تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
شهید گمنام - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html)
+--- انجمن: شعر (/forum-10.html)
+--- موضوع: شهید گمنام (/thread-51.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4


قلب زمين مال ماست - safirashgh - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹ ۱۱:۵۳ صبح

آي دونه دونه دونه / نون و پنير و پونه / قصه بگم براتون؟ / قصه اي عاشقونه؟
يه وقت نگين دروغه / يه وقت نگين كه وهمه / اون كه قبول نداره / نمي تونه بفهمه
بريم به اون فصلي كه / اوج گرمي ساله / ماجراي قصه مون / داخل يك كاناله
كانالي كه تو اين دشت /مثل قلب زمينه/دور و بر اين كانال/ پر از ميدون مينه
يك كانال كه تو اين دشت / مثل قلب زمينه /دور و بر اين كانال / ببين چه دلنشينه
اون يكي پا نداره / روي زمين افتاده/اون يكي رو ببينين / چقدر قشنگ جون داده
رنگ و روي اون يكي / از تشنگي پريده /همون كه روي پاهاش / سر دو تا شهيده
اونجا كه نوزده نفر / كنار هم خوابيدن / ببين چقدر قشنگن / تمامشون شهيدن
يكي ازش خون ميره / ببين چقدر آرومه / فكر مي كنم كه ديگه / كار اونم تمومه
مجتبي پا نداره / سر علي شكسته / مجيد دمر افتاده / كريم به خون نشسته
گلوله و گلوله / انفجار و انفجار /پاره هاي بچه ها / قاب شده روي ديوار
هر جا رو كه مي بيني / دلاوري افتاده/هرجا جگر گوشه / يه مادري افتاده
حالا تو بهت اين دشت / ميون فوج دشمن/از اون همه دلاور / فقط رضا بود و من
آي قصه قصه قصه / اتل متل توتوله/خمپاره و آر پي جي/ نارنجك و گلوله
صورت مهدي رفته / مصطفي سر نداره / رضا نعره مي كشه / خيز برو ، خمپاره
اين جمله توي گوشم / مونده واسه هميشه / التماس رضا رو / فراموشم نميشه
الو الو كربلا / پس نخودا چي شدن؟ / ياور دو به گوشم / بچه ها قيچي شدن
كربلا ، كبوترا/ از تو قفس پريدن/ما آذوقه نداريم/ مهمونامون رسيدن
كربلا جون به گوشي؟ / جواب بده برادر/بي سيم اينطور جواب داد:/ ‹‹ الو به گوشي ياور؟
چيزي نداريم كه تا/ سر سفره بذاريم/ياور دو به گوشي؟/ ديگه غذا نداريم››
رضا منو نيگا كرد/ صورتشو تكون داد/بغضي كردشو بي سيم/ از توي دستش افتاد
عجب كربلائيه / نشون به اون نشونه / عطش نعره مي كشه / پنج روزه تشنه مونه !
پنج روزه كه ميجنگيم/كشته مي شيم،مي ميريم/بي سيم ميگه:‹‹عقبگرد››/ولي عقب نمي ريم
رضا تشنه و زخمي / به زير نور آفتاب / من از پي گلوله / دنبال يك قطره آب
هيچي پيدا نكردم/ خسته شدم نشستم/براي چند لحظه اي/ هر دو چشامو بستم
ديدم كه توي باغي/ شهيدامون نشستن/مي خندن و مي خونن/ درهاي باغ رو بستن
چه باغ با صفايي/ درختها از جنس نور/نهرهايي از عسل/ كاخ هايي از بلور
عجب باغ بزرگي/ چه باغ رنگارنگي/پر از صفا ، پر از عشق/ عجب باغ قشنگي
بالهاي ملائک / روي دست بچه ها / جامهايي از شراب / توي دست بچه ها
من و رضا از بيرون / توي باغ رو مي ديديم / صداي بچه ها رو / اينجوري مي شنيديم :
‹‹ آهاي آهاي بچه ها / اينجا عجب حاليه / بچه ها هستن ولي / جاي شما خاليه ››
صدا پيچيد تو عالم/ صدا رو مي شنيدم/يهو با يك صدايي/ از توي خواب پريدم
رضا فریاد مي كشيد/ آهاي آهاي بسيجي/تانك ها دارن مي رسن/ بدو بدو آر پي جي
تانك بعثي خودش رو/ پشت كانال رسونده/ فریاد كشيدم رضا !/ گلوله اي نمونده
رضا سرش رو با بغض/ روي سجده ميذاره/خشابي تو دستاشه/ دستو بالا مياره !
دستو مياره بالا / انگار داره جون ميده / مي زنه زير گريه / خشابو نشون ميده
ميگه ببين خدايا/ روحيه ها عاليه ! / ولي چكار بايد كرد ؟ / خشابمون خاليه
صداش يهو بند مياد / توي دست يك شهيد / عينهو يك معجزه / ديد يه گولٌه آر پي جي
رو بسوي اون شهيد/ خنديد و سر تكون داد/يواشي گفت مرتضي/ گلوله رو نشون داد
حرف اونو گرفتم/ نگاهشو فهميدم/جون تازه گرفتم/ سوي شهيد دويدم
و ناگهان صدايي.../ صداي سرد سوتي.../و ناگهان خمپاره.../ و ناگهان سكوتي..... .
رضا يهو فریاد زد/ بيشرفا اومدن/ماسكو بذار مرتضي/ كه شيميايي زدن
سينه م پر از آتيش شد / چشمامو هم گذاشتم / اومد يه شيميايي / ماسك ، ولي نداشتم
لبخند زدم و گفتم / ماسك نداريم رضا / نعره كشيد حرف نزن / نفس نكش مرتضي
چفيه تو آب بزن / حمله شيمياييه / گفتم داري جوك ميگي / قمقمه ها خاليه
رضا پريد ماسكشو/ گذاشت رو ی صورتم/فریاد كشيدم رضا/ ماسكتو خودت بزن
خنديد و گفت مرتضي/ برادرم بي خيال ! /من رو گذاشتش و رفت/ رفتش بالاي كانال
نفهميدم چه چيزي/ قلب اونو مي آزرد/نفهميدم واسه چي/ پيرهنشو درآورد
رضا فریاد مي كشيد/ بي شرفا ، با شمام/كانال هنوز مال ماست/ بياين ،بياين ، من اينجام
دوشكاچي از روي تانك / اونو هدف گرفتش / كار رضا تموم بود / فریاد كشيد و گفتش
بياين بياين من اينجام / گردان هنوز روي پاست / بياين بياين ببينين / كانال هنوز مال ماست
گلوله هاي دوشكا / هزار هزار ده هزار / رضا دويد سوي تانك / و ناگهان انفجار ...
فضاي توي كانال/ ز دود و گاز پر شد/هيچي ديگه نديدم/ نفهميدم چطور شد
خلاصه توي كانال/ اون روز عجب حالي بود/آهاي غنيمت خورا/ جاتون عجب خالي بود
يه وقت نگين دروغه/ يه وقت نگين كه وهمه/اونكه قبول نداره/ نمي تونه بفهمه
قصه فرود نداره/ فراز قصه اينه/گلوله آر پي جي..../ ..............هنوز روي زمينه
هر كي مي خواد خدافظ / هر كي مي خواد بمونه / بايد تموم عالم / اين حرفها رو بدونه
بايد اينو بدونه / گردان هنوز روي پاست / هنوزم كه هنوزه / قلب زمين مال ماست
آهاي آهاي با شمام/ گردان هنوز روي پاست / هنوزم كه هنوزه

