تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید
شعر انتظار - نسخه قابل چاپ

+- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com)
+-- انجمن: عصمت و طهارت (/forum-30.html)
+--- انجمن: مهدویت (/forum-27.html)
+--- موضوع: شعر انتظار (/thread-111.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7


RE: شعر انتظار - hamed - ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۵۴ صبح


تو را بس منتظر ماندم / اوتاندی لحظه لر مندن

بدان من دوستت دارم / اینان بو یاشلی گوزلردن

سفر از تو گذر از تو / فقط یول گوزلماخ مندن

فقط با یک نگاه تو / اوچاردی غصه لر مندن




[تصویر:  ya-mahdi.jpg]



RE: شعر انتظار - mass night wolf - ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ ۰۵:۱۶ عصر

جمعه ها یک به یک از فصل خزان می گذرد

نیست از عشق خبر هر چه زمان می گذرد

حال ما منتظران حالت یک عاشق نیست

بس که چشمان هوس در پی نان می گذرد

یار من مهدی نیا، اینجا کسی یعقوب نیست

لحظه ای چشمانشان، از دوریت مرطوب نیست

نازنین، اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست

نوبهارم، در فراقت هیچ کس محزون نشد

منجی انسانیت، اینجا شرایط جور نیست

گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند

این دعاها بر زبان است، جنسشان مرغوب نیست

..........


RE: شعر انتظار - hamed - ۲ تير ۱۳۹۱ ۱۱:۴۵ صبح

ایل کئچدی، باهار اولدو، خبر یوخ گولوموزدن،
گول آچمادی، قووزانمادی سس بولبولوموزدن.
بایرام گونوموز، یاسلى گؤروشلرله کئچر کن،
شادلیق نه اوماق بیز آییمیزدان ایلیمیزدن
[تصویر:  %281%29.jpg]
استاد شهریار


RE: شعر انتظار - مریم گلی - ۱۳ تير ۱۳۹۱ ۱۰:۴۱ عصر

[تصویر:  77665747077142544899.gif]





.....فردا روز توست
روز شنيدن بوي نرگس
روز ديدن خال گونه ات
روز انتظار
روز تقديم اشکها بر زير پايت
روز شکستن ديوار دوري هفت روز
مرا درياب
مي داني چه هستم
مي داني چه بايد باشم
مي داني چه مي خواهم باشم
دستم را بلند کرده از تو مدد مي خواهم
تا يک دل آرام را ,
تا آرزوي بازگشتت را ,
تا اميد به انتظارت را
از تو طلب کنم
مي خواهم بدانم
چگونه دلم را به دست افکار تو ,
اشکم را در دامان تو ,
سوز عشق را براي تو داشته باشم
ديگر نمي گويم کاش ميشد
ميگويم از تو مي خواهم که خانه اي را که در بن بست سکوت ساخته ام ويران سازي
ميگويم از تو مي خواهم که عشق به خودت را همچون داغي آتش در سينه ام نگاه داري
ميگويم از تو مي خواهم که اشک هايم را در جويبار انتظارت بريزم....


[تصویر:  10772764532075758749.gif]



[font=microsoft sans serif][/font]



RE: شعر انتظار - hamed - ۱۶ تير ۱۳۹۱ ۰۱:۳۶ عصر


[تصویر:  671b32c3.gif][تصویر:  671b32c3.gif][تصویر:  671b32c3.gif]

زمین دلتنگ و مهدى بیقرار است‏
فلك شیدا، پریشان روزگار است‏

دلا، آدینه شد، دلبر نیامد
غروب انتظارم سر نیامد

همه دلها پر از آه و غم و درد
همه آلاله‏ها پژمرده و زرد

نفس‏ها خسته و در دل خموشند
فغانها بى‏صدا و پرخروشند

نه رنگى از عدالت، نى از صداقت‏
در و دیوار دارد نقش ظلمت‏

شده پرپر گل مهر و محبّت‏
همه دلها شده سرشار نفرت

شده شام یتیمان، ناله و اشك‏
برد هركس به كاخ دیگرى رشك‏

شده پژمرده غنچه در چمنزار
بگشت آواره گل در كوى گلزار

نشسته دیو بر دلهاى خفته‏
همه جا بذر نومیدى شكفته‏

زده زنگار بر آئین و مذهب‏
دمى، رویى ز شادی نیست یا رب‏

به اشك چشم و مهر و ماه، سوگند
به آه و ناله دلهاى دربند

اگر نرگس ز هجرت زار زار است‏
شقایق تا قیامت داغدار است‏

[تصویر:  671b32c3.gif][تصویر:  671b32c3.gif][تصویر:  671b32c3.gif]



RE: شعر انتظار - خادم شهدا - ۲۲ تير ۱۳۹۱ ۱۱:۰۷ صبح

چقدر منتظرم تا جهان را با تو ببینم. به خدا زود نیست!
طلوع کن....Praying



«اللهم عجـــــــــل لولیک الفـــــــــرج(عج)»Rose


RE: شعر انتظار - مریم گلی - ۲۳ تير ۱۳۹۱ ۰۷:۲۹ عصر

mall">العجل اى صاحب محراب و منبر العجل
العجل اى حامى دين پيمبر العجل
العجل اى باعث ايجاد عالم العجل
العجل اى وارث شمشير حيدر العجل
شهسوار زودتر بشتاب كه از انبوه كفر
كشور ايمان شده يك سر مسخر العجل
تا بكى ما را بماند بر سر راه وصال
چشم حسرت روز و شب چون حلقه بر در العجل
مهدى آخر زمان ، اى پادشاه انس و جان
خيز و ميكن دفع دجال بداختر العجل
از پى خونخواهى آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم از نيام
بركش آن صمصام و بنشين بر تكاور العجل



RE: شعر انتظار - seraj73 - ۲۴ تير ۱۳۹۱ ۱۱:۱۲ صبح

ای دلبر دور از نظر
ای شاهد والا گوهر
ای منتظر ای منتظر
مهدی بیا مهدی بیا


RE: شعر انتظار - مریم گلی - ۱۲ مرداد ۱۳۹۱ ۰۹:۴۰ صبح

گفتم كه روى ماهت از ما چرا نهان است ؟
گفتا: تو خود حجابى ، ورنه رخم عيان است
گفتم كه از كه پرسم جانا نشان كويت ؟
گفتا: نشان چه پرسى ، آن كوى بى نشان است



RE: شعر انتظار - مریم گلی - ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ ۰۵:۳۱ عصر

افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم
پس سعى نموديم كه ببينيم رخ دوست
جان ها به لب آمد، رخ دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر
آبى به جز از خون دل خود نچشيديم
اى بسته به زنجير تو دل هاى محبّان
رحمى كه در اين باديه بس رنج كشيديم
چندان كه به ياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحر گه ندميديم
اى حجّت حقّ پرده ز رخسار برافكن
كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم