تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: تابلو نوشته ها
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
گاهی در جبهه های دفاع از حق در برابر





باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و



لباس نوشته هایی برخورد می کردیم که در



بردارنده نوعی طنز و شوخی بود. در این جا



گوشه هایی از این تابلو نوشته ها را که



بیانگر روحیه رزمندگان سرافراز اسلام در



آن شرایط سخت است را با هم می خوانیم:




1- لبخند بزن دلاور. چرا اخم؟!!



2- لطفا سرزده وارد نشوید (همسنگران بی



سنگر) (سنگر نوشته است و خطابش موشها و



سایر حیوانات و حشرات موذی هستند که وقت



و بی وقت در سنگر تردد می کردند.)



3- مادرم گفته ترکش نباید وارد شکمت شود لطفا اطاعت



کنید.



4- مسافر بغداد (خمپاره نوشته شده قبل از شلیک)



5- معرفت آهنینت را حفظ کن و نیا داخل



(کلاه و سربند نوشته)



6- ورود اکیدا ممنوع حتی شما برادر عزیز



(در اوایل میادین مین می نوشتند و خالی از مطایبه نبود.)



7- ورود ترکش های خمپاره به بدن اینجانب اکیدا ممنوع



8-ورود گلوله های کوچکتر از آرپی چی به



اینجا ممنوع (پشت کلاه کاسک نوشته بود)



9- ورود هر نوع ترکش خمی از 60،81،120 و کاتی



به دست و پا و سر و گردن و شکم ممنوع می باشد.

10_- مرگ بر صدام موجی



11-لبخندهای شما را خریداریم.



12- لطفا پس از رفع حاجت آب بریزید تا کاخ



صدام تمیز باشد.



13- ورود برادر ترکش به منطقه ممنوع



14- لطفا وارد میدان مین نشوید.



15- مرگ بر هزاردام این که صدام است.



16- مزرعه نمونه سیب زمینی



(تابلو ورودی میادین مین گذاری شده)



17- مشک آهنی (تانکر آب نوشته)



18- من خندانم قاه قاه قاه



(این جمله با خط درشت پشت پیراهن شهید مهدی



خندان جمعی گردان عمار لشکر 27 نوشته شده بود)

19- من مرد جنگم (الکی من خالی بندم)

20- مواظب باش ترکش کمپوت نخوری (تابلویی
بود جلوی در تدارکات در منطقه)

21-نازش نده گازش بده.

22- نامه رسان صدام (خمپاره نوشته شده قبل از شلیک)

23- نزدیک نشوید شخصی است وضو و نماز را باطل می کند. (دمپایی نوشته)

24- نمی تونی لطفا مزاحم نشو (لباس نوشته خطاب به گلوله)

25- نه خسته دلاور

26- ورود افراد متفرقه

(منظور پرنده های آهنین توپ و خمپاره) ممنوع

27- ورود ترکش از پشت ممنوع ، مرد آن باشد که از روبرو بیاید

28- نیش زدن انواع عقرب و رتیل ممنوع (چادر نوشته)

29- ورود شیطان ممنوع (تابلو نوشته ای با زغال)

30- وای به روزی که بسیج بسیج بشه

31- لطفا تک نزنید (روی کفش نوشته شده بود)

32- لطفا خالی نبندید (داخل چادر نوشته شده بود)

33- مسافرکش کربلا (لباس نوشته راننده مینی بوس در خط)

34- می خواهیم بریم کربلا...منم میام...جا

نداریم... با تاکسی بیا میدان مین

35- وایسا که اومدم (سینه لباس نوشته ای

که پشت آن نوشته بود: بدو که می رسی!)

36- ورود اشیاء داغ مخصوصا ترکش ممنوع (لباس نوشته)

37- ورود پاهای متفرقه اکیدا ممنوع(پوتین نوشته پای شهید)

38- هرکس می خواهد حوری های بهشت را ببینداز این طرف برود (تابلویی بود که فلش آن

جهت حرکت به خط مقدم را نشان می داد.)

39- هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر.

40- همه از من می ترسند،
من از لندکروز
(روی تریلی نوشته شده بود)
ادامه:

- وایسا که اومدم (سینه لباس نوشته ای

که پشت آن نوشته بود: بدو که می رسی!)

36- ورود اشیاء داغ مخصوصا ترکش ممنوع (لباس نوشته)

37- ورود پاهای متفرقه اکیدا ممنوع (پوتین نوشته پای شهید)

38- هرکس می خواهد حوری های بهشت را ببیند

از این طرف برود (تابلویی بود که فلش آن

جهت حرکت به خط مقدم را نشان می داد.)

39- هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر.



40- همه از من می ترسند،
من از لندکروز
(روی تریلی نوشته شده بود)Big GrinBig GrinBig Grin
[تصویر:  pelak01.jpg]
عشق یعنی یه پلاک....
دلم گرفته شهیدان

مرا مرا ببرید

مرا ز غربت این خاک تا خدا ببرید ...

مرا که خسته ترینم کسی نمیخواهد ...

کرم نموده دلم را مگر شما ببرید ...
شب است و سکوت است و ماه هست و من

فغان و غم و اشک آه هست و من

شب و خلوت و بغض نشکفته ام

شب و مثنوی های ناگفته ام

شب و آخرین سوز مستانه ام

شب و های های غریبانه ام

کجا رفت تاثیر سوز دعا

کجایند مردان بی ادعا

کجایند شورآفرینان عشق

علمدار و مردان میدان عشق

کجایند مستانه جان عرش

دلیران عاشق شهیدان مست

من امشب خبر میکنم درد را

که آتش کند این دل سرد را
بسم الله الرحمن الرحیم

گفتم کلید قفل شهادت شکسته است ! یا اندر این زمانه در باغ بسته است خندید و گفت ساده نباش ای قفس پرست! در بسته نیست بال و پر ما شکسته است
آدم چطوری شهید میشه؟؟؟

هم قد گلوله توپ بود،
گفتم چطوری اومدی اینجا؟!
گفت با التماس!
گفتم: چطوری گلوله رو بلند میکنی؟
گفت با التماس!
به شوخی گفتم: آدم چطوری شهید میشه؟
گفت: با التماس!
وقتی تکه های بدنش جمع می کردم فهمیدم خیلی التماس کرده...
[تصویر:  a.jpg]
[تصویر:  2009-02-07_09.55.46_ad_31_jang39.jpg]
پدر کودک را بغل کرد و در آغوش گرفت کودک هم می‌خواست پدر را بلند کند ولی نتوانست، با خود گفت: حتما یک روز می‌توانم، بیست سال گذشت، پسر توانست پدر را بلند کند به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان .........
شادی روح شهدا صـــــــــــــــــــــــلوات
[/font]
[font=GIE][تصویر:  2077591_b.jpg]
اگه لیلا نمی جنگید....بگو این خونه چی می شد ؟!


بگو این خاک اجدادی


رو نقشه


مال ِ کی می شد...؟!


شبی ک قلب ِ لیلا سوخت


دل ِ آئیـــــــــنه ها


خـــوون شد !


همین مجنون که میبینی


ازاینجا تازه مجـــــنـــون شد...!
صفحه‌ها: 1 2
لینک مرجع