تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
درد دل با امام زمان(عج) - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: عصمت و طهارت (/forum-30.html)
+--- انجمن: مهدویت (/forum-27.html)
+--- موضوع: درد دل با امام زمان(عج) (/thread-419.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19


RE: درد دل با امام زمان(عج) - کبوتر حرم - ۲۵ تير ۱۳۸۹ ۰۶:۱۱ عصر

چندگاهیست...

چندگاهیست...

چندگاهیست...

یا ابالغوث اغثنی....[تصویر:  570662.gif][تصویر:  570662.gif][تصویر:  570662.gif]


RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۲۶ تير ۱۳۸۹ ۱۰:۵۹ صبح

سلام.

خیلی زیبا بود،ممنون.


RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۳۰ تير ۱۳۸۹ ۰۱:۳۴ عصر

سلام.

به کجا چنین شتابان...

به کجا چنین خرابان ....

به کجا چنین سبکبال....

دگر باریست مرا اندوه تو و روزگارم بی تو و آشیانه ام بی سقف تو ...

غضه هایم تمامی ندارد .... دیگر نه ندایی و نه صدایی و نه فغانی....

به کدامین امید بیایم و بنویسم و بگریم ... به کدامین اندوه بیایم و بخراشم و بتراشم ....

به کدامین گناه بیایم و بستایم و بپرستم و نظاره کنم دوریت را ....

"بار اندوه مرا کس نتواند که کشد با خود

جز همان کس که مرا بار خودش ، عاشقش و بی سر و سامان خودش کرده و برفت..."

امروز روز دیگریست بی تو ... ماه دیگریست بی تو و سال دیگریست بی تو....

جز نفس های بی هدفم چه چیزی دارم که با آن لحظه هایم را شمارش کنم ؟؟؟ نگاهم کور ... دلم بی نور ... امیدم بی فروغ شده است ... به چه گوش دهم ؟؟؟ دیگر نه صدایی از تو می شنوم و نه نگاهی ازت میبینم....نه دستی که قامت را راست کند....

مگر این نیست که سرورم فرمود : "الانتظار اشد من الموت" ...پس چرا این همه انتظار ... چرا این همه غم ... چرا این همه دوری و رسوایی.... میخواهی سیاه تر شویم ؟؟؟؟ میخوای فنا تر شویم ؟؟؟ یا شاید میخواهی ما از یارانت نباشیم ؟؟؟؟؟

مگر این نیست که خدایمان گفت هر روز برایمان اشک میریزی ؟؟ مگر این نیست که میایی و دنیا گلستان می کنی....

شرمنده ام ...گریان تر از همیشه ...خودت بیا و قامتم راست کن که دیگر قامتم استوار نیست ....


التماس دعا


گناه را پیاله پیاله سر می‌کشند - مشکات - ۱ مرداد ۱۳۸۹ ۰۴:۰۳ عصر

تَا للهِ لَقَد أَثَرَکَ اللهُ عَلَینَا وَ إن کُنَّا لَخَاطئین (یوسف : ۹۱)

سالها چشم انتظاری ...

سالها صبر و سکوت و دست‌های دعا ...

و ما فرو رفته در حجاب غفلت و گناه

لبیک نگفتیم!

زبان در کام نچرخاندیم برای لبیک که در قبض خواسته های‌پست دنیا مست بازی بودیم ...


یَا قَومِ ألَم یَعِدکُم رَبُّکُم وَعداْ حَسَناْ (طه : ۸۶)

و اگر تاریخ تلخ عصیان و روی گرداندن از حجت خدا دوباره تکرار شود؟

آنگاه دوباره می فروش خوبی می‌شود شیطان، برای آنانی که در میکده او اتراق کرده‌اند

و نقشه گناه را پیاله پیاله سر می‌کشند ... و من و تو ...

خدا نیاورد آن روز را ....


یَا أَبَانَا أستَغفِر لَنَا ذُنُوبَنَا إنَّا کُنَّا خَاطئینَ (یوسف : ۹۷)

بر ما ببخش از جفایی که به ناحق در حقت روا داشته‌ایم

که اگر شعله آسا در آتش شرمساری و شرمندگی بسوزیم

ذمی نیست ....


