نتایج جستجو
|
ارسال |
نویسنده |
انجمن |
پاسخها |
بازدیدها |
ارسال شده
[صعودی]
|
|
|
موضوع: آمد بهار و نیامد!
ارسال: آمد بهار و نیامد!
ابری است تیره و باران نمی رسد
آن اتفاق خوب بهاران نمی رسد
اسپند گونه بر آتش نشسته ایم
این فصل انتظار به پایان نمی رسد
مهدی نجفی
/ عشق از من و نگاه تو تشکیل میشود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشو... |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
4 |
6,535 |
۲۷ اسفند ۱۳۸۹, ۰۴:۵۲ عصر |
|
|
موضوع: شعر انتظار
ارسال: RE: شعر انتظار
mall">تو غبار از این کویر بروب mall">تو این ردّ عبور غیر را ببَر mall">تو پای غریبه از این خاک ببُر: mall">کف دستی باران بس است حجم تشنگی کویر را mall">نه نمی دانم، نمی شاید بس باشد. ma... |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
66 |
85,170 |
۱۳ اسفند ۱۳۸۹, ۱۰:۴۵ صبح |
|
|
موضوع: درد دل با امام زمان(عج)
ارسال: RE: درد دل با امام زمان(عج)
کاسه دست کویر ترک خورده و خالی...
قرن ها در قنوت نماز باران... تا فرو بباری
و ... تمام دشت به سجده درآید. |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
186 |
231,169 |
۶ اسفند ۱۳۸۹, ۰۶:۴۲ صبح |
|
|
موضوع: درد دل با امام زمان(عج)
ارسال: RE: درد دل با امام زمان(عج)
پیش نوشت: درسی از طبیعت
خداوند آسمان و زمین را آفرید و ... باران را.
و کویر را؟ و کویر را ... انسان!
من به قدر وسعت کویر تنها
تو به قدر سخاوت باران غریب |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
186 |
231,169 |
۲۹ بهمن ۱۳۸۹, ۱۰:۳۱ عصر |
|
|
موضوع: آدینه های بی قراری
ارسال: RE: آدینه های بی قراری
سلام بر شما
با تشکر از محبت و لطف شما |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
117 |
101,272 |
۲۹ بهمن ۱۳۸۹, ۱۰:۱۸ عصر |
|
|
موضوع: آدینه های بی قراری
ارسال: RE: آدینه های بی قراری
|
پویا رهجو |
مهدویت |
117 |
101,272 |
۲۶ بهمن ۱۳۸۹, ۰۴:۳۷ عصر |
|
|
موضوع: آدینه های بی قراری
ارسال: RE: آدینه های بی قراری
سلام
با تشکر از راهنمایی شما
حتما |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
117 |
101,272 |
۲۳ بهمن ۱۳۸۹, ۰۷:۵۰ صبح |
|
|
موضوع: آدینه های بی قراری
ارسال: آدینه های بی قراری
mall">بین من و تو تنها پلک زدنی فاصله بود mall">و همین لحظه را من خوب سال ها زندگی کردم mall">پشت پلک های سنگین خویش. mall">و دیواری ضخیم تر از این نبود... mall">به همین سادگی mal... |
|
پویا رهجو |
مهدویت |
117 |
101,272 |
۲۲ بهمن ۱۳۸۹, ۰۲:۴۱ عصر |
|
|
موضوع: خدای تو چه اندازه است؟
ارسال: خدای تو چه اندازه است؟
ازش می پرسی خدا رو دوست داری؟ کله اش رو پایین میاره:
- اوهوم
- خدا بزرگه؟ دستش رو قلاب می کنه پشتش و خودش رو تاب میده:
- بله
- چقدر؟
- این...قدر. دست های کوچیکش رو باز کرده سرش رو هم داده عقب دند... |
|
پویا رهجو |
مقالات |
1 |
3,594 |
۱۸ بهمن ۱۳۸۹, ۱۲:۲۴ عصر |