تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
درد دل با امام زمان(عج) - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: عصمت و طهارت (/forum-30.html)
+--- انجمن: مهدویت (/forum-27.html)
+--- موضوع: درد دل با امام زمان(عج) (/thread-419.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19


RE: یک جمله حرف دل... - یاس نیلوفری - ۳۰ فروردين ۱۳۹۰ ۰۱:۲۵ عصر

دلی برای تو نمانده ...هر چه بود دنیا به یغما برد ....


RE: یک جمله حرف دل... - بتیسا - ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ ۰۷:۲۴ عصر

خدایا آبروی مرا نزد امام زمانم حفظ کن.


عصر جمعه با امام زمان عجل الله فرجه الشريف - sahmomeny - ۴ شهريور ۱۳۹۰ ۰۳:۴۴ عصر

ای غایب از نظر نظری کن به سوی ما تا آب رفته باز بیاید به جوی ما در آرزوی وصل تو عمری گذشته است بگشای روی ماه وبرآر آرزوی ما ای آبروی ملت اســلام جلوه کــن تجــدید کن زجلـــوه خود آبروی ما غـــارتگران به خانه دین حمله برده اند بشکسته سنـگ فتنه آنــان بسوی ما تقلید شرق وغرب رسـوخ آن چنان نمود کز دست ما گرفت همه خلق وخـوی ما دادند هرچه رسـم نکوهنده داشتند بردند شیوه ها ورسوم نکــوی ما در اسم گرچه هست مسلمان کنون زیـاد جز اندکی، رونــد براه عدوی ما مرد عمل کم است دریغا در این زمــان چیزی بجــانمانده بجز های و هوی ما ای حجـــت زمانه توواقفی زحــال درد دل است مقصد این گفتــگوی ما صبح سعادت است زمــانی که بنگرم تـابیده آفتاب جمـــالت به کوی ما دارد علی امید عنــایت که آنــجناب سازد رها زپنجه گرگـــــان گلوی ما شاعر: مرحوم آیت الله علی صافی گلپایگانی .................................................................... با چشم شهرآشوب خود ما را زلیخا می كنی یعقوب چشمان مرا تنها تو بینا می كنی دیگر نمی داند كسی فرق ترنج و دست را یوسف! تمام شهر را داری زلیخا می كنی دروازه های نور را بستند و ما و تیرگی كی می رسی و ناگهان دروازه را وا می كنی؟ باغ زمستان دیده ام با شاخه هایی یخ زده كی تو بهار ناگهان! ما را شكوفا می كنی؟ آه ای قیام قامتت آشوب روز واپسین! چه محشری با قامتت یك شب تو برپا می كنی؟ فردای من امروز شد، امروز من دیروز شد تا كی بگو ای نازنین امروز و فردا می كنی؟ بی تو گذشت این جمعه هم ای صاحب عصر و زمان عصر كدامین جمعه را صبح تماشا می كنی؟ شاعر: احمد چگینی .................................................................... ما را دلی است چون تن لرزان بیدها ای سرو قـد! بیا و بیاور نویدها بـــازآ وبا نسیم نگاه بهـــاری ات جـــانی دوباره بخش به ما ناامیدها ما جمعه را به شوق توتعطیل کرده ایم ای روز بازگشـــت تو، آغاز عیدها بازآ که خلق را نکشانند بسوی خویش بازار پر فــــــریب مراد ومریدها برگرد تا زمین وزمان را رهــا کنند چــپ ها وراست هـا سیاه وسفیدها بسیار دسته گل که برای تو چیده ایم این خاک غرقه است به خون شهیدها خون حسـين می چکد ازنیزه ها هنوز برگـــرد وانتقام بگیر از یزیدها شاعر: افشین اعلاء



