تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: ُیمای زن در خطاب های قرآن
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
سیماى زن در خطاب‏هاى قرآن
سیمای زن در خطاب های قرآن

قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآنى متوجه حقیقت انسانى‏اند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مى‏كند.
چكیده
موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشه‏هاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مى‏دهد و معتقد است كه غلبه مرد، علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز كه به زبان عربى نازل شده است، هویتى مذكر دارد.
اما واقع آن است كه قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآنى متوجه حقیقت انسانى‏اند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مى‏كند.
كلیدواژه‏ها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنى، حقیقت انسانى.
پیش‏درآمد
موج سوم فمنیسم به عنوان یك جریان معرفتى پست‏مدرن، پیامد تزلزلى است كه در بنیان‏هاى معرفتى نوین از دهه‏هاى پایانى قرن بیستم پیش آمد. اندیشه‏هاى پست مدرن روشنگرى را، كه از ویژگى‏هاى تفكر نوین شمرده مى‏شد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرن‏ها حكایت و كشف از واقع را به طور كلى، منكر مى‏شوند و معرفت آدمى را به ساحت‏هاى دیگر وجود انسان تقلیل مى‏دهند.
فمنیست‏ها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسیت» ارجاع مى‏دهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبان‏هاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى مردانه دارند. كسانى كه متأثر از دیدگاه‏هاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، كه به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خوانده‏اند. اینان خطاب‏هاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذكر كرده‏اند.
حضور تذكیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبان‏هایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبان‏ها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمى‏شود كه در قالب یكى از این زبان‏ها، خطاب و بیانى شكل گیرد كه ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنكه مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیست‏هایى است كه با زبان انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل كرده و مى‏كنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است كه قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمى‏داند و بسیارى از خطاب‏هاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى كه زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات كرده كه حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب‏ها با ضمیر مذكر بیان شده‏اند، بیان قرآن به گونه‏اى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسان مى‏گرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى آن نمى‏شوند.
این مقاله در حقیقت، بازنویسى مجدّد بخشى از كتاب زن در آینه جمال و جلال آیة‏اللّه عبداللّه جوادى آملى است كه اینك با عنوان خطاب‏هاى قرآن ارائه مى‏شود.
درآمد بحث
خطاب‏هاى عام قرآن را به سه دسته مى‏توان تقسیم كرد:
اول. خطاب‏هایى كه با الفاظى بیان مى‏شوند كه اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى كه در آن‏ها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته مى‏شود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «كسى كه» استفاده مى‏شود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مى‏شود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطاب‏هایى كه در آن‏ها از جمع مذكر سالم و مانند آن استفاده مى‏شود. در این خطاب‏ها، اغلب از اوصافى یاد مى‏شود كه در خود وصف و موصوف آن‏ها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مى‏دهند كه اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل «كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یَتلُوا علیكم آیاتِنا و یُزكّیكُم و یُعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یُعلّمكُم ما لم تَكونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانه‏هاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد و آنچه را نمى‏دانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از كسانى سخن گفته مى‏شود كه رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسان‏هاست، ولى در آیه از ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، مطابق عرف گفت‏وگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطاب‏ها تا هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مى‏فهمد. این‏گونه خطاب‏ها نظیر استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مى‏شود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام كردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلكه مراد همه افراد مى‏باشند.
سوم. خطاب‏هایى كه در آن‏ها به ظهور و شمول عرفى ضمایر جمع مذكر نسبت به همه مردان و زنان اكتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنكه هر یك از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیده‏اند.
در خطاب‏هاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد مى‏شود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطاب‏هاى نوع سوم، اغلب براى رفع افكار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مى‏گذاردند و بسیارى از فضایل را مختص مردان مى‏دانستند و زن را با دیده تحقیر و در حكم وسیله‏اى براى ارضاى شهوت مى‏دیدند. قرآن كریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوت‏هایى را كه به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفى كرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأكید لفظى، به نفى دخالت جنسیت مى‏پردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ أو اُنثى» (آل عمران: 195)؛ من كار هیچ صاحب‏كارى از شما را ضایع نمى‏كنم، اعم از اینكه انجام دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده كه على بن ابى طالب علیه‏السلام همراه تعدادى از بانوان از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «كُم» مطابق عرف محاوره، مذكر است. فرهنگ گفت‏وگو به همراه شأن نزول آیه كافى است بر اینكه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان كند. با این همه، در پایان آیه با تأكید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأكید نشان مى‏دهد كه مذكر بودن عبارت‏هاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفت‏وگو خود متوجه این حقیقت هست و تأكید لفظى براى بیان همان چیزى نیست كه عرف آن را مى‏فهمد، بلكه براى دفع آن توهّم جاهلى است كه پاداش دادن الهى را مختص مردان مى‏داند. قرآن كریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأكید و تصریح لفظى كرده است.
نمونه دیگر آیه 79 سوره مباركه نحل است كه مى‏فرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنكه مرد یا زن باشد در حالى كه مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاك زنده مى‏گرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفت‏وگو با الفاظ مذكر آمده‏اند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح كرده است.
تصریحات و تأكیدات یاد شده نشان مى‏دهند كه كاربرد ضمیر مذكر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز كه عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذكر بیان شده، در مقام اختصاص حكم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على كُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن كسب دانش بر هر مسلمان حكم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذكر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست كه كسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.
قرآن كریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نیز ارزش‏ها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذكر بیان كرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ كسانى كه مى‏گویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آن‏ها كه صابر و صادق و قانت و انفاق‏كننده هستند و در سحرها استغفار مى‏كنند. در این آیات، با آنكه الفاظ به صورت مذكر آمده‏اند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمى‏باشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است كه همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذكر و مؤنث بیان كرده‏اند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاكرینَ اللّهَ كثیرا والذّاكراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستى كه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكیبا و زنان شكیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار و مردانى كه عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى كه بسیار یاد خدا مى‏كنند و زنانى كه بسیار یاد خدا مى‏كنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده است.
در آیه مزبور، با آنكه بسیارى از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذكر «كُم» مى‏فرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنكه ضمیر مذكر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مى‏دهد كه استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و كاربرد آن مطابق زبان گفت‏وگو است. توجه نداشتن به زبان گفت‏وگو این توهّم را به دنبال مى‏آورد كه قرآن كریم در برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِكَلماتِ رَبِّها و كُتُبه و كانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام مى‏فرماید: او كلمات پروردگارش را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود. كلمه «قانتین» در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این كلمه در آیه به لفظ مذكر به كار رفته.
مذكر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست كه خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق كرده، بلكه تنها به لحاظ عرف گفت‏وگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل مى‏شود.
در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبه‏كارى‏ها مطرح مى‏شود، اگر از ضمیر مذكر استفاده مى‏گردد به این معنا نیست كه مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مى‏شود: «واستغفرى لِذنبكِ اِنَّكِ كنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار كن. به درستى كه تو از خطاكاران بوده‏اى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذكر به كار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاكار نیست، بلكه همه خطاكاران اعم از مرد و زن مى‏باشد. رواج این فرهنگ در گفت‏وگو و محاورات عمومى موجب مى‏شود تا هر گاه كلام و عبارتى به صورت مذكر به كار برده شد تا هنگامى كه قرینه‏اى خاص نباشد، از آن كلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن كریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانى خارج مى‏گرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و رذایل معرفى كرده، مى‏فرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناكُم مِن ذَكَرٍ و اُنثى و جَعَلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَكرمَكم عِندَ اللّهِ اَتقیكم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه‏ها و قبیله‏ها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامى‏ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
آدمیان از خاك آفریده شده‏اند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشكیل مى‏دهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى نیست، كرامت و برترى افراد به قرب و نزدیكى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.
لینک مرجع