تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
آدینه های بی قراری - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: عصمت و طهارت (/forum-30.html)
+--- انجمن: مهدویت (/forum-27.html)
+--- موضوع: آدینه های بی قراری (/thread-1328.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12


RE: مردی می اید ز خورشید - alizamani - ۶ اسفند ۱۳۸۸ ۰۱:۱۹ صبح

و آن روز كه چشم به جهان گشودم
خودِ او بود كه برگ سبز انتظار را به دستانم سپرد...

نه تنها من....بلكه به دستان تو هم هديه كرد....
يادت رفته كه گفت:تو منتظري؟

اما كشاكش دوران بود كه ما را به فراموشي وادار كرد....
و خيلي زود فراموش كرديم كه قرار است يكي بيايد و ما منتظرش باشيم...

و حال كه سرود سبز انتظار را با هم مي خوانيم خيلي ها حتي فراموش كرده اند كه
چگونه سرود را بسرايند....

مردي از نسل محمد....

مردي از دنياي بهتر......

روحش از آيين برتر.....

در گلويش نينوايي است....

اوج پرواز كبوتر...

حال يادت آمد موعود را؟
پس بياييم با هم بخوانيم

مردي مي آيد ز خورشيد....



RE: شعر - مشکات - ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ ۰۳:۵۸ عصر

دست مهر

بتاب ای چشمه خورشید رخشان!
تو ای آیینه ذات خدایی!

بیا ای چشمه سار مهربانی!
ببر ما را به شهر روشنایی

ترا ای آشنا در انتظاریم
به عطر روشنی مهمانمان کن

بیا ای آیه سبز معطر!
به دست مهر، گل افشانمان کن

بیا ای آرزوی تا همیشه!
دری بر خانه خورشید واکن

بیا فرزند زهرا (علیها السلام)، قائم عشق!
بیا ما راز دست غم رها کن

بیا تا از نگاه مهربانت
دل بی تاب ما، آرام گیرد

بیا تا از زلال چشم هایت
شب ما روشنی را وام گیرد

زشرق آسمان آبی عشق
بتاب ای آفتاب پاک و روشن!

بیا با ذو الفقار عدل مولا
بساط ظلم را از ریشه بر کن



RE: شعر - مشکات - ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ ۰۶:۲۷ عصر

آقا تو بيا ولي فقط با يك شرط...!

از دوری تو غمین و نالان هستیم ..:.. وز کردۀ خود کمی پشیمان هستیم

اصلیـت ما را تـــو اگــر می پرسی ..:.. از کـوفه ولی مقیم تهــران هستیم!


ما لشـگری از سـلاح روسی داریم ..:.. در دوز و کـلک رگ ونــوسی داریم

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم ..:.. این هفته فقط نیا عروسی داریم


از جــور زمــانه ما شکـایت داریم ..:.. اندازۀ کوه و صخره حاجت داریم

ما مشکلمان گرانی و بیکاریست ..:.. آقا به نبودنت که عادت داریم...


مـا قیمـت روز ارز را مـی دانیــم ..:.. معیـــار بهــای بــورس در تهــرانیم

فعلاً دو سه روزیست هوا پس‌شده‌است ..:.. هر روز دعای عهد را می خوانیم



صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو ..:.. از خمس‌و زکات‌و ضرب‌ و تقسیم نگو

آقا تـو بیــا ولی فقـط با یک شـرط... ..:.. از آنچــه کــه مـا دوست نداریم نگـو!



RE: شعر - یوسف زهرا - ۱۸ اسفند ۱۳۸۸ ۰۱:۱۳ صبح

سلام.
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟
شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما
در این فراق تا که ببینی چه می کشیم
بگذار چشمهای خودت را به جای ما
موعود خانواده کی از راه می رسی
کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟
کی می شود بیایی واز پشت ابرها
خورشید های تازه بیاری برای ما
آقا اگر نیایی وبالی نیاوری
از دست میرود سفر کربلای ما

التماس دعا


RE: شعر - مشکات - ۲۳ اسفند ۱۳۸۸ ۰۷:۴۶ عصر

ديشب عبور مست تو را ديدم
از زير سايه روشن چشمانم
اي آفتاب خوب يقين برگرد
لرزيده است پايه ايمانم

يک لحظه باد پنجره را وا کرد
آن سوي پنجره گل رويا بود
تنها نه آشيانه من رنگين
هرچيز باحضور تو زيبا بود

اي کاش باز گريه نمي کردم
تا اشک پرده وار ميان افتد
مي ترسم اين شراره ديدارت
آتش شود وباز به جان افتد

گفتم به چشمهات چرا گمنام؟
اي مظهر طراوت و زيبايي
گفتي که باز منتظرت باشم
يک صبح جمعه سرزده مي آيي

گفتم بيا که منتظران تو
عمريست ساکنان همين شهرند
گفتي کجاست ناصر ينصرني؟
مردم که با خدا وغزل قهرند

مي خواستم صدا زنم اما تو
رفتي و جاي پنجره شد ديوار
در بين سوز و حيرت چشمانم
ديگر نشد بهار غزل تکرار

من ماندم و سکوت و اتاقي سرد
با نقش هاي مبهم يک نقاش
آن وقت باز از ته دل گفتم
دير است دير...زود بيايي کاش



RE: شعر - مشکات - ۱۴ فروردين ۱۳۸۹ ۰۶:۱۱ عصر

کیستم من
کیستم من از زبان امام عصر حضرت مهدی(عج الله تعالی فرجه شریف)

کيستم من اي که در هر روز و شب
مي‌کني از حق ظهورم را طلب
کيستم من ديدي آيا روي من
يا مشامت حس نموده بوي من
کيستم من غرق احسان مني
ميهمان، عمري سير خوان مني
كيستم من عاشق و ديوانه‏ام
کو نشاني تو از ميخانه‌ام
کيستم من لاف عشقم مي‌زني
نام من بر لوح قلبت مي‌کني
كيستم من مي كني گه ياد
من گه بسوزاني دل ناشاد من
كيستم من ساعتي با من خوشي
ساعتي با نفس اهريمن خوشي

کيستم من گه تويي در کوي من
گه خنجر مي‌کشي بر روي من
كيستم من گاه با ما دوستي
گاه بنمايي به اعداء دوستي
كيستم من قدر من نشناختي
آمدي اندر حريمم تاختي
كيستم من مخفي القدري منم
مصطفي و حيدر و زهرا منم
کيستم من اي به حقم ناسپاس
با توام اما هميشه ناشناس
بارها در غصه‌ام انداختي
بارها ديدي مرا نشناختي
بارها ديدم تو را کردم سلام
تو جواب من ندادي يک کلام
بارها ديدم كه در هر انجمن
مست اغيار مني غافل زمن
بارها ديدم گنه ‌کاري تو
گريه کردم بر تبه ‌کاري تو

بارها شد بر تو کردم التماس
با عدوي من چرا داري تماس
بارها جايت خجل گرديده‌ام
شرمسار و ملتهب گرديده‌ام
بارها با هر گناه و هر بدي
آمدي بر روي ما سيلي زدي
بس کنم من ديگر اين گفت و شنود
عقده‌ها بود در گلويم مانده بود
هر چه بود ايام، آن دوران گذشت
هرچه کردي، هر چه بودي آن گذشت
حاليا از نو عمل آغاز کن
باب عشق ديگري را باز کن

من به تو عشق و محبت داده‌ام
من به تو شوق شهادت داده‌ام
من به قلبت مهر خود انداختم
در دلت شور و صفا انداختم
من تو را اين سو و آن سو مي‌برم
من تو را با هر بدي هم مي‌خرم
ما که هر کاري برايت مي‌کنيم
در قيامت کي رهايت مي‌کنيم

اي رفيق، اي دوست، اي يار عزيز
شرم بنما آبروي ما مريز.



RE: شعر - کبوتر حرم - ۱۴ فروردين ۱۳۸۹ ۰۹:۵۲ عصر

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ ....

[تصویر:  154fs82123.gif]



RE: شعر - یوسف زهرا - ۲۵ فروردين ۱۳۸۹ ۰۶:۴۰ عصر

سلام.

این شعر را برای بچه هایی می زارم که سالهاست پای روضه اربابشون امام حسین (علیه السلام) بودن و هستن و خواهند بود،امیدوارم خوشتون بیاد.

دل وجان در گرو حضرت جانان داریم
هرچه نعمت بود از محضر یشان داریم

سالیانیست که ما ریزه خور اربابیم
از سر سفره او رزق فراوان داریم

پای از روضه ارباب طریقت نکشیم
تا که در سینه نفس ،تا که به تن جان داریم

تا خدایی ،خدا هست گدایان توییم
دل خوشیم تا ابد دّهر سلطان داریم

اولین مستمع مجلس روضه زهراست
روضه آهسته بخوانید که مهمان داریم

پید می خانه ی عشاق ،خمینی فرمود
هرچه داریم ز سالار شهیدان داریم

التماس دعا


RE: شعر - یوسف زهرا - ۳۰ فروردين ۱۳۸۹ ۰۲:۳۳ عصر

سلام.
واقعا شعر پست قبلی را 1000 بار هم بخونی ،کم.

"دوباره جمعه"

دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند

دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما

پس ازنیامدنت گوشه ی خیابان ماند

شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام

و کوچه کوچه ی شهرم دوباره زندان ماند

برای آمدنت چندسال بایستی

در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟

نیامدی که ببینی نگاه منتظرم

چه روزها به امید تو زیر باران ماند

سکوت آخر حرف من است چون بی تو

دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند

منتظر یک شعر زیبا باشید


RE: شعر - یوسف زهرا - ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ ۰۵:۲۹ عصر

سلام.

شعر انتقادی براتون می زارم،شاید به رگ غیرتمون بر بوخوره،و زمینه ساز ظهور باشیم.


از دوری تو غمین و نالان هستیم

وز کردۀ خود کمی پشیمان هستیم

اصلیت ما را تو اگر می پرسی

از کوفه ولی مقیم تهران هستیم!

************************

ما لشگری از سلاح روسی داریم

در دوز و کلک رگ ونوسی داریم

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم

این هفته فقط نیا عروسی داریم!

***********************

از جور زمانه ما شکایت داریم

اندازۀ کوه و صخره حاجت داریم

ما مشکلمان گرانی و بیکاریست

آقا به نبودنت که عادت داریم

**********************

ما قیمت روز ارز را می دانیم

معیار بهای بورس در تهرانیم

فعلا دو سه روزیست هوا پس شده است

هر روز دعای عهد را می خوانیم

*************************

صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو

از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو

آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط...

ار آنچه که ما دوست نداریم نگو!


التماس دعا