تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
دل گفته هایمان با معبود - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html)
+--- انجمن: گوناگون (/forum-12.html)
+--- موضوع: دل گفته هایمان با معبود (/thread-605.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21


RE: دل گفته هایمان با معبود - Entezar - ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ ۱۲:۰۰ صبح

خدایا
من کمتر از آنم..
که درمقابل بزرگی و محبتت...
یاغی شوم و گناه کنم..


RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ عصر

خدایا
[highlight=#fcfcfc]
[تصویر:  05297066687635674428.gif]
[/highlight]
[highlight=#fcfcfc]به تو من خیره می گردم؛
به این جنگل...
به این برکه...
به خط نور...
به این دریا...
به رقص آب...
به این افسون بی همتا...
چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم؛
بگویم لحظه ای از تو...
از این زیبائی روشن،
از این مهتاب...
بریزم با نسیم و گم شوم در شب؛
بخندم با تو لختی در کنار آب...
زبانم گنگ و ذهنم کور،
تنم خسته، دلم رنجور...
تمام واژه ها، قامت خمیده،
ناتوان...
بی نور...
پر از پیچیدگی ست این ذهن ناهموار؛
سکوت واژه ها درهم تنیده،
مثل یک آوار...
من از پیچیدگی ها سخت بیزارم؛
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم:
" خـدایــا دوسـتـت دارم "
[/highlight]



RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۱۹ صبح

[highlight=#fcfcfc]
[تصویر:  57d3e1afe152151e2.gif]
خدایا...
تو را سپاس از برای این روزِ زندگی...
از برای چشم ها که آسمان را می بینند...
گوش ها که نغمه های پرندگان را می شنوند...
پاها که میان درختان گام بر می دارند...
دست ها که گل ها را برای بوییدن از زمین می چینند...
به خاطر تنفس عطر شیرین طبیعت...
به خاطر ذهن که بیندیشد و این جادوی معجزاتِ هر روزه را سپاس گوید...
به خاطر روح که در شادی غرق می شود...
در حضور مقتدرت...
در همه جا...
خدایا! به من بیاموز که چطور در سخت‌ترین شرایط
آنگاه که من چیزی را با همه‌ی وجود از تو می‌خواهم
و تو حاجت‌روایی‌ام را مصلحت نمی‌دانی،
از مهربانی و رحمتت ناامید نشوم
و همچنان عاشقت بمانم
خدایا! به من بیاموز در ناامیدی مطلق، لبخند زدن را...
[/font]
[font=tahoma]و به من بیاموز در دل‌شکستگی و رنجش، بخشندگی را...
که این روزها سخت محتاج نوازش توام
[/highlight][highlight=#fcfcfc]
[
[/highlight]



RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۵۴ عصر

[highlight=#e6f5fa][highlight=#e6f5fa]الهی
[/highlight]
[/highlight]
مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتی
تو را گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم

دلم تنهاتر از تنهاتر از تنهاییت را دید
تو را یکتا لقب دادم ، تو را عرفان صدا کردم

کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی ؟
پریشان بودم ای دریا ، تو را طوفان صدا کردم

تو را در تابش بی خواهش خورشید فهمیدم
تو را در بارش آرامش باران صدا کردم

صدا کردم صدا کردم صدایم را غمت لرزاند
تو را نالان ، تو را لرزان ، تو را از جان صدا کردم


تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهی
تو انسان آفریدی ، مثل یک انسان صدا کردم

سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دل
سلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل

سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقت
دلم آرام شد در ساحل آرامش عشقت
[highlight=#e6f5fa]
[/highlight]



دل گفته هایمان با معبود - Entezar - ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۰۱:۴۳ صبح

« پناه
میبرم « به خدا »،
از عـیبی که،
« امروز » در خود می بینم،
و
« دیروز »
«دیگران را» به خاطر،
«هـمان عیـب» ملامت کرده ام.
محتاط باشیم، در « سرزنش » و «قضاوت کردن دیگران »
وقتی
نه از «دیروز او» خبر داریم و نه از « فردای خودمان »


RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۴ عصر

[highlight=#ffffff][تصویر:  69188230828996237074.gif][/highlight]
[/font]
من در این سکوت سنگین و مطلق شب به آستان تو آمده ام
آنقدر نیازمندم که یارای گفتنم نیست...

