۲۹ آذر ۱۳۸۹, ۱۰:۱۵ عصر
سیماى زن در خطابهاى قرآن
سیمای زن در خطاب های قرآن
قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مىكند.
چكیده
موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشههاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مىدهد و معتقد است كه غلبه مرد، علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز كه به زبان عربى نازل شده است، هویتى مذكر دارد.
اما واقع آن است كه قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مىكند.
كلیدواژهها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنى، حقیقت انسانى.
پیشدرآمد
موج سوم فمنیسم به عنوان یك جریان معرفتى پستمدرن، پیامد تزلزلى است كه در بنیانهاى معرفتى نوین از دهههاى پایانى قرن بیستم پیش آمد. اندیشههاى پست مدرن روشنگرى را، كه از ویژگىهاى تفكر نوین شمرده مىشد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرنها حكایت و كشف از واقع را به طور كلى، منكر مىشوند و معرفت آدمى را به ساحتهاى دیگر وجود انسان تقلیل مىدهند.
فمنیستها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسیت» ارجاع مىدهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبانهاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى مردانه دارند. كسانى كه متأثر از دیدگاههاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، كه به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خواندهاند. اینان خطابهاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذكر كردهاند.
حضور تذكیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبانهایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبانها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمىشود كه در قالب یكى از این زبانها، خطاب و بیانى شكل گیرد كه ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنكه مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیستهایى است كه با زبان انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل كرده و مىكنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است كه قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى كه زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات كرده كه حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطابها با ضمیر مذكر بیان شدهاند، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسان مىگرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى آن نمىشوند.
این مقاله در حقیقت، بازنویسى مجدّد بخشى از كتاب زن در آینه جمال و جلال آیةاللّه عبداللّه جوادى آملى است كه اینك با عنوان خطابهاى قرآن ارائه مىشود.
درآمد بحث
خطابهاى عام قرآن را به سه دسته مىتوان تقسیم كرد:
اول. خطابهایى كه با الفاظى بیان مىشوند كه اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى كه در آنها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته مىشود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «كسى كه» استفاده مىشود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مىشود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطابهایى كه در آنها از جمع مذكر سالم و مانند آن استفاده مىشود. در این خطابها، اغلب از اوصافى یاد مىشود كه در خود وصف و موصوف آنها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مىدهند كه اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل «كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یَتلُوا علیكم آیاتِنا و یُزكّیكُم و یُعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یُعلّمكُم ما لم تَكونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانههاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد و آنچه را نمىدانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از كسانى سخن گفته مىشود كه رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسانهاست، ولى در آیه از ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، مطابق عرف گفتوگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطابها تا هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مىفهمد. اینگونه خطابها نظیر استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مىشود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام كردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلكه مراد همه افراد مىباشند.
سوم. خطابهایى كه در آنها به ظهور و شمول عرفى ضمایر جمع مذكر نسبت به همه مردان و زنان اكتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنكه هر یك از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیدهاند.
در خطابهاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد مىشود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطابهاى نوع سوم، اغلب براى رفع افكار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مىگذاردند و بسیارى از فضایل را مختص مردان مىدانستند و زن را با دیده تحقیر و در حكم وسیلهاى براى ارضاى شهوت مىدیدند. قرآن كریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوتهایى را كه به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفى كرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأكید لفظى، به نفى دخالت جنسیت مىپردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ أو اُنثى» (آل عمران: 195)؛ من كار هیچ صاحبكارى از شما را ضایع نمىكنم، اعم از اینكه انجام دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده كه على بن ابى طالب علیهالسلام همراه تعدادى از بانوان از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «كُم» مطابق عرف محاوره، مذكر است. فرهنگ گفتوگو به همراه شأن نزول آیه كافى است بر اینكه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان كند. با این همه، در پایان آیه با تأكید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأكید نشان مىدهد كه مذكر بودن عبارتهاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفتوگو خود متوجه این حقیقت هست و تأكید لفظى براى بیان همان چیزى نیست كه عرف آن را مىفهمد، بلكه براى دفع آن توهّم جاهلى است كه پاداش دادن الهى را مختص مردان مىداند. قرآن كریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأكید و تصریح لفظى كرده است.
نمونه دیگر آیه 79 سوره مباركه نحل است كه مىفرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنكه مرد یا زن باشد در حالى كه مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاك زنده مىگرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفتوگو با الفاظ مذكر آمدهاند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح كرده است.
تصریحات و تأكیدات یاد شده نشان مىدهند كه كاربرد ضمیر مذكر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز كه عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذكر بیان شده، در مقام اختصاص حكم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على كُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن كسب دانش بر هر مسلمان حكم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذكر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست كه كسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.
