مقصود محدثان و ناقلان سنت نبوی بوده باشد. لذا به نظر می رسد قول دوم به واقعیت نزدیک تر باشد؛ که تاریخ پیدایش اصطلاح اهل سنت درزمان خلفای عباسی شکل گرفته باشد. *** منابع [1] . صحیح مسلم، کتاب الزکاه، ح 1691. [2] - فرق و مذاهب کلامی، قم، 1383، ص171. علی ربانی گلپایگانی. [3] - اعیان الشیعه سید محسن الامین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ج1، ص 19. [4] - بحوث فی الملل و النحل، قم، لجته اداره الحوزه العلمیه، سبحانی 1413ق، ج1، ص 343. [5] - اصفهانی ابو نعیم احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء، مصر، ج5، ص 346. بسم الله الرحمن الرحیم حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی. |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا