تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: چه لذتى دارد اين حجاب!
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترين زن‏هاست را مى‏زند.
نمى‏دانيد چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مش‏كرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بيند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بيرون مى‏آيم.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى‏آيند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مى‏زنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشه‏اى از زيبايى‏هاتان، پاك شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديك‏ترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مى‏رويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى‏گيرى شيطان براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى مى‏بينى كه مى‏توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى‏رويد؛ در حالى كه يك عروسك متحرك نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
نمى‏دانيد؛ واقعاً نمى‏دانيد چه لذتى دارد اين حجاب!
خدايا! لذتم مدام باد.


[تصویر:  efaf.jpg]
سلا م كبوتر جان واقعا گل گفتي خيلي قشنگ بودRoseبرم حرم امام رضا عليه السلام ازطرف شما برا ي كبوتراش گندم ميريزم انشااله خودش بطلبدRose
سلام فاتیمای عزیز
زائر امام رضا هستید؟؟؟
یک دنیا ممنون که به یادمید....RoseRoseRoseRose
ان شاالله سفر پر باری داشته باشید...
خیلی التماس دعا...

هر قبله گهی قبله نمایی دارد

هر دل که شکست ، ره به جایی دارد

هر چند بود قبله ی ما کعبه ، ولی

ایوان رضا ! عجب صفایی دارد
سلام Wave نه كبوتر عزيز من همسايه امامم اگر لياقت داشته باشم و امام مهربون هم منو همسايه خودشون بدونن
وای خدااااااااااااااااااای من

شاید تا حالا انقدر به داشته های کسی حسودیم نشده بود...
خوش به حالتون...
خوش به سعادتتون...
قدر این توفیق بزرگ رو بدونید. من با اینکه خیلی زود دلم بر اطرافیان و دوستانم تنگ میشه ولی آرزومه بشم همسایه ی امام رضا علیه السلام.
نمی دونم چرا آقا دیگه ما رو نمی طلبه...
دلم بر حرمش یه ذره شده...
یه دره زیاده ناپدید شده...
ترو خدا سلام ما رو به آقا برسونید... بگید که چقدر دلمون براشون تنگ شده...
چادر.. پوشش.. حيا.. و همه صفات زيبا وقتي زيبا تر ميشه و به آدم حس رضايت ميده كه آدم به باور قلبي برسه..
انشالله به يقين و ايمان كامل برسيم تا تمام ظاهر و باطنمون زيبا بشه..
سلام
موندم بنویسم یا نه
Exclamationولی ما می دانیم احساس نمی کنیم

انها ندیدند و احساس کردند Arrow
در پي افزايش موارد تجاوز جنسي به زنان در منطقه اي در شهر نيويورك پليس اين شهر در برخي موارد به زناني كه لباس هاي نيمه عريان بر تن كرده و در پارك ها و اماكن عمومي تردد مي كنند ، تذكر مي دهد كه بهتر است دامن هاي بلند تر يا لباس هاي مناسب تر بپوشند و اين مساله سبب ايجاد نزاع بين برخي مدافعان حقوق زنان و پليس شده است.

خبر مفصل بود
اما این گوشه کافیه بدانید که خیلی خیلی قبلتر از ما
یه کسی یه جایی
یه حرفی زده
به خاطر خودمون
واقعا اگر رعایت کنیم
مسئله ای پیش میادHuh
بسم الله الرحمن الرحیم


روایت جالب محجبه شدن یک دختر کوچولوی آمریکایی«ریستا برمر» (Krista Bremer)، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی، در نشریه معروف آمریکایی O. The. Oprah تجربه عینی خود را از برخورد با حجاب به قلم آورده است.


برمر از ناشران نشریه ادبی The Sun است که در سال 2008 برنده جایزه معتبر ادبی «پوشکارت» شده و در سال 2009 جایزه ادبی «بنیاد رونا جاف» را از آن خود کرده است.


مامان برام روسری بخر!


نُه سال پیش، در اتاق نشیمن خانه ام در «کارولینای شمالی»، دختر شیرخوارم را با موسیقی کودکانه ای می رقصاندم که در دهه 70 رایج بود و من در دوران کودکی همه اشعارش را که درباره مدارا با دیگران و تساوی زن و مرد بود، حفظ کرده بودم.


همسر لیبیایی تبارم اسماعیل، او را در آغوش می گرفت و ساعتها در ایوان خانه با صدای غژ و غژ صندلی راحتی آهنی تکانش می داد و برایش آوازهای قدیمی عربی می خواند. او همچنین دخترمان را پیش شیخی مسلمان برد تا در گوش های نرم و کوچولویش اذان و اقامه بخواند.