قرآن كریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نیز ارزشها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذكر بیان كرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ كسانى كه مىگویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آنها كه صابر و صادق و قانت و انفاقكننده هستند و در سحرها استغفار مىكنند. در این آیات، با آنكه الفاظ به صورت مذكر آمدهاند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمىباشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است كه همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذكر و مؤنث بیان كردهاند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاكرینَ اللّهَ كثیرا والذّاكراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستى كه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكیبا و زنان شكیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردانى كه عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى كه بسیار یاد خدا مىكنند و زنانى كه بسیار یاد خدا مىكنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده است.
در آیه مزبور، با آنكه بسیارى از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذكر «كُم» مىفرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنكه ضمیر مذكر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مىدهد كه استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و كاربرد آن مطابق زبان گفتوگو است. توجه نداشتن به زبان گفتوگو این توهّم را به دنبال مىآورد كه قرآن كریم در برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِكَلماتِ رَبِّها و كُتُبه و كانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام مىفرماید: او كلمات پروردگارش را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود. كلمه «قانتین» در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این كلمه در آیه به لفظ مذكر به كار رفته.
مذكر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست كه خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق كرده، بلكه تنها به لحاظ عرف گفتوگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل مىشود.
در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبهكارىها مطرح مىشود، اگر از ضمیر مذكر استفاده مىگردد به این معنا نیست كه مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مىشود: «واستغفرى لِذنبكِ اِنَّكِ كنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار كن. به درستى كه تو از خطاكاران بودهاى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذكر به كار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاكار نیست، بلكه همه خطاكاران اعم از مرد و زن مىباشد. رواج این فرهنگ در گفتوگو و محاورات عمومى موجب مىشود تا هر گاه كلام و عبارتى به صورت مذكر به كار برده شد تا هنگامى كه قرینهاى خاص نباشد، از آن كلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن كریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانى خارج مىگرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و رذایل معرفى كرده، مىفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناكُم مِن ذَكَرٍ و اُنثى و جَعَلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَكرمَكم عِندَ اللّهِ اَتقیكم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را شعبهها و قبیلهها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
آدمیان از خاك آفریده شدهاند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشكیل مىدهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى نیست، كرامت و برترى افراد به قرب و نزدیكى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.
سیمای زن در خطاب های قرآن
قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مىكند.
چكیده
موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشههاى پست مدرن، علم را به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مىدهد و معتقد است كه غلبه مرد، علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز كه به زبان عربى نازل شده است، هویتى مذكر دارد.
اما واقع آن است كه قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مىكند.
كلیدواژهها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنى، حقیقت انسانى.
پیشدرآمد
موج سوم فمنیسم به عنوان یك جریان معرفتى پستمدرن، پیامد تزلزلى است كه در بنیانهاى معرفتى نوین از دهههاى پایانى قرن بیستم پیش آمد. اندیشههاى پست مدرن روشنگرى را، كه از ویژگىهاى تفكر نوین شمرده مىشد، مورد تردید قرار دادند. پست مدرنها حكایت و كشف از واقع را به طور كلى، منكر مىشوند و معرفت آدمى را به ساحتهاى دیگر وجود انسان تقلیل مىدهند.
فمنیستها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به عنصر «جنسیت» ارجاع مىدهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. از نظر آنان، زبانهاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى مردانه دارند. كسانى كه متأثر از دیدگاههاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، كه به زبان عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه خواندهاند. اینان خطابهاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذكر كردهاند.
حضور تذكیر و تأنیث در ضمایر و افعال زبانهایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبانها به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمىشود كه در قالب یكى از این زبانها، خطاب و بیانى شكل گیرد كه ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنكه مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیستهایى است كه با زبان انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل كرده و مىكنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این حقیقت است كه قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى كه زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن نیست. مقاله این حقیقت را اثبات كرده كه حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطابها با ضمیر مذكر بیان شدهاند، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسان مىگرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى آن نمىشوند.
این مقاله در حقیقت، بازنویسى مجدّد بخشى از كتاب زن در آینه جمال و جلال آیةاللّه عبداللّه جوادى آملى است كه اینك با عنوان خطابهاى قرآن ارائه مىشود.
درآمد بحث
خطابهاى عام قرآن را به سه دسته مىتوان تقسیم كرد:
اول. خطابهایى كه با الفاظى بیان مىشوند كه اختصاص به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى كه در آنها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته مىشود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «كسى كه» استفاده مىشود. این دسته از الفاظ شامل همه مردان و زنان مىشود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطابهایى كه در آنها از جمع مذكر سالم و مانند آن استفاده مىشود. در این خطابها، اغلب از اوصافى یاد مىشود كه در خود وصف و موصوف آنها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مىدهند كه اختصاصى به صنف خاصى ندارد؛ مثل «كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یَتلُوا علیكم آیاتِنا و یُزكّیكُم و یُعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یُعلّمكُم ما لم تَكونوا تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانههاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد و آنچه را نمىدانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از كسانى سخن گفته مىشود كه رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسانهاست، ولى در آیه از ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، مطابق عرف گفتوگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطابها تا هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مىفهمد. اینگونه خطابها نظیر استفاده از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مىشود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام كردند. در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلكه مراد همه افراد مىباشند.