....................................................................... یاد تو را یک روز می‌پاشم به دریا تا گل بروید روی دریاهای فردا نام تو را یک روز می‌گویم به خورشید تا گرمی مهرت بتابد روی دنیا یک روز با گل از تو خواهم گفت تا باد بوی تو را افشان کند بر کوه و صحرا از عشق پاک تو سخن با ابر گویم تا عشق بارد بعد از این از آسمانها راز تو را یکبار خواهم گفت با شب تا گیرد از ژرفای چشم تو معنا یک لحظه گر بخشی نگاهت را به مجنون از خاطر خود می‌زداید نام لیلا ای لعبت شیرین من ای آسمانی ای آشنای درد من ای چون مسیحا هر صبح جمعه زیر باران انتظارت. . . را می‌کشم تا تو بیایی با تمنا نام تو از وقتی که شد الهام بر من اینگونه شد شعرم دل انگیز و فریبا شاعر: محمّد مهدي ناصري ....................................................................... ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند


نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است


چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید


شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه های از رمق افتاده آمدم


می خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد


این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات




...

تا اینکه لای لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا


می برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها


می برد با حسین شما آشنا کند در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم


تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند مادر! دوباره زخم شما را سروده ام


باید غزل دوباره به عهدش وفا کند


:
یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود


دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی کنم که رمق داشت دست تو


مجبور شد که دست علی را رها کند


...
تو روی خاک بودی و درگیر خار بود


چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات


این خاک معصیت زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده ای


چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد


نگذار روز، راز تو را برملا کند


...
گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟


افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند


با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت


می رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد


پایان شعر بود که توفان شروع شد شاعر: حسن بیاتانی- اردیبهشت 87 .......................................................................
امسال هم دعای فرج بی جواب ماند شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم

یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم

یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی این شعله را چگونه به دفتر بیاورم

با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم

وقف تو اشک ها و غزل هام، تا اگر گفتی گواه عشق بیاور بیاورم

فصل عزا تمام شد اما چگونه من پیراهن عزای تو را دربیاورم

تا می وزید نام تو پر می کشید دل چیزی نمانده بود که پر دربیاورم

نزدیک بود در تب گودال قتلگاه از عرش ربنای تو سردربیاورم

با اشک آمدم به وداعت که لااقل آبی برایت این دم آخر بیاورم

این واژه ها به کار رثایت نیامدند با زخم های تو چه برابر بیاورم؟

آخر نشد که آب برایت بیاورند؟ این روضه را گذاشتم آخر بیاورم

امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند من می روم برای تو یاور بیاورم

قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست این بیت هم، سر غزلی که فدای توست شاعر: حسن بیاتانی- بهمن 88 .......................................................................
یا صاحب من لا صاحب له به شیوه غزل اما سپید می‌آید صدای جوشش شعری جدید می‌آید چه آتشی غم عشق تو زیر سر دارد که باغ شعر تر از پدید می‌آید دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم مگر زخطه چشمت شهید می‌آید؟ نفس نفس به امید تو عمر می‌گذرد امید می‌رود آری، امید می‌آید برای درد دل تو مفید نیست کسی وگرنه نامه برای مفید می‌آید مرددم که تو با عید می‌رسی از راه و یا به یمن قدوم تو عید می‌آید کلید داری کعبه نشانه حق نیست کسی است حق که در آن بی کلید می‌آید و حاجیان همه یک روز صبح می‌گویند چقدر بر تن کعبه سفید می‌آید! شاعر: حسن بیاتانی- مرداد هشتاد و هفت ...................................................................... نمی از چشم های توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از رد پای توست جنگل، کوه ، صحرا هم تو از تورات وانجیل و زبور از نور لبریزی
تو قرآنی ، زمین محو شکوهت، آسمان ها هم جهان نیلی است طوفانی، جهان دلمرده ظلمانی
تویی تو نوح موسی هم، تویی تو خضر عیسی هم نوایت نغمه ی داوود، حسنت سوره یوسف
مرا ذوق شنیدن می کشد شوق تماشا هم تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم اسیر روی ماه تو هواخواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم تمام روز ها بی تو شده روزمبادا نه
که می گرید به حال و روز ما روز مبادا هم همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بی توتیره و تلخ است چون دیروز فردا هم جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد
نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم شاعر:
سید محمد جواد



شرافت
...................................................................... دوست دارم بعد از این گریان تماشایت کنم اشک می ریزم که در باران تماشایت کنم چشم هایم را به سمتی بی نهایت دوختم بلکه در این راه بی پایان تماشایت کنم سرخی گیلاس ها را در لبانت ریختند مست می نوشم اگر یک آن تماشایت کنم کاش می شد در نگاهم باشی و آیینه وار رو به رویت باشم و حیران تماشایت کنم بودنت را هم به فال نیک می گیرم ولی تا به کی باید در این فنجان تماشایت کنم؟ از معاصر بودنم دل کنده ام این روزها می روم در حلقه ی رندان تماشایت کنم شاعر: محمد غفاری-قم ...................................................................... من از اشکی که می‌ریزد ز چشم یارمی‌ترسم از آن روزی که اربابم شود بیمار می‌ترسم رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم فرزند من از گرداندن یوسف سربازار می‌ترسم همه گویند این جمعه بیا، اما درنگی کن! از اینکه باز عاشورا شود تکرار می‌ترسم! ................................................................. روزی هزار بار دلت را شکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام هر بار این تویی که رسیدی و در زدی هر بار این منم که در خانه بسته ام هر جمعه قول می دهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام! ................................................................. رکن زمین و آسمان، حضرت صاحب الزمان با نظری به سائلان عزت و جاه می‌دهد عاشق دل نهاده را، بر سر ره فتاده را مهدی فاطمه(س) یقین، توشه راه می‌دهد ..................................................................... این جمعه‌ها که ختم به مختار می‌شود بدجور دل طالب دیدار می‌شود ای منتقم بیا که به عالم خبر دهیم شیعه عزیز است و جز او خار می‌شود .................................................................... جاریست هنوز در زمین خون خدا خونی که شکوفا شده از کرب و بلا ای صاحب انتقام، کی می‌آیی؟ مختار شده دلخوشی جمعه ما! .................................................................... نفس بده که برایت نفس بزنم نفس به جز تو نخواهم برای کسی بزنم مرا اسیر خودت کردی دعایی کن که آخرین نفس را برای تو بزنم! ................................................................. نیا گل نرگس! جهان که جای تو نیست دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست نیا گل نرگس! نیا به دعوت ما هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست نیا گل نرگس! به جان تشنه عشق دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست!؟ .................................................................. آقا تو را قسم که همین اربعین بیا دیگر نفس نمانده در این واپسین بیا چشمان ما که قابل فرش رهت نشد بگذار پا به شهیر روح الامین بیا یک کاروان رسیده به کربلا زینب به سینه می زند آقا! ببین بیا در گود عاشقی شما لاف می زنیم معنای انتظار همین شد! همین بیا یاد پلاک و چفیه و سربندها بخیر تا نامتان نرفته روی جبین بیا .................................................... عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیدست چرا آب به گلدان نرسیدست و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیدست بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست ................................................................ در دیار ما که هر کالا به هرجا درهم است خوب و بد، معیوب و سالم، زشت و زیبا، درهم است گر خریداری کند کالای خوب از بد جدا با تشر گوید فروشنده که: آقا درهم است! مهدیا! یاران خوبت را مکن از بد جدا روسیاه و روسفیدش جان آقا درهم است... ................................................................... برگرد که بر بهارمان می خندند یک عده به حال زارمان می خندند آنقدر نبودنت به طول انجامید دارند به انتظارمان می خندند .................................................................... چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا؟ قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدلی خار کجا کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا .............................................................. قلم ای حافظ گفتار یکسر بجز نامش مداری پا فراتر قلم بشکسته باشی گر به یک حرف خلاف دوست بنویسی به دفتر سید مهدی صدر ..................................................... ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به داغ تو اسیر در آفاق گشاده است ولیکن بسته است از سر زلف تو بر پای دل ما زنجیر من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر بر من ای خسرو خوبان تو نظر باز مگیر ....................................................... یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم ده قرن ز عمر پسر فاطمه طی شد یک شب نشد از هجر ظهورش بنشینیم! ........................................................ امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) هر مومنی بعد از ذکر مصائب سیدالشهداء (علیه السلام) برای فرج من دعا کند، من برای او دعا می کنم. مکیال المکارم-1 ........................................................ ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشده شیعه ندیدید؟ آیا دل شب ناله مهدی نشنیدید؟ آیا ز گلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده، شب تا به سحر شمع شما بود آری پسر فاطمه(س) در جمع شما بود ............................................................. اگر داری بنای دادن عیدی خداوندا جهانی را منور کن به نور حضرت مهدی(عج) ............................................................... گذشته سن حضورت ز سن نوح، ولی شمار مردم کشتی نکرده تغییری! ............................................................. ورق های توسل گشته دسته و انگشتانمان هم پینه بسته فقط از تو سرودیم و نگفتیم که از اعمالمان هستی تو خسته ....................................................... کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را؟ کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟ غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را ... ...................................................... ای محضر ظهور و ای مظهر حضور! کی می‌شود حضورت آخر شود ظهور؟ دائم خطور می‌کنی از ذهن و از دلم عجل علی ظهورک یا صاحب الامور ......................................................... با توام ای دشت بی پایان سوار ما چه شد یکه تاز جاده‌های انتظار ما چه شد چهارده قرن است چهل منزل عطش پیموده‌ایم التیام زخم‌های بیشمار ما چه شد ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد دشت را گشتی بزن بنگر سوار ما چه شد باز ای موعود بی تو جمعه‌ای دیگر گذشت کشت ما را بیقراری پس قرار ما چه شد ................................................................... هم چاه سر راه تو باید بکنیم هم اینکه ز انتظار تو دم بزنیم این نامه چندم است که می‌خوانی داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم ................................................................... انتظارش انتظارم سیر کرد آنکه می‌خواهد بیاید دیر کرد تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن؟ آمدن رفتن ندیدن سوختن ............................................................... رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرودآ که جهان در انتظار توست ............................................................... مرا با عشق خود درگیر کردی به پایم با غمت زنجیر کردی بدان دنیای بی تو هیچ باشد دلم را از زمانه سیر کردی تو با رفتن به پشت ابر ایام غروب جمعه را دلگیر کردی ......................................................... به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست به زمین فرو رود هر که در هوای تو نیست ..................................................................... گدا شدن به درگه دوست به قصد دیدن اوست وگرنه نان شب را هر گدا دارد .................................................................... از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم دادرس نيست كه در هجر رخش داد كشم داد و بيداد كه در محفل ما رندي نيست كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم در غمت اي گل شاداب من اي خسرو من جور مجنون ببرم تيشه فرهاد كشم .................................................................... میان شادی و لبخند روزگار دلمان به اندازه تمام لحظه های نبودنت و ندیدنت تنگ می شود. غریب ترین آشنای زمانه کجا سکنی گزیده ای؟ .................................................................... هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد اندوه غم زمان زمین گیرم کرد گفتند که جمعه میرسی از کعبه این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد .................................................................... صحبت از نو شدن سال شده می آیی؟ سخن از تازگی حال شده می آیی؟ حال و احوال چه پرسی، تو که دانی مولا جمعه اول سال شده می آیی؟ .................................................................... خودت گفتی که وعده در بهار است بهار آمد دلم در انتظار است بهار هر کسی عید است و نوروز بهار عاشقان دیدار یار است .................................................................... در شادی و غم به یادتان می مانیم هر عید به یادتان می خوانیم آقای دلم سید من مهدی جان ما احسن حال را شما می دانیم .... .................................................................... صدمبارک به تو آن عید که فردا باشد نوروز نوید وصل دلها باشد امید که با فضل خداوند جلی سال فرج مهدی زهرا باشد .................................................................... عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد این گونه هزار عید با هم داریم .................................................................... در شیعه گی تمام ما تردید است مولا ز گناه خلق در تبعید است نفرین به شعور نقشه جغرافی بحرین عزا گرفته، ایران عید است .................................................................... عمریست که جانم ز گنه در خواب است و ندراین ظلمت شب در طلب مهتاب است آخرین جمعه سال است ولی این دیده بی نصیب از صنم روی رخ ارباب است .................................................................... تا کی ورق ورق کنم این سر رسید را؟ چون کودکی، رسیدن سال جدید را؟ با دست زیر چانه تو را آه می کشم چون غنچه ای که آخر اسفند عید را .................................................................... با کدامین آبرو روز شمارش باشیم روزها منتظر صبح بهارش باشیم سال ها است منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم ما چرا خوب ترین ها به فدای قدمش حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم وقتی آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم .................................................................... عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد اینگونه هزار عید با هم داریم .................................................................... یا بقیه الله: نشسته غرق تماشای شیعیان خود کسی نیامده جز او سر قرار خود چه انتظار عجیبی است، اینکه شب تا به صبح کسی قنوت بگیرد به انتظار خود اللهم أرنا الطلعه الرشیده .................................................................... بهار بی گل نرگس مثل پاییز است وبی تو کل زمان هایمان غم انگیز است بیا که منجمدانه قیام ممکن نیست بیا که سهم زمین از بهار ناچیز است . . . .................................................................... از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش دادکشم داد و بیداد که در محفل ما رندی یست که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم در غمت ای گل شاداب من ای خسرو من جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم .................................................................... ای اصل امید بیم ها را دریاب بابای همه! یتیم ها را دریاب هر چند خودش کریم است آقا لطفی کن و ماغریبها را دریاب .................................................................... پرکن دوباره کیل مرا ایها العزیز دست من و نگاه شما یا ایها العزیز وادی به وادی آمده ام از درت مران وا کن دری به روی گدا ایها العزیز چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود این کاسه را فاوف لنا ایها العزیز محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز .................................................................... یار من! یوسف! نیا اینجا کسی یعقوب نیست لحظه ای چشمانمان از دوریت مرطوب نیست ای گل زیبا ز هجرت هیچکس اشکی نریخت نازنین اینجا خدا هم پیشمان محبوب نیست گرچه در هر جمعه، ای زیبا دعایت می کنند بهترینم! این دعا ها جنسشان مرغوب نیست .................................................................... با چرخش بی امان، زمان در پی کیست؟ اینگونه جهان با هیجان در پی کیست؟ دنبال که این چنین زمان می گردد با این همه چشم، آسمان در پی کیست؟ .................................................................... کاش مهدی به جهان چهره هویدا می کرد گره از مشکل پیچیده ما وا می کرد کاش می آمد و با آمدنش از ره لطف قبر مخفی شده فاطمه پیدا می کرد .................................................................... فرزند آن بشکسته پهلو خواهد آمد با رمز یاالله و یاهو خواهدآمد والفجر یعنی شیعیان وقتی نمانده با ذوالجناح و ذوالفقار او خواهد آمد .................................................................... روزی در تقویم خواهند نوشت: تعطیل – روز فرج مهدی فاطمه(س) و بعد در مدینه کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلوی زیر را می بینیم: پروژه حرم مطهر بی بی دو عالم حضرت فاطمه(س) کارفرما: قائم آل محمد(ص) پیمانکار: یاران حضرت مساحت: وسعت دل تمام شیعیان .................................................................... این روزها که یاس علی قد خمیده است دل بیشتر برای ظهورت تپیده فضه توان یاری مجروح را نداشت آقا گمانم که زمانش رسیده است... .................................................................... چشم هایم از دلم رنجیده اند هر چه را دل خواست آنها دیده اند در عوض یک کار مشکل خواستند دیدن موعود از دل خواستند چون نباشد دل پی دریای نور بسته باشد دیده هنگام ظهور مهدیا! دل را خودت یاری بده چشم هایم را تو دلداری بده .................................................................... یکی از جمعه ها جان خواهد آمد به درد عشق درمان خواهد آمد غبار از خانه های دل بگیرید که بر این خانه مهمان خواهد آمد .................................................................... بر مشامم می رسد هر لحظه بوی انتظار بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار تشنه دیدار یارم ای اجل مهلت بده تا ببینم با دو چشمم چهره زیبای یار .................................................................... امام عصر(عجل الله فرجه الشریف): برای زود فرا رسیدن فرج و ظهور ما زیاد دعا کنید که آن همان فرج و گشایش شماست (کمال الدین و تمام النعمه-ج2-ص485) .................................................................... جمعه یعنی زانوی غم در بغل بر سر سجاده های العجل جمعه یعنی اشک های انتظار جمعه یعنی شکوه از هجران یار جمعه یعنی آه، الغوث، الامان، در فراق مهدی صاحب زمان، اللهم عجل لولیک فرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه .................................................................... گم کرده رهیم و ناتوانیم غرق گنهیم و خسته جانیم هر جا که رویم و هر که باشیم محتاج دعای صاحب الزمایم .................................................................... ساقی بیه به ناله دلها جواب ده وز خم وصل خود دل و دنیا به باد ده سرمست هر نفست، یاس فاطمی است صاحب نفس بیا غم عالم بر آب ده! .................................................................... باخبر باش که مهدی ز سفر می آید عاقبت این غم جانسوز به سر می آید گرچه این هفته گذشت و خبری باز نشد به خدا بعد شب تار سحر می آید .................................................................... همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی .................................................................... کاش در این رمضان لایق دیدار شویم سحری با نظر لطف تو بیمار شویم کاش منت بگذاری به سرمان مهدی جان تا که همسفره تو لحظه افطار شویم .................................................................... چند روزی یوسف از جرم زلیخا گر به زندان می رود یوسف زهرا ببین از جرم ما حبس ابد گردیده است .................................................................... تا خون نشود دلها دلدار نمی آید تا سر نرود غمها غمخوار نمی آید تا شیعه به خود ناید معشوق کجا آید تا دل نشود عاشق آن یار نمی آید ما را چه شده ای دل وامانده چرا در گل تا دل نشود بیدار دلدار نمی آید .................................................................... این آخرین ستاره بخت است در زمین آقای سبزپوش بهاری بیا ببین مرهم نمانده است و مداوا نمی شود احساسهای زخمی و دلهای آهنین . . . .................................................................... بوی عطر یار دارد جمعه ها مژده دیدار دارد جمعه ها جمعه ها دل یاد دلبر می کند نغمه یابن الحسن سر می دهد .................................................................... کوچه های شهر ما ویران نمی ماند عزیز کار و بار عشق بی سامان نمی ماند عزیز یک نفر فردا زمین را نور باران می کند مهدی ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز .................................................................... آقای انس و جان! جانها فدایتان کوتاه عمرمان! تنگ است وقتمان! الغوث و الامان در راه انتظار، کس را رمق نماند! بشتاب در فرج، ای مایه امان سید مهدی صدر .................................................................... خدا کند که مرا با خدا کنی آقا ز قید و بند معاصی رها کنی آقا دعای ما به در بسته میخورد ای کاش خودت برای ظهورت دعا کنی آقا .................................................................... ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و بجد دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مدار دست زدامن بدارمت .................................................................... هیچ داری از دل مهدی خبر گریه های هرشبش را تا سحر گرچه از یمن وجودش زنده


