تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: سیاست و مهدویت (پست جامع )
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
بسم الله الرحمن الرحیم


[تصویر:  Strategy-politics-chess.jpg]

مفهوم شناسي سياست مهدوي



يکي از عرصه هاي مباحث مهدويّت و مهدويت پژوهي، مطالعات سياسي مهدويت مي باشد. در سلسله مقالاتي که از اين شماره ارائه خواهد شد، تلاش خواهيم کرد به بررسي ابعاد سياسي- اجتماعي مهدويت در تفکر اسلامي بپردازيم.

سياست مهدوي چيست؟

سياست از جمله واژگاني است که در طول تاريخ بشري استعمال روزمره و فراواني داشته است. شايد از نخستين مراحل زندگي اجتماعي بتوانيم واژگان مرتبط با آن را در فرهنگها و تمدنهاي مختلف بيابيم. علاوه بر واژه سياست، واژگاني چون ملک، حکومت و کشورداري، از جمله واژگاني هستند که در زبانهاي رايج اسلامي ـ فارسي و عربي ـ به کار رفته اند.در تفکر غرب، سياست با مفهوم شهر پيوند خورده است. بدين جهت واژه politics از واژه police به معناي شهر گرفته شده است. در زبانهاي اسلامي نگاه به سياست بيشتر تربيتي است و با جهت دهي به خير و فضيلت همراه بوده است. برخلاف محوريت شهر و مدينه در ريشه واژه politics در غرب، واژه سياست در زمينه عربي- اسلامي بيانگر تربيت و مديريت است.
در تفکر اسلامي سياست با تربيت و زمينه سازي رشد و ترقي قرين شده است و دليل آن اين است كه ريشه سياست در زبان عربي به معناي تربيت مي‌باشد.
در قرآن کريم، از واژه سياست استفاده نشده است. به جاي آن واژگاني چون ملک و حکم کاربرد گسترده اي دارند؛ ولي در متون روايي واژه سياست کاربرد دارد. در مستندترين اين متون در زيارت جامعه کبيره، ائمه معصومين عليهم السلام «ساسة العباد» خوانده شده اند. به هر حال امروزه واژه «سياست» کاربرد گسترده اي در زبانهاي اسلامي دارد.
البته پيش از تعريف «سياست مهدوي» بايد به اين نکته توجه داشت که واژه سياست در ادبيات امروز در دو معنا استفاده مي شود. اين واژه همانند واژه هايي چون اخلاق و تاريخ هم در معناي خود موضوع، عمل يا واقعه به کار مي رود و هم نام يک رشته علمي است. لذا سياست هم به معناي عمل و رفتار سياسي است و هم نام يک رشته علمي. اين واژه در کاربرد دوم به صورت کاملتر «علم سياست» به کار مي رود. پس ما مي توانيم سياست مهدوي را در هر دو کاربرد مورد توجه قرار دهيم. هم به معناي فعل سياسي و نوعي رفتار در عرصه اجتماعي و هم به معناي علم سياست مهدوي. در معناي اخير مراد ما از سياست مهدوي مجموعه آگاهي ها و دانش ما در باب چگونگي تنظيم امور سياسي مرتبط با مهدويت خواهد بود. به بيان ديگر، علم سياست با رويکرد مهدوي يا اسلامي به مطالعه رفتار سياسي با صفت مهدوي مي پردازد. از اين رو ضرورت دارد تا به تعريفي از عمل و رفتار سياسي با نگرش مهدوي بپردازيم. براي اين منظور لازم است مروري اجمالي به تعاريف مختلف از عمل و رفتار سياسي داشته باشيم.

تعاريف سياست به عنوان يک رفتار، بسيار زياد است و شايد بتوان گفت به تعداد کساني که آن را تعريف کرده اند، تعاريف مختلفي از سياست داريم. اما از منظر کلان اين تعاريف را مي توانيم در دو رويکرد تعاريف کلاسيک و تعاريف مدرن قرار دهيم. [1]

تعاريف كلاسيك

در نگرشها و تعاريف کلاسيک سياست که از دوران باستان تا عصر رنسانس غربي را در بر مي گيرد، نگرش به سياست مبتني به تنظيم زندگي جمعي براي نيل به فضيلت اخلاقي و سعادت مي باشد. البته تفاسير سعادت و فضيلت نيز مختلف بوده است؛ اما همگي تلاش داشتند سياست را معطوف به سعادت و فضيلت بدانند. در قديمي ترين تعاريف، ارسطو نخستين وظيفه مرد سياسي را تأمل در فضيلت و اخلاق مي‏داند. [2] در سنت اسلامي نيز اخلاق فضليت محور است. تعاريف مختلف انديشمندان اسلامي بر اين امر گواه است.
ابونصر فارابي، فيلسوف برجسته مسلمان و بنيانگذار فلسفه سياسي اسلامي، در آثار خود غايت و هدف رابطه سياسي يا فرمان دهي و فرمان بري را آن مي داند که در پرتو آن بتوان به سعادت حقيقي رسيد. چنين سياستي سياست مدينه فاضله خواهد بود. اما اگر غايت سياست سعادت حقيقي نباشد، چنين جامعه اي جاهله خواهد بود. [3] فيض کاشاني نيز معتقد است: «سياست عبارت است از تسويس و تربيت انسان‏ها در جهت رسيدن به صلاحيت كمالي آنها و تدبير و كشاندن آنها به طريق خير و سعادت». [4]


