تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
من و امام رضا علیه السلام - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: عصمت و طهارت (/forum-30.html)
+--- انجمن: ائمه اطهار (/forum-33.html)
+--- موضوع: من و امام رضا علیه السلام (/thread-542.html)

صفحه‌ها: 1 2 3


RE: من و امام رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ ۰۲:۵۵ عصر

با سلام خدمت شما و همسر گرامیتون . زیارت قبول باشه و ممنون از اینکه برای همه ما دعا کردید و با تعریف از مشهدالرضا حال و هوای هممونو عوض کردید گویا ما نیز مهمان آقا بودیم . ماجرایی که تعریف کردید منو یاد دوران نوجوانیم انداخت ، همراه با مادرم و پدر و پدر بزرگ مرحومم به زیارت آقا رفته بودیم برای خداحافظی . چرا که پدر بزرگم راهی خونه خدا بود و اومده بود منزل ما که اون موقع نیشابور بود و نزدیک مشهد . یادش به خیر سالی چند بار میرفتیم زیارت امام عزیز ولی حالا .... همیشه آرزوی غذای حضرت رو داشتیم تا اینکه ظهر شد و ما مشغول خوردن نون و ماست و خیار خودمون ، ناگهان آقایی نزدیک شد به ما سرشو آورد پایین در گوش آقابزرگم و گفت : حاج آقا بفرما این فیش غذا رو بگیر و برای خونوادت غذا تهیه کن هممون شوکه شدیم ، بر حسب تصادف چون هوا گرم بود و ما زود میخواستیم برگردیم گفتیم غذای ساده بخوریم ، حال چه جوری شد که اون روز قسمتمون شد غذای امام رضا ( ع ) رو بخوریم اونم خورشت بادمجون که هنوز مزش زیر زبونمه ، از عنایاتی است که حضرت نسبت به زائرین دارند و امیدوارم خداوند قسمت کنه زیارت با معرفت به زودی نصیب همه آرزومندان بالاخص یاران قرآنی بشه ، آمین یا رب العالمین . Rose


من و امام رضا علیه السلام - Entezar - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ ۰۸:۳۴ عصر

سلام خدمت شما آشنای غریب گرامی.و ممنون بابت الطاف بی پایان شما...
اینکه میگن حرف حرف میاره واقعا درسته.جای شما خالی 5 سال پیش که به سفر مشهد رفتیم تصمیم گرفتیم با اتوبوس بریم.
یه اتفاق عادی هستش که بین راه معمولا اتوبوس ها برای ناهار یا شام نگه میدارند.ساعت 1 بعد از ظهر بود که واسه ناهار وایسادیم.
یه خانم بارداری هم با همسرش با ما همسفر بود.غذای رستوران فقط کباب بود و این بنده خدا ویار فسنجون کرده بود.
همسر ایشون گفت من هرچقدر هزینش باشه میدم اگه میشه برای من فسنجون درست کنید.
رستوران دار گفت اصلا به هیچ عنوانی ما نمیتونیم نه وسیله داریم نه وقتشو واسه تهیه یه پرس غذا.
تو همین حال و احوال یه پیر مردی اومد زد رو شونه این آقا.
گفت شما آقا مهدی هستی؟
مرد که جا خورده بود گفت آره.امرتون؟
گفت خانمتونم هوس فسنجون کرده درسته؟
مرد تعجبش بیشتر شد گفت شما از کجاااااااااااااااااااااااا میدونیییییییییییییید؟
گفت خواهش میکنم همراه من بیاین.خلاصه رفتند دنبال پیرمرد.
از اینجا به بعدش از زبون آقا مهدی هستش:
میگفت رفتیم خونشون دیدم چه بوی فسنجونییییییییییییییییییی میاد.میگفت گرد تا گرد صورتم و اشک گرفت که کاش از امام رضا یه چیز دیگه میخواستم.
میگفت از پیرمرد پرسیدم چیه داستان؟گفت دیشب امام رضا اومد به خوابم.گفت خانمت فسنجونای خوبی درست میکنه.زائر من فردا میاد تو این ساعت برو تو اون رستوران اسمشم آقا مهدی.دوست ندارم زائر راه من سختی بکشه تو راه من...
هردوتا زن و مرد غرق اشک شده بودند.
کرامات امام رضا واقعا بی پایان است و بس...
من دیگه حرفی ندارم اما پیش امام رضا دست خالی برگشتن از جفای خودمونه.
ما هم دعا کنید دوستان.
التماس دعا


RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳ ۰۸:۵۹ عصر

مولا جان حضور در حرمت سراسر خاطره و ایام خوش بود
سراسر معجزه..
در حرم که مینشینم
به ارامش ادمها در جوارت نگاه می کنم
هر زائری با هر مشغله ای که دارد، گویی وقتی وارد صحن و سرایت می شود و حضور اینهمه ملائک و خوبی را در هوایت می بیند آرام می شود
از راه دور زائرت می شوم و طبق قرار همیشگی، روبروی گنبد طلایت می نشینم.. دریاب منه روسیاه را ای مولای رئوف...


RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۹ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۵۰ عصر

روایت یک معجزه در حرم امام رضا (ع) ♥•٠·˙

یکی از خادمان اقا علی بن موسی الرضا تعریف میکرد:
داشتم تو صحن انقلاب قدم می زدم، دیدم کنار پنجره فولاد خیلی شلوغه ... سریع خودم رو رسوندم به پنجره فولاد و دیدم امام رضا به اذن خدا یک دختر چهارساله که کور مادرزاد بود رو شفا داده.
با کمک پدرش و چند تا از خادمین دیگه دختر رو از لابلای جمعیت بیرون کشیدیم...
داشتیم می رفتیم سمت اتاق شفایافتگان، که دیدم پدرِ دختر رو سمت پنجره فولاد کرد و با لهجه زیبای خودش با امام رضا صحبت می کرد....

اول فکرکردم داره تشکر می کنه
خوب گوش کردم دیدم داره به امام رضا میگه آقاجان دستت درد نکنه، ولی آقا اینا دو تا خواهر دوقلو هستند، حالا من این یکی رو می برم، جواب اون یکی رو چی بدم. و اشکاش همینطور داره می ریزه. اشک شوق شفای این دخترش و بغض برای اون یکی دخترش قاطی شده بود.

تو همین حال واحوال بود که رسیدیم اتاق شفایافتگان و ماجرا را ثبت کردیم و همراه این پدر و دختر راهی محل اقامت شون شدیم.
وقتی رسیدیم در هتل دیدیم اونجا هم شلوغه...
پرسیدیم چی شده؟
گفتند: امام رضا یه دختر چهارساله که کور مادرزاد بود رو شفا داده...

قربون کرمت آقاجان یاعلی بن موسی الرضا♡❤
┘◄ التماس دعا


RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۰۹ عصر

مولا جان به حق رافت و مهربانی ات
برایمان دعا بفرما
وبرای ظهور منجی


RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۶ آذر ۱۳۹۵ ۰۴:۵۷ عصر

سلام امام رئوف
ببخش که مهمان نواز خوبی نیستیم
شما دعایمان کن تا هدایت شویم