دکتر علی شریعتی - نسخه قابل چاپ +- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com) +-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html) +--- انجمن: گوناگون (/forum-12.html) +--- موضوع: دکتر علی شریعتی (/thread-835.html) |
RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۲۵ تير ۱۳۹۳ ۱۱:۱۶ صبح لیله القدر خیر من الف شهر هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله که امشب جهان حامله، زاید جهان جاودان و از میان همهی تاریخ که پیوسته شبهایی است که بر ما میگذرند، ناگهان شبی فرا میرسد که پایانش سپیده دمی است و سپس طلوع خورشید. در آن شب باران فرشته میبارد و چه جهل زشتی است در زیر این باران بودن و تن و جان را با آن نَشُستن. بر آن شب هزار ماه و هزار سال سلام باد.:::دکتر علی شریعتی::: نویسنده: خادمین حضرت خدیجه ( س ) دکتر علی شریعتی - Entezar - ۲۰ شهريور ۱۳۹۳ ۰۵:۵۲ عصر وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن، خاموش باش. تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی! دکتر شریعتی RE: دکتر علی شریعتی - hamed - ۲۶ شهريور ۱۳۹۳ ۰۸:۱۰ صبح افسوس روزی خواهد آمد بی دینی نمادی از روشن فکری است (دکتر شریعتی)
RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۴ آبان ۱۳۹۳ ۱۱:۳۱ عصر مقتدایان امام حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند.
.
.
.
آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین (ع) به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟
RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۲۲ آذر ۱۳۹۳ ۱۲:۴۷ عصر ای حسین! با تو چه بگویم ؟ «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل» و تو ای چراغ راه، ای کشتی رهایی، ای خونی که از آن نقطه صحرا ، جاودان میطپی، و میجوشی، و در بستر زمان جاری هستی، و بر همه نسلها میگذری، و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون میکنی، و هر بذر شایسته را، در زیر خاک ، میشکافی و میشکوفایی، و هر نهال تشنهای را به برگ و بار حیات و خرمی مینشانی، ای آموزگار بزرگ شهادت ! برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن، قطرهای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز، و تفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ما ببخش. ای که "مرگ سرخ" را برگزیدی تا عاشقانت را از "مرگ سیاه" برهانی، تا با قطره خونت، ملتی را حیات بخشی، و تاریخی را به طپش آری، و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی، و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی! ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ، کالبد زمان ما "به خون تو محتاج است " ای زینب ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن! ای زن ! ای که مردانگی، در رکاب تو، جوانمردی آموخت زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جانشان میافکند بتو محتاجاند. بیش از همه وقت... "جهل" از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازهشان میکشاند و از خویش و از تو بیگانهشان میسازد، آنان را بر "استحمار کهنه و نو"، بر بندگی "سنتهای پوسیده" و "دعوتهای عفن"، برملعبه سازان "تعصب قدیم" و "تفنن جدید" به نیروی فریادهائی که بر سر یک شهر- شهر قساوت و وحشت - میکوبیدی، و پایههای یک قصر - قصر جنایت و قدرت را میلرزاندی - بر آشوب! تا در خویش برآشوباند، و تار و پود این پردههای عنکبوت فریب را بدرند، و تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است "ایستادن" را بیاموزند ، و این "ماشین هولناک" را که از آنها "بازیچههای جدیدی" میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح "اشرافیت جدید"، و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد "جامعه" رفاه در هم بشکنند، و خود را، از "حرمهای اسارت قدیم"، و "بازارهای بیحرمت جدید" ، به امامت تو نجات بخشند ! ای زبان علی در کام، ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا میآیی، و پیام شهیدان را، در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ میرسانی، زینب! با ما سخن بگو. مگو بر شما چه گذشت، مگو در آن صحرای سرخ چه دیدی، مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید، مگو خداوند، آن روز، عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمتهایی را که آفریده است، یکجا، در ساحل فرات، و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان تف، چگونه به نمایش آورد، و بر فرشتگانش عرضه کرد، تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده میکردند!؟ آری زینب ! مگو که در آن جا بر شما چه رفت، مگو که دشمنانتان چه کردند، و دوستانتان چه کردند؟ آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما میدانیم، ما همه را شنیدهایم، تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را به درستی گذاردهای، اما بگو، ای خواهر، بگو که ما چه کنیم!؟ لحظهای بنگر که ما چه میکشیم! دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گوییم، با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی، ای رسول امین برادر، که از کربلا میآیی و در طول تاریخ، بر همه نسلها میگذری و پیام شهیدان را میرسانی، ای که از باغهای سرخ شهادت میآیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را، در پیراهن داری، ای دختر علی، ایخواهر، ای که قافله سالار کاروان اسیرانی، ما را نیز، در پی این قافله، با خود ببر. RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۲۶ عصر RE: دکتر علی شریعتی - هُدهُد صبا - ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۵۶ عصر در صحبتهای شریعتی نقصهایی هست مثلا در مورد زندگی همه بزرگان میگویند زندگی با تمام سختیها و خوشیهاش قشنگه و ایشون ایده ال گرایانه همراه با یاس و نومیدی کرده RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۵ خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۲۱ عصر چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
RE: دکتر علی شریعتی - آشنای غریب - ۱۲ اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۱۳ عصر |