قلب زمين مال ماست



RE: قلب زمين مال ماست - ذوالقرنین - ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹ ۱۲:۰۱ عصر

سلام :

سفیر عشق عزیز واقعا شعر زیبایی بود . ممنون .

درسته " قلب زمین مال ماست " ...


RE: مادر شهید " گمنام " - مشکات - ۱۴ مرداد ۱۳۸۹ ۰۶:۰۹ عصر

مادر شهید گمنام: http://www.4shared.com/audio/Ha8vb1dl/shahide_gomnam_Ramezani_wwwBGH.html


RE: مادر شهید " گمنام " - ثنا - ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ ۰۷:۰۸ عصر

شعر واقعا زیبایی بود
خدایا هیچ چشمی رامنتظربه در نذار..................................


RE: مادر شهید " گمنام " - safirashgh - ۱۳ بهمن ۱۳۹۰ ۱۲:۵۱ صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

یک بار هم بابای معلوم الاثر باش

شعر ذیر تقدیم به شهیدان جاوید نشان مفقود الاثر دوران دفاع مقدس:

«بابای مفقودالاثر، بابای زخمی »

دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر
پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟


تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی


توی کتابم هر چه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد


اینجا کنار قاب عکست جان سپردم
از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم


من بیست سالم شد هنوزم توی قابی ؟!
خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی!

یک بار هم از گیرودار قاب رد شو
از سیم های خاردار قاب رد شو

برگرد تنها یک بغل بابای من باش
ها ! یک بغل برگرد تنها جای من باش

شاید تو هم شرمنده ی یک مشت خاکی
جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی

عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه ، یک ساک هم باشی قبول است


ای دست هایت آرزوی دست هایم
ناز و ادایم مانده روی دستهایم

تنها تلاشش انتظار است و سکوت است
پروانه ای که توی تار عنکبوت است

امشب عروسی می کنم جای تو خالی
پای قباله جای امضای تو خالی

ای عکس هایت روی زخم دل نمک پاش
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش


RE: مادر شهید " گمنام " - خادم شهدا - ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ ۰۲:۰۰ عصر

بسم الله.سلام
به مادران شهدای گمنام فقط باید بگویم که مادران نیلوفری من نه تنها دستان شما بلکه چشمان شمارا میبوسم..اجرتان با بی بی زینب....
به یاد بی بی فاطمه الزهرا
بی بی نیلوفری من هروقت یاد اندوه تو..شوهرت(ع)..بچه هایت(ع)می افتم دلم میلرزد..بی بی جان انسان موجودیست که بالقوه استعداد وماده ی پروازو پریدن دارد..بی بی یاد تو برای من پر از احساس پرندگیست..بانوی دلپذیر اسمانی..یادتو می وزدبهارمیشود دل من میشکند..حرفهای تو مرطوب است نم دارد...ما گرفتار خم زلفیم...بی بی حرفهایت ...حرفهایت بوی دریا میدهد..خاطراتت..خاطراتت بوی دریا میدهد..چشمه ها را در خودش جا میدهد..بی بی!یاد تو مرا نو میکند مثل اینکه نگاهم را بر سطح اب چشمه ای پرت کنم ...وقتی که موجها چین میخورند...تو در دایره ای که خودت ساخته ای ومن در دایره ای که خودم ساخته ام به گذشته تفکر میکنیم.
ای دلم میگیرد وقتی در کنار طرح قالی رفته ای خویشتن را درگیر ماندن احساس میکنم...سراسیمه برمیگردم از لابه لای پنهان بقچه پیچیده مشتهایم را برمیدارم در جیبم میگذارم وبه سراغ روزگارم میروم.دلهامان خوش نیست به رستگاری امیدی نداریم.در اضطراب زندگی میکنیم...پی در پی به دنیا می اییم وپی در پی وبی انکه اب از اب تکان بخورد از دنیا میرویم..درمنتهای بیکسی رنج میکشیم وهرکس به تحمل رنج خویشتن اشتغال دارد..همه برای اینست که از فرامین تو غافل مانده ایم..ما را گرفتار ابزاری کردند تا فراموش کنیم حقیقت..حقیقت ناب..حقیقتی که مارا به حیات صعودی متصل میکند چیست...ابزاری ساخته ایم که به اسمان وهستی فقط نگاه کنیم نه اینکه تفکر کنیم تفکر به ذات اسمان چیز دیگریست......(محمدصالح اعلاء)


RE: شهید گمنام - safirashgh - ۱۲ خرداد ۱۳۹۱ ۰۵:۱۳ عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

غنچه و گل سوختند.....
--------------------------------------------------------------------------------

باز به آرامشم

عشق و جنون تک زده

بر صفحات دلم

خامه به رقص آمده

باز ز راس قلم

خون فوران می زند

صفحه ی دل ، باغمت

پیله به خود می تند

عاقلم از آنکه از

عشق تو شیدا شدم

گمشده در خویش و در

عشق تو پیدا شدم

ای همه ی آفتاب

سایه ی رخسار تو

جام جهان بین عشق

دیده ی بیمار تو

ای که همه شمع ها

دور تو پروانه وار

نور تویی دلبرا

وان دگر آئینه دار

سرمه ی چشم ملک

ذره ای از خاک تو

ای که ز داغ غمت

سینه ی غم ، چاک تو

حق متجلی شد از

ماه رخ زرد تو

غم، به فغان آمد از

مثنوی درد تو

بر دل هفت آسمان

زلزله افتاد باز

اشک فشان در فغان

خیل ملک در نماز

رنگ ز رخساره ی

عشق ، از این غم پرید

عرش از این واقعه

نعره ز جانش کشید

آدم و جبرئیل ، از این

غم به فغان ، آمدند

یحیی و نوح و خلیل

بر رخ و سر می زنند

موسی عمران ، ز غم

سینه بسی چاک کرد

عیسی روح القدس

بر سر خود خاک کرد

بانک بر افراشتند

فتنه به پا داشتند

بر جگر مصطفی

داغ دل انباشتند

بر تن گل تاختند

غنچه و گل سوختند

خرمن پروانه را

جامه بر افروختند

ببل و پروانه را

«سامریان » پرزدند

وای که شمشیر کین

بر سر حیدر زدند

بهر تن مجتبی

تیر و کمان ساختند

دست علمدار را

از بدن انداختند

با ده ی عشاق با

خون دل آمیختند

دست خدا بسته و

خون خدا ریختند

خون دل مجتبی

بر دل مجمر زدند

سنگ جفا بر رخ

زینب (س) مضطر زدند

طبل جفا کوفتند

کینه بسی توختند

پشت در بیت وحی

هیمه بر افروختند

بر جگر عاشقان

داغ مکرر زدند

چون خلفان «هبل»

ضربه بر آن در زدند