سوم. خطابهایى كه در آنها به ظهور و شمول عرفى ضمایر جمع مذكر نسبت به همه مردان و زنان اكتفا شده و علاوه بر آن، به شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنكه هر یك از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیدهاند.
در خطابهاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون نیاز به تصریح، شامل همه افراد مىشود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطابهاى نوع سوم، اغلب براى رفع افكار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مىگذاردند و بسیارى از فضایل را مختص مردان مىدانستند و زن را با دیده تحقیر و در حكم وسیلهاى براى ارضاى شهوت مىدیدند. قرآن كریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل، افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوتهایى را كه به جنسیت، نژاد و مانند آن بازگردند، با الفاظ صریح نفى كرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأكید لفظى، به نفى دخالت جنسیت مىپردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ أو اُنثى» (آل عمران: 195)؛ من كار هیچ صاحبكارى از شما را ضایع نمىكنم، اعم از اینكه انجام دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده كه على بن ابى طالب علیهالسلام همراه تعدادى از بانوان از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «كُم» مطابق عرف محاوره، مذكر است. فرهنگ گفتوگو به همراه شأن نزول آیه كافى است بر اینكه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان كند. با این همه، در پایان آیه با تأكید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأكید نشان مىدهد كه مذكر بودن عبارتهاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفتوگو خود متوجه این حقیقت هست و تأكید لفظى براى بیان همان چیزى نیست كه عرف آن را مىفهمد، بلكه براى دفع آن توهّم جاهلى است كه پاداش دادن الهى را مختص مردان مىداند. قرآن كریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأكید و تصریح لفظى كرده است.
نمونه دیگر آیه 79 سوره مباركه نحل است كه مىفرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنكه مرد یا زن باشد در حالى كه مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاك زنده مىگرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ گفتوگو با الفاظ مذكر آمدهاند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح كرده است.
تصریحات و تأكیدات یاد شده نشان مىدهند كه كاربرد ضمیر مذكر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز كه عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذكر بیان شده، در مقام اختصاص حكم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على كُلِّ مسلمٍ»(2) به واجب بودن كسب دانش بر هر مسلمان حكم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ مذكر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست كه كسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم نیست.
قرآن كریم با اعتماد به فرهنگ محاوره، در برخى موارد نیز ارزشها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذكر بیان كرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ كسانى كه مىگویند: پروردگارا، ما ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آنها كه صابر و صادق و قانت و انفاقكننده هستند و در سحرها استغفار مىكنند. در این آیات، با آنكه الفاظ به صورت مذكر آمدهاند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمىباشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است كه همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذكر و مؤنث بیان كردهاند: «اِنّ المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاكرینَ اللّهَ كثیرا والذّاكراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به درستى كه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكیبا و زنان شكیبا و مردان خاشع و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و مردانى كه عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى كه بسیار یاد خدا مىكنند و زنانى كه بسیار یاد خدا مىكنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده است.
در آیه مزبور، با آنكه بسیارى از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از ضمیر مذكر «كُم» مىفرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با آنكه ضمیر مذكر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مىدهد كه استفاده از ضمیر مذكر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و كاربرد آن مطابق زبان گفتوگو است. توجه نداشتن به زبان گفتوگو این توهّم را به دنبال مىآورد كه قرآن كریم در برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِكَلماتِ رَبِّها و كُتُبه و كانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام مىفرماید: او كلمات پروردگارش را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود. كلمه «قانتین» در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و این كلمه در آیه به لفظ مذكر به كار رفته.
مذكر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست كه خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به آنان ملحق كرده، بلكه تنها به لحاظ عرف گفتوگو است و مراد از آن تنها مردان قانت نیست و همه را شامل مىشود.
در مقابل نیز هر گاه سخن از رذایل و تبهكارىها مطرح مىشود، اگر از ضمیر مذكر استفاده مىگردد به این معنا نیست كه مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛ مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مىشود: «واستغفرى لِذنبكِ اِنَّكِ كنتِ مِن الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار كن. به درستى كه تو از خطاكاران بودهاى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذكر به كار برده شده است. این استعمال تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاكار نیست، بلكه همه خطاكاران اعم از مرد و زن مىباشد. رواج این فرهنگ در گفتوگو و محاورات عمومى موجب مىشود تا هر گاه كلام و عبارتى به صورت مذكر به كار برده شد تا هنگامى كه قرینهاى خاص نباشد، از آن كلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن كریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار فضایل و رذایل انسانى خارج مىگرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و رذایل معرفى كرده، مىفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناكُم مِن ذَكَرٍ و اُنثى و جَعَلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَكرمَكم عِندَ اللّهِ اَتقیكم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را شعبهها و قبیلهها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.
آدمیان از خاك آفریده شدهاند و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشكیل مىدهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى نیست، كرامت و برترى افراد به قرب و نزدیكى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.