RE: درد دل با امام زمان(عج) - فاطمه گل - ۹ شهريور ۱۳۹۰ ۰۹:۵۸ عصر

آقای من
نه... من اونقدر بد و پست هستم که اصلا لیاقت ندارم شما رو آقای خودم بدونم...روم نمیشه حتی آخر نمازام دعا کنم اونقدر گناهکارم که خدا هم با اون همه رحمتش منو باید تو لیست سیاهش بذاره
تنهام...روم نمیشه با خدا هم حرف بزنم نمازم که تموم میشه سجادم رو زود جمع میکنم تا چیزی نگم... شما که برا همه دعا میکنین برا منم دعا کنین، میدونم خواسته زیادیه ولی خب هیچکی جز شما کارنامه اعمال منو ندیده و نخونده به جز خودش


RE: درد دل با امام زمان(عج) - کبوتر حرم - ۱۳ شهريور ۱۳۹۰ ۱۲:۰۷ صبح

خدایا بر محمد و آل او درود فرست و مرا به کرم خود مشمول فضل و بخشش قرار ده و به عدل خود گرفتار آنچه سزاوار آنم مساز ، زیرا من نخستین کسی نیستم که به سوی تو رغبت ورزیده و به او بخشش نمودی با آنکه سزاوار منع بوده و نخستین کسی نیستم که از تو درخواست نموده و به او تفضل فرموده ای با آنکه شایسته ی محرومیت و نومیدی بوده است.

فرازی از دعای صحیفه سجادیه
سلام بر شما

من کاملا شرایط ندامت و شرم از نشستن سر سجاده و صحبت با خدا رو درک میکنم.
اما یه سوال، من کاری با خدا ندارم، چون به قول شما آدم اصلا روش نمیشه بعد از گناه به رضایت خدا فکر کنه، اما به نظرتون حرف زدن با خدا و نشستن سر سجاده شیطان رو خار و اذیت میکنه یا نه؟
و عدم دعا و مناجات شیطان رو خوشحال میکنه یا نه؟
من میگم تو این مواقع بیایم دعا و مناجاتمون رو کم که نکنیم تازه بیشترش بکنیم ،نه برای خدا ، فقط برای آزار دادن شیطان لعینی که موقع گناه ما رو از خدا غافل کرد. برای تو دهنی محکم به شیطان.برای اینکه اگه شیطان رو موقع گناه شاد کردیم و خدا رو ناراحت،حداقل الان خدا رو اگر نمی تونیم شاد کنیم به تلافیش شیطان رو معذب کنیم.
همین.
و بعد از مدتی خواهیم دید که نتیجه اش فقط همین نیست ...


RE: درد دل با امام زمان(عج) - ترنم امید - ۱۴ شهريور ۱۳۹۰ ۰۲:۰۴ عصر

یا صاحب الزمان (ع)
بیا به خاطر باران ظهور کن.

یاصاحب الزمان (ع)
بیا به خاطر باران ظهور کن


RE: درد دل با امام زمان(عج) - فاطمه گل - ۱۵ شهريور ۱۳۹۰ ۰۹:۱۰ عصر

ممنونم کبوتر حرم عزیز
تا حالا اینجوری بهش فکر نکرده بودم


RE: درد دل با امام زمان(عج) - مریم گلی - ۱۹ مهر ۱۳۹۰ ۰۲:۵۹ عصر

آقا جان:
اگر بخاطر گناهان ما غیبت نموده ای ما توبه میکنیم وپشیمانیم.
اگر از دشمنان خدا و دین خدا بر جان مبارکت ترسناکی مگر ما دوستانت را چه شده است
ما جانمان را فدای تو میکنیم آقا جان.


RE: درد دل با امام زمان(عج) - مریم گلی - ۲۱ مهر ۱۳۹۰ ۰۹:۴۴ عصر

از درو دیوار این روزگار دلتنگی می بارد.
فرقی نمیکند چه روزی است.
همه روزها دلتنگ تواند.
آقا بیا که از چشمان منتظرمان به جای اشک خون میبارد.


RE: درد دل با امام زمان(عج) - بانوی خیال - ۲۲ مهر ۱۳۹۰ ۱۰:۲۹ صبح

یا امام زمان، خودت به فریاد ما برس...