۱۷ بهمن ۱۳۸۸, ۰۵:۴۵ عصر
اشكم چكد هر نيمه شب برصفحه ي قرآن من
گويي كه آتش ميزند هرشعله اش برجان من
قرآن نگو، درياست اين . درياي ناپيداست اين . تاجاودان برجاست اين
هرواژه اش برهان من . ازدولت هر آيه اي بينم زرحمت سايه اي
هردو پناهم ميدهد از آتش پنهان من
هر جمله لرزاند مرا . وز شوق گرياند مرا . لطف خدا خواند مرا .
صد واي از حرمان من
هرسوره اش دارالشفا . در نور آن عطر صفا
بر درد ناپيدا بود قرآن من ، درمان من
قرآن نگو، درياست اين . درياي ناپيداست اين . تاجاودان برجاست اين
هرواژه اش برهان من . ازدولت هر آيه اي بينم زرحمت سايه اي
هردو پناهم ميدهد از آتش پنهان من
هر جمله لرزاند مرا . وز شوق گرياند مرا . لطف خدا خواند مرا .
صد واي از حرمان من
هرسوره اش دارالشفا . در نور آن عطر صفا
بر درد ناپيدا بود قرآن من ، درمان من