تعاريف مدرن

برخلاف رويکرد فضليت گرايانه به سياست در نگرشهاي کلاسيک با ورود به عصر مدرن غرب، سياست رويکرد فضيلت محورانه خويش را از دست مي دهد و آموزه هاي اومانيسم و سکولاريسم غربي سبب مي شوند سياست صرفاً، به تنظيم امور دنيوي مردم يا همان رابطه قدرت متمرکز شود و در زندگي اجتماعي سعادت را امري فردي و حاشيه اي قرار دهد. اوج اين نگرش به سياست را مي توان در تعريف هارورد لاسول يافت. از نظر وي «سياست علمي است كه به ما مي‏آموزد چه كسي مي‏برد؟ چه مي‏برد؟ كجا مي‏برد؟ و چرا مي‏برد؟». [5] برتراند راسل نيز سياست را همان قدرت دانسته و آن را به عنوان «پديد آوردن آثار مطلوب» تعريف مي کند. [6]


سياست مهدوي

سياست مهدوي را بايد جزو رويکردهاي کلاسيک به سياست قرار دهيم. سياست مهدوي بر مبناي سنت سياسي اسلام سعادت را غايت خويش قرار مي دهد. شايد بتوان در متون مهدويت، برجسته ترين تعبير را از سياست مهدوي در دعاي افتتاح يافت. در اين دعا سيماي دولت کريمه مهدوي به زيبايي ترسيم شده است:
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَي طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. خدايا! ما به سوي تو رغبت داريم در دولت کريمه اي که اسلام و مسلمانان عزت يافته و نفاق و منافقان دچار ذلت مي شوند. كه ما را در آن دولت از دعوت کنندگان به طاعت خويش و راهنمايان به راه خويش قرار دهي و بدين وسيله کرامت دنيا و آخرت را به ما عطا کني.» [7]
واقعا نمي توان سيماي سياست مهدوي را از اين زيباتر توصيف کرد. بنابراين سياست مهدوي سياستي است که به سمت سعادت و کرامت انساني جهت گيري نموده است. جالب اينجاست که چنين کرامت و سعادتي با مقام عبوديت و اطاعت از ذات اقدس الهي و هدايت مردم به راه خداوند حاصل مي شود. پس سياست مهدوي را چنين مي توان تعريف کرد: «سياست مهدوي، سياستي است که به سوي تأمين سعادت و کرامت انساني در پرتو عبوديت خداوند و با راهنمايي امام برگزيده جهت‌گيري شده است.»




دکتر غلامرضا بهروزلک*
بسم الله الرحمن الرحیم


ضرورت نگاه به ماهيت زندگي اجتماعي


يکي از پرسش‌هاي هميشگي پيشاروي انديشمندان اجتماعي و سياسي، پاسخ به مسأله ماهيت زندگي اجتماعي بوده است. بسياري از انديشمندان انسان را فطرتا اجتماعي خوانده و در نتيجه زندگي اجتماعي را گريز ناپذير دانسته اند. اين امر سبب شده است تا مسأله ماهيت زندگي اجتماعي در کانون توجه نظريه هاي سياسي و اجتماعي باشد.

در طول تاريخ نظريه هاي مختلفي در باب ماهيت زندگي اجتماعي انسان‌ها ارائه شده است. تعاليم اسلامي نيز رويکرد خاصي به زندگي جمعي ارائه کرده است. بدون ترديد ماهيت زندگي اجتماعي در جامعه مهدوي مبتني بر مباني و آموزه هاي ديني و اسلامي مي باشد. ماهيت فاضله جامعه نبوي صل الله عليه و آله و سلم و علوي عليه السلام به صورت بارزي در آرمان‌شهر مهدوي تجلي و تبلور خواهد يافت. بدين ترتيب هر گونه بحث از زندگي در جامعه مهدوي بناگزير پيوندي وثيق با آرمان زندگي اسلامي در سيره نبوي صل الله عليه و آله و سلم و سيره علوي عليه السلام و ساير امامان پيشين دارد.پرسش از ماهيت جامعه مهدوي براي ما نيز حايز اهميت است. زيباشهر مهدوي نسخه آرماني يک مسلمان است. ما با نگاه الگويي به اين شهر مي بايست در صدد تطبيق خويش با آن باشيم. اگر پيامبر صل الله عليه و