آنقدر غرق دریای تـمنّایـم که دلـم را فراموش کرده ام...آنقدر اسیر مشتی خاکم که راه آسـمان را گم کرده ام...

کوله بارم پر از گناه و دستهایم خالیست...

[highlight=#ffffff]

امشب آمده ام ...از تو می خواهم بر حال پریشانـم رحم کنی وبه من از لطف خویش نظر کنی...چشمهای من، ملتمسانه امیدوار به چشمهای توست...خدایا مرا دریاب!


[highlight=#fcfcfc][font=Impact][تصویر:  69188230828996237074.gif][/highlight]
[/highlight]


RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۲۳ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۶ صبح

[highlight=#ffffff][highlight=#ffffff]
[/highlight]
[/highlight]
[highlight=#ffffff]
عطرخدا ♡ حرفهایی از جنس آرامش
@ATREKHODA

نمی شود تو خدای من باشی
و حضور دیگری خلوت خیالم را بر هم زند!

نمی شود تو جانبخش من باشی
و انبوه دردهای درهم تنیده جانم را بكاهد!

نمی شود تو عاشق من باشی
و عشق در نگاه و كلام من جاری نباشد!

نمی شود تو آفریدگار من باشی
و بودنم از خاطر خوبت فراموش شود!

نمی شود تو هواخواه من باشی
و من در هوای بی كسی پرسه زنم!

نمی شود تو گشاینده ی هر در باشی
و درهای امید به روی دلم بسته باشند!

نمی شود مهرت تضمین اجابت باشد
و دعاهای من در میانه ی راه گم شوند!

نمی شود تو بینای نادیده ها باشی
و احوال پریشان و عیانم از تو پنهان بماند!

نمی شود شنوای سكوت باشی
و فریادهای بلندم به گوشت نرسد!

نمی شود، هرگز چنین نمی شود
مگر آنكه فاصله بسیار باشد
نه از سمت تو ؛ از سوی من ...

شاید گم شده ام
نه در بزرگی تو ؛ در حقارت خودم ...

كاش پیدا شوم
نه در غربت خودم ؛ در آشنایی حضور تو ...










[/highlight]



RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۰۰ صبح

خدایا!
سجده میکنم در برابرت که اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری
کمکم کن تا این مهربانی هایت را درک کنم.

خدایا!
دست گیرکه جز تو دستگیر نیست
و دریاب که جز تو پناهی نیست.

خداوندا...
اگر مرا در نیابی، به کدام وادی امن آرامش پناه جویم،

اگر مرا نبخشایی، به کدام درگاه و بارگاه بگریزم ،

اگر مرا در کاروان هدایت شدگانت قرار ندهی چگونه به معرفت الهیت نایل شوم.

پس ای مهربان توبه پذیر, باز هم پذیرا باش Rose





دل گفته هایمان با معبود - Entezar - ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۵۱ عصر

من از معبود یکتایم ٰ فقط یک چیز میخواهم...
نگیرد هرگز از قلبت امید استجابت را...


RE: دل گفته هایمان با معبود - آشنای غریب - ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۳۹ عصر

دروازه قلبم رابه روی خوبیها می گشایم


پروردگارا ...
تو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،


آرامشی که در هر گام بر من پدیدار میشود را سپاسگزارم


خداوندا...
یاریم کن بر کلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم


حرفی را که بر زبان میرانم ناحق و خارج از عدل نباشد
آبرویی را بر آب و کاشانه ای بر باد ندهم،


بار الها!...
تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر
روابطم،و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،


ایزدا....
عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار خوبیها قرار ده.