چشمان قهوه ای و مژه های ناز و مشکی دخترم به پدرش رفته بود و پوست شیرقهوه ای اش در آفتاب تابستان خیلی زود به تیرگی می زد.


اسم دخترمان را «عالیه» گذاشتیم- که در عربی به معنای «بلندمرتبه» است- و با هم توافق کردیم که وقتی بزرگ شد، از بین فرهنگ های کاملاً متضاد ما، هر کدام را که خودش خواست، انتخاب کند.







خیالم از این تصمیم راحت بود و شک نداشتم که دخترم زندگی مرفه آمریکایی من را به فرهنگ اسلامی و لباسهای پوشیده سرزمین پدرش ترجیح خواهد داد.
سرباز زن آمریکایی در قزوین مسلمان شد
به مناسبت سالروز میلاد رسول اکرم (ص) و ولادت امام جعفر صادق(ع) امروز خانم مونیکاویت در حضور نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه قزوین به دین مبین اسلام مشرف و نام نرگس را برای خود برگزید.
آیت‌الله باریک‌بین ضمن تبریک به خانم مونیکاویت به خاطر مشرف شدن به دین مبین اسلام بیان کرد: بنده به خاطر اینکه دین مبین اسلام را انتخاب کرده‌اید تبریک گفته و باید عرض کنم که شما که حالا نام نرگس را برای خود انتخاب کرده‌اید باید مقررات و احکام دین اسلام را عمل کنید.
در پایان آیت‌الله باریک‌بین یک جلد قرآن مجید را به خانم نرگس اهدا کرد. [تصویر:  heart.gif]
پرتال فرهنگی اطلاع رسانی نور
mall">
[تصویر:  1_______-__-____.gif]

هرشاخه ای که از باغ برون آردسر
درمیوه آن طمع کند را هگذر

بی حجابی مانند شاخه ای است بیرون از حصارباغ
که طمع هر رهگذری رابه خود جلب می کند.

[تصویر:  1_2222.gif]

mall">
[تصویر:  127510626914.jpg]

دختربا نازبه خداگفت:
چطور زيبا مي آفريني ام و انتظار داري خود را براي همگان نكنم؟
خدا گفت:زيباي من!تو را فقط براي خودم آفريدم
دخترك،پشت چشمي نازك كرد و گفت:خدا كه بخل نمي ورزد،بگذار آزاد باشم
*خدا چادر را به دخترك هديه داد*
دخترك با بغض گفت:با اين؟اينطور كه محدودترم.اصلا مي خواهي زنداني ام كني؟يعني اسير اين چادر مشكي شوم ؟؟؟؟
خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسير نگاه هاي آلوده خواهي شد...هر چيز قيمتي را كه در دسترس همه نمي گذارند.تو جواهري
دخترك با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت ديگر كسي مرا دوست نخواهد داشت.نه نگاهي به سمت من خواهد آمد و نه كسي به من توجه ميكند
خدا عاشقانه جواب داد:من خريدار توام!منم كه زود راضي مي شوم و نامم سريع الرضاست.
آدميانند و هزاران نوع سليقه!هرطور كه بپوشي و بيارايي،باز هم از تو راضي نمي شوند!اصلا مگر تو فقير نگاه مردمي؟آن نگاه ها مصدومت ميكند
*دخترك آرزويش را به خدا گفته بود و مي خواست چونان فرشته اي محبوب جلوه كند*
خدا با لطف جوابش را داد:دخترك قشنگ!وقتي با عفاف و حجابت در ميان گرگان قدم بر ميداري،فرشته اي
دخترك،زبان دور دهان چرخانيد و گفت:مگر خودت زيبايي را دوست نداري؟اينطور ساده كه نمي شود!مي خواهم جذاب تر شوم و خريدني
«مدادشمعي سرخش را برداشت و دو لبه ي دهانش را قرمز كرد.ماژيك مشكي به دست گرفت و دور چشم هايش كشيد و بعد هم چون برف سپيد جلوه مي نمود.آبشاري از گيسوانش را هديه داد به نگاه ها،"مفت و رايگان"»دخترك چون عروسكي در بازار دنيا،پشت ويترين خيابان خود را به نمايش كه نه،به فروش گذاشت.
برچسبي روي هر نگاه دخترك به چشم مي خورد:"حراج شد".حراج شد
و هركس رد ميشد ميگفت:آن چيز كه حراج شود حتما ارزش و قيمتي نداردو و همگان ردشدند و هيچ كس
نخریدش...
صفحه‌ها: 1 2 3 4
لینک مرجع