تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: نجواهاي زیبایی از دکتر چمران
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
[تصویر:  13169473821.jpg]


خدایا هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ، که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .
خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.
خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده.
خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.

خدایا دردمندم ، روحم از شدت درد می سوزد ، قلبم می جوشد ، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند ؛ تو مرا در بستر مرگ آرامش بخش.

خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم.
خدایا ، خدایا ! به سوی تو می آیم ، از عالم و عالمیان می گریزم ، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.


بیوگرافی :


دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران بدنیا آمد
و پس از طی دوران متوسطه و تحصیلات دانشگاهی
در رشته الکترومکانیک دانشکده ی فنی دانشگاه تهران
در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به آمریکا اعزام و از
دانشگاه برکلی موفق به دریافت دکترا در رشته ی
الکترومکانیک و فیزیک پلاسما شد.
دکتر چمران که در دوران تحصیل در آمریکا ، وارد مبارزات
سیاسی علیه حکومت پهلوی شده بود ، پس از قیام ۱۵
خرداد۴۲ به مصر رفت و دوره ی جنگ های چریکی را
آموزش دید . سپس در لبنان ، در کنار امام موسی صدر ،
به تقویت شیعیان جنوب لبنان در مقابل رژیم اشغال گر
قدس پرداخت.
وی در سال ۱۳۵۷ به ایران برگشت و اولین گروه از پاسداران
انقلاب را آموزش داد. پس از آن نیز مدتی پست وزارت دفاع
را بر عهده گرفت .
با آغاز جنگ تحمیلی ، ستاد جنگ های نامنظم را تشکیل داد
و فعالانه در جبهه های جنگ شرکت کرد. سرانجام در سی و
یکم خرداد ۱۳۶۰ در منطقه دهلاویه به شهادت رسید.
روحش شاد.


چند جمله زیبا از دکتر چمران:


ای همیشه حاضر در میان ما !با طراوت بهار دیدمت با شمیم انتظار بوییدمت و با دلی بی قرار جوییدمت !…
ای چشم بینای خدا! تو حاضری در جای جای زندگانی ما در لحظه لحظه زیستن ما
نفس کشیدن نشستن ما برخاستن ما …در هر پگاه و نگاه ما و در ژرفای نماز و نیاز ما!


[font=tahoma][/font]
نیایش شهید دکتر مصطفی چمران قبل از شهادت (31 خرداد)

ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم... ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد. خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد . خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است می توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.
والسلام
شهید چمران:خدایا نگذار دروغ بگویم زیرا دروغ ظلم كثیفی است
مقصد، همیشه جایی درانتهای مسیر نیست... مقصد، لذت بردن از قدمهایی ست که بر می داریم

خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .

از کسانیکه از من متنفرند سپاس، آنها مرا قویتر می کنند.
از کسانیکه مرا دوست دارند ممنونم، آنان قلب مرا بزرگتر می کنند.
ازکسانیکه مرا ترک می کنند متشکرم، آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.
از کسانیکه با من میمانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند.


یک دقیقه تامل :





خدایا به همه ما اخلاص در عمل عنایت کن .


"ای درد، اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم،تو را در آغوش میکشم و هیچ گاه شکوه نمی کنم.
بگذار بند بندم از هم بگسلد،هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود،باز هم صبر میکنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم.
ای خدا،این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار داده ای،این شکنجه های کشنده ای را که بر من روا داشته ای،همه را می پذیرم.
خدایا؛با غم و درد انس گرفته ام.آتش بر من سلامت شده و شکست و ناملایمات،عادی گشته است.
خطر و مرگ،دوستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت میبرم و مصاحبتشان را آرزو میکنم.
خدایا؛کودک که بودم از بلندی آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت میبردم، اما امروز،از آسمان لذت میبرم زیرا بدون آن خفه میشوم، زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحیم نکاهد دیگر خفه میشوم.!"
(یادداشتهای دکتر چمران -نوامبر 1972)
خدايا ما را ببخش؛
گناهاني که مارا احاطه کرده و خود از آن آگاهي نداريم گناهاني که ميکنيم.
و با هزار قدرت عقل توجيه ميکنيم و خود از بدي آن آگاهي نداريم ...
[highlight=#ffe8e8]زندگي چيست؟ آيا خوردن و خفتن و نفس کشيدن آدمي را قانع مي کند؟
خدايا تو از همه چيز مرا برخوردار کردي، از زن و فرزند، خانه و کاشانه، علم و صنعت، عرفان و معرفت بيش از بيش به من ارزاني داشتي ولي احساس مي کنم که اين ها زندگي نيست و عطش روح بلند مرا سيراب نمي کند و دانستم که در اين دنيا چند صباحي بيشتر نيستم و دير يا زود بايد دست از جهان بشويم.
آن گاه يقين کردم که جز حق و حقيقت چيزي ارزشي ندارد و جز خدا چيزي ثابت و مطلق نيست.
آن گاه حيفم آمد که به خاطر چند روز زندگي، حق و حقيقت را زير پا بگذارم و تسليم ظلم، کفر، جهل و ترس شوم.
تصميم گرفتم که جز خدا نپرستم و جز در مقابل حق و حقيقت تعظيم نکنم و در برابر هيچ قدرتي جز خدا تسليم نشوم.
[/highlight]



[font=tahoma][/font]
صفحه‌ها: 1 2
لینک مرجع