تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
لطايف قرآنی - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html)
+--- انجمن: داستان (/forum-26.html)
+--- موضوع: لطايف قرآنی (/thread-2128.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۳۰ شهريور ۱۳۹۱ ۰۴:۲۵ عصر

عسل صد در صد طبیعی
کسی «ابو العینا» را بر سر سفره ای که مردم نیز به پالوده عسل میهمان بودند، دعوت کرد.
ابوالعینا، پس از خوردن مقداری از آن، دید که چندان شیرینی ندارد، گفت:
عُمِلَت قبل آن « اوحی ربک الی النحل....»؛ این پالوده قبل از آنکه پروردگار تو به زنبور عسل وحی (الهام غریزی) کند، ساخته شده است.


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۳۱ شهريور ۱۳۹۱ ۰۷:۵۹ صبح

لا، لی ، لو
مردی به نزد عالمی نحوی رفت تا حال برادر وی را جویا شود و از ترس اینکه مبادا در سوال خویش مرتکب غلط اعرابی شود، گفت: اخاک، اخیک، اخوک، ها هنا؟ برادرت کجاست؟
نحوی نز در پاسخ گفت: لا، لی، لو، ما هو حضر! نیست او حضور ندارد!


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۹:۰۲ صبح

قاف ، قوف ، قیف
دو نفر با یک دیگر رفیق بودند؛ یکی از آن دو، فضل و کمالش بیشتر بود و دیگری بهره چندانی از کمال نداشت از بس که رفیق بی کمال بالای منبر سخنان غلط می گفت، روزی رفیق با کمال گفت: هر وقت بالای منبر سخن بی قاعده و غلط گفتی، من سرقه می کنم تا سخنت را اصلاح کنی. تا اینکه روزی رفیق بی کمال بر بالای منبر رفت تا سوره قاف را تفسیر کند؛ لذا گفت: «قاف» از قضا رفیقش بی اختیار سرفه کرد. رفیق منبریش به خیال آنکه آیه را غلط تلفظ نموده، گفت: «قوف» این بار رفیقش عمداً سرفه کرد تا اشتباهش را به او بفهماند.
رفیق منبری گفت: «قیف». دوستش بار دیگر سرفه کرد. رفیق منبری گفت: سرفه و مرگ ، خلاصه یا «قاف» یا «قوف» یا «قیف»


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۷:۴۷ عصر

نوه انیشتین
شخصی می گفت:
پسری دارم که بسیار باهوش است.
گفتند: مگر پسرت چطور است؟
گفت: الان که دوازده سال دارد، هر وقت می خواهد مرا صدا بزند، می گوید: «ماما»
و هروقت مادرش را صدا می زند، می گوید: «بابا» و با اینکه پنج سال درس خوانده است،
به جای «و هو الفتاح العلیم» می گوید: ابو الفتاح الحلیم.



RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۳ مهر ۱۳۹۱ ۱۰:۴۲ صبح

درخت خربزه
شخصی اعرابی به مسجد رفت و در نماز جماعت شرکت کرد. امام جماعت سوره بقره را خواند.
اعرابی بر اثر ایستادن زیاد، بسیار خسته شد. بدین جهت نمازش را رها کرد و رفت.
بعد از چند روز، در مسجدی به نماز جماعت اقتدا کرد امام قرائت سوره فیل را شروع کرد، اعرابی فوراً نمازش را شکست و پا به فرار گذاشت. گفتند: چرا چنین می کنی؟ گفت: آن امام سوره بقره را خواند، ما از پا افتادیم؛وای به حال ما که این امام می خواهد سوره فیل را بخواند. درخت گردکان به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر



RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۱۶ مهر ۱۳۹۱ ۰۹:۵۶ صبح

مهمان زیرک
به میهمان ناخوانده ای گفتند: کدام سوره قرآن را بسیار دوست داری؟
گفت: سوره مائده
گفتند: کدام آیه را دوست داری؟
گفت: «درهم یا کلوا و یتمتعوا ...» بگذار آنها بخورند و بهره گیرند.
گفتند: دیگر چه؟
گفت: «... آتنا غدائنا .....»؛ غذای ما را بیاور
گفتند: دیگر چه؟
گفت: «ادخلوها بسلام امنین»؛ فرشتگان به آنها می گویند داخل باغ ها شوید با سلامت و امنیت
گفتند: دیگر چه؟
گفت: «... و ما هم بخارجین ....» و هرگز از آن (آتش دوزخ) خارج نخواهند شد.


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۲۷ مهر ۱۳۹۱ ۱۰:۴۸ صبح

دعا شخصی از مرد خسیسی انگشتری خواست و گفت: انگشتری به من بده که هر وقت به آن نگاه می کنم به یاد تو باشم و تو را دعا کنم ، مرد خسیس گفت: هر وقت که خواستی مرا یاد کنی به خاطر بیاور که روزی از من انگشتری خواستی و من به تو ندادم.


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۱۲:۰۲ عصر

دزد ناشی
عربی موسی نام صبحگاهی در باغچه مسجد وضو می ساخت کیسه زری یافت آنرا به دست گرفته به مسجد رفت که عقب امام نماز گذارد. همین که امام جماعت به نماز ایستاد اتفاقاً این آیه را خواند:
«اینکه باز گو چه در دست راست داری یا موسی » سوره طه - آیه 17
عرب گفت: به خدا قسم که تو ساحری، کیسه را مقابل محراب انداخته و فرار کرد که مبادا او را به تهمت دزدی بگیرند.


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۳۱ تير ۱۳۹۲ ۱۰:۲۹ صبح

سهم برادری
مسکینی به نزد امیر آمد و گفت: به مقتضای آیه «أِنّمَا المُؤمِنُونَ اِخوَةٌ»؛ «مؤمنان برادر یکدیگرند» مرا در مال تو سهمی است؛ چرا که برادرت هستم. امیر گفت تا یک دینار به او دادند.
مسکین گفت: ای امیر! این مبلغ کم است.
امیر گفت: ای درویش ! تنها تو برادر من نیستی، بلکه همه مؤمنان عالم برادر من هستند. پس اگر مال مرا به همه ایشان قسمت کنند، به تو بیش از این نرسد.


RE: لطیفه های قرآنی - mah19 - ۱ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۵ صبح

ذرهم یا درهم
شخصی در قرآن می نگریست و پیوسته می گفت: چقدر ارزان قیمت است، این از فضل خداوند است که با یک درهم هر چه بخواهم می خورم و بهره مند می گردم.
شخص دیگر قرآن وی را گرفت، پس از مشاهده آن صفحه، دید مقصود او، این آیه است:
«ذرهم یأکلوا و یتمتعوا»؛ بگذار آنها بخورند و بهره گیرند.
و او آیه را به اشتباه، این گونه می خواند:
«درهم یأکلوا و یتمتعوا»؛ درهمی بدهید، هرچه می خواهید بخورید و بهره بگیرید.