و بپذیر ما را ای طلعت نهان گشته از دیدگان که:

مگر این سودا را انجامی

و این سیر را سرانجامی

و این بحر را کرانی هست که :

قِصَةُ العِشق لا انفِصَامَ لَهَا ..

برگرفته از تبیان



RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۷ مرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۱۶ صبح

سلام.

راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه‌ی راست را به ما نگفتند.

گفتند: تو که بیایی خون به پا می‌کنی، جوی خون به راه می‌اندازی و از کشته پشته می‌سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.

همه پیش از آن‌که نگاه مهر گستر و دست‌های عاطفه‌ی تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.

کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که بر پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟!

کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:

پرندگان در آشیانه‌های خود جشن می‌گیرند و ماهیان دریاها شادمان می‌شوند و چشمه‌ساران می‌جوشند و زمینچندین برابر محصول خویش را عرضه می‌کند.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

دل‌های بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می‌کنی و عدالت بر همه جا دامن می‌گسترد و خدا به واسطه‌ی تو دروغ را ریشه‌کن می‌کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می‌سازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق برمی‌دارد.

ادامه دارد...


RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۸ مرداد ۱۳۸۹ ۰۵:۴۲ عصر

سلام.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می‌ورزند، آسمانش بارانش را فرو می‌فرستد، زمین، گیاهان خود را می‌رویاند ... و زندگان آرزو می‌کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می‌دیدند و می‌دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می‌فرستد.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

همه‌ی امت به آغوش تو پناه می‌آورند همانند زنبوران عسل به ملکه‌ی خویش.

به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:

رفاه و آسایشی می‌آید که نظیر آن پیش از این نیامده است. مال و ثروت آن‌چنان وفور می‌یابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت می‌کند.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

اموال را چون سیل جاری می‌کنی و بخشش‌های کلان خویش را هرگز شماره نمی‌کنی.

به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:

هیچ‌کس فقیر نمی‌ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می‌گردند و پیدا نمی‌کنند. مال را به هر که عرضه می‌کنند، می‌گوید: بی‌نیازم.

ای محبوب ازلی و ای عشق آسمانی!

ما بی‌آن‌که مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه‌ی فاضله‌ی حضور تو را بشناسیم تو را دوست می‌داشتیم و به تو عشق می‌ورزیدیم.

که عشق تو با سرشت‌ها عجین شده بود و آمدنت طبیعی‌ترین و شیرین‌ترین نیازمان بود (و هست).

ظهور تو بی‌تردید بزرگ‌ترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.


کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد

هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد


RE: درد دل با امام زمان(عج) - safirashgh - ۹ مرداد ۱۳۸۹ ۰۹:۱۲ صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

ریه های‌مان تنگ شده برای تنفس در هوای تو

نفس‌مان دارد بند می‌آید صدای روح‌مان در آمده


اما باز هم
بی‌خیال نشسته ایم
تا بیایند بیاورندت

چه دارم می‌گویم ؟!


نه نیازی هست که سیل واژه ها را روانه‌ ی اینجا کنم
و نه حتی نیاز است که ذهن‌م را با همین‌ سیاه‌ واژه‌ها به بند کشم
فقط و فقط باید دل‌م را به فکر بیندازم .. با دل فکر کنم!

من - به سهم خودم -
چه کرده ام برای آمدنت؟
و چه کرده ام برای نیامدت؟..

بشنو و تو چه می کنی بادلت ؟؟؟؟؟؟....

http://www.bachehayeghalam.ir/media/sound/imam_zaman001%28www.BGH.ir%29.mp3


RE: درد دل با امام زمان(عج) - zeinab - ۹ مرداد ۱۳۸۹ ۱۲:۱۴ عصر

((به نام خدا))
عجب زیبا
((این جشن ها برای من آقا نمی شود،عادت به روضه کرده دلم))
((مهدی بیا....))


RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۱۵ مرداد ۱۳۸۹ ۱۱:۴۱ صبح

سلام.

بسم الله الرحمن الرحيم

هنوز چشمانمان به راه مانده تا شايد باز ظهور كني، هنوز عرق شرم از رخسار مي بارد چون در ديار سبز ما علف هاي هرزي پيدا شدند تا شايد به خيال خام خود بتوانند…

اما آن ها اين خيال خامشان را به گور خواهند برد. اما ما هم چنان چشم انتظاريم، حال به جاده چالوس يا جاده هاي ديگر اين ديار سبز شايد در ديار، خودمان بيشه بنه.

شايد خواب مادر بزرگ خوش تعبير شود،‌شايد هم خواب من خوش تعبير شد. تعبير خواب من و مادر بزرگ ديداريار است. ما اين خيال را در خواب ها و روياها و گوشه كنار زندگيمان با خود حمل مي كنيم.

عزيزا، مهربانا؛

از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم دادرس نيست كه در هجر رخش دادكشم

كاش مي شد خداوند يك روز از زندگي انسان را رويايي مي كرد و روياي انسان به نمايش حقيقت مي پيوست و من رويايم اين بود ديدار يار. يك نگاه تو برايم سال ها آرزوست، يك ديدار تو برايم روزها گفت و گوست.

كاش مي شدديار سبزها را با نور خود منور مي ساختيد و كاش مي شد ديار دل سبز ما را كه حال يك كشتي به ساحل نشسته است و احتياج به ناخدايي چون تو دارد روشن مي كردي. اي ناخداي جزيره ي عشق! نظر به كشتي طوفان زده ي ما كن.

به هر در مي زنم دربسته امروز‌؛

اگر هم دري باز باشد خود بادستان گنه كارم بسته ام. شايد در پرده نهان بودن چهره ي يار مهربان از گناه من و توست و كاش به جاي ترك معصيت، طعم تلخش را اصلاً نمي چشيدم، آن وقت شايد چشم به جمال دلربايش روشن شود.

به انتظارت خواهم نشست.

یک جمعه دیگه اومد


RE: درد دل با امام زمان(عج) - یوسف زهرا - ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ ۰۴:۴۸ عصر

سلام.

حدیث داغ دلم را نمی توان گفتن

که هر چه بیشتر گویم ، بیشتر شود

چه زیباست روزی که دیروزش سیاهی بوده و امروزش آسمانی و فردایش ملکوتی .

امروز روز دیگری ست بی تو ، کشتی انتظار همچنان در کشاکش رودهای بیکران می تازد و ما در ساحل ، فانوس به دست به نقطه های کور اشاره میکنیم . تا کی باید عصا به دست ، چشم به اسمان و دل به یاد تو بیابان های برهوت را نظاره کنیم تا شاید اثری از ردپایت نمایان شود . تا کی باید کوزه ی خالی صبرمان را به آب حسرت و اندوه مالامال کنیم و در شب های جمعه با اه و ناله آن ها رو سرریز کنیم . انتظار تاوان کدامین گناه ماست که ما را بدان می آزمایی؟؟؟ در کنار هر تابلو در جاده ها علامت ممنوعی است ، کی می شود علامت ممنوع انتظار در جاده دل ما جایش را به تابلو دیدار آزاد بدهد و تن های بسته در حصار را به آزادی رساند.

این روزها که می گذرد نسیم دلنوازی از شرق ، چهره های پینه بسته و قامت های خم گشته از جست وجوی تو را قلقلک می دهد... این روزها دگر قامت های نو رسیده دل مشغولیشان گذران وقت و بیهوده بودن نیست.... خود را آماده کرده اند تا آذین بندی کنند پاقدم هایت را ....پرندگان به جای نغمه سرایی هجوگونه همه نشانه های تو را بشارت می دهند و خبری تازه از حضور تو می دهند.این بار دلم روشن است که دلت نیز برای نفس تنگ شده و برای آزادی ما دلسوزی می کنی.


[تصویر:  mouod.jpg]
التماس دعا