تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
جمله هاي آموزنده اخلاقي با ذكر منبع - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html)
+--- انجمن: گوناگون (/forum-12.html)
+--- موضوع: جمله هاي آموزنده اخلاقي با ذكر منبع (/thread-359.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۱۸ خرداد ۱۳۸۹ ۰۳:۵۲ عصر

سلام.

گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدا را بگیریم غافل از اینکه خدا پایین ایستاده ونرده ها رو محکم گرفته که ما نیفتیم.
(*اعتماد به خدا در تمام مراحل زندگی*)


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ ۰۶:۴۶ عصر

سلام.

روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد.
این تجربه باعث شد که بقیه روزهاهم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال گنج).او در مدت زندگیش 296 سکه 1سنتی 48 سکه 5 سنتی 19 سکه 10 سنتی 16 سکه 25 سنتی 2 سکه نیم دلاری ویک اسکناس مچاله شده 1دلاری پیدا کرد.در مجموع 13 دلار و26 سنت.
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و26 سنت او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید درخشش157رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد .
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ندید. پرندگان در حال پرواز درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر هرگر جزئی از خاطرات او نشد...


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۲۱ خرداد ۱۳۸۹ ۰۱:۱۴ عصر

سلام.

گوته می گوید: «اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»، «اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»، «اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»، «اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»، «اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»، «اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست»، «اما، اگر «عزت نفس نداری»، برو بمیر که هیچ نداری


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - کبوتر حرم - ۲۱ خرداد ۱۳۸۹ ۰۱:۱۹ عصر

ای کاش قلب ها در چهره ها بودند !



[تصویر:  9v9thy.jpg]

یا امام رضا! تر و به حق مادرت، یه نیگاه بکن به دل سیاه این کبوترت...



RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ ۰۲:۴۹ عصر

سلام.

عقایدتان بر رفتارهای تان تاثیر می‌گذارند پس اگر از زندگی تان راضی نیستید و احساس می‌کنید به آنچه می‌خواهید دست نیافته اید باید باورهای خود را تغییر دهید
***
تا عاقلان راهي براي خنديدن بيابند ديوانگان هزار بار خنديده اند


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۲۳ خرداد ۱۳۸۹ ۰۵:۱۱ عصر

سلام.

پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد پشت میزی نشست.
پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.پسر بچه پرسید یک بستنی میوه ای چند است؟
پیشخدمت پاسخ داد 50 سنت پسر بچه دستش را در جیبش کرد وشروع به شمردن کرد
بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟
در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.
پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد 35 سنت پسر دوباره سکه هایش را شمرد وگفت لطف کنید یک بستنی ساده پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید حیرت کرد.آنجا در کنار ظرف خالی بستنی 2سکه 5 سنتی
و 5 سکه یک سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت.


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۱۷ تير ۱۳۸۹ ۰۲:۲۶ عصر

سلام.

دراین موضوع می خوام چندتا داستان اخلاقی براتون بزارم،امیدوارم خوشتون بیاد.

کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود وبا نگاه همراه حسرت و اندوه به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد و از سرمای زیاد میلرزید و پاهایش را از سرما از روی زمین جابجا می کرد.خانمی در حال عبور او را دید و به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش.
کودک که حالا احساس گرما می کرد و دیگه نمیلرزید و لباس های تو تنشو دو دستی بغل کرده بود، پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم .
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید.


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - کبوتر حرم - ۱۷ تير ۱۳۸۹ ۰۲:۲۸ عصر

اینو چی می خونی ؟

GODISNOWHERE

چي خونديش ؟

GOD IS NO WHERE ( خدا هیچ جا وجود ندارد ) ؟؟؟

یا GOD IS NOW HERE ( خدا حالا اینجا وجود دارد ) ؟؟؟

می بینی؟ این دید تو که همه چیز رو می سازه ...

خوش بین باش


RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - مشکات - ۱۹ تير ۱۳۸۹ ۰۵:۴۲ عصر

روزي مردي عقربي را ديد که درون آب دست و پا مي زند، تصميم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نيش زد.
مرد باز هم سعي کرد عقرب را از آب بيرون بياورد اما عقرب بار ديگر او را نيش زد.
رهگذري او را ديد و پرسيد : چرا عقربي را که نيش مي زند نجات ميدهي؟
مرد پاسخ داد: اين طبيعت عقرب است که نيش بزند ولي طبيعت من اينست که عشق بورزم.
چرا بايد مانع عشق ورزيدن شوم فقط به اين دليل که عقرب طبيعتاً نيش ميزند؟


عشق ورزي را متوقف نساز. لطف و مهرباني خود را دريغ نکن، حتي اگر ديگران تو را بيازارند.



RE: جمله هاي اموزنده اخلاقي وعرفاني - یوسف زهرا - ۲۰ تير ۱۳۸۹ ۱۱:۰۵ صبح

سلام.

وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد.
سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد.
سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت ، قلک کوچکش را درآورد.
قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد ،
فقط 5 هزار تومان ...
بعد آهسته از در خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.
جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد،
ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و پولهایش را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!!
دختـرک توضیح داد : برادر کوچک من ، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد: که فقط
معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟
داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید : چقدر پول داری؟
دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه جالب ، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت : من می خواهم برادر و والدینت را ببینم،
فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد ؛ دکتر فوق تخصص مغز و اعصاب بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی ، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم ، نجات پسرم یک معجـزه واقعـی بود ،می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت : فقط 5 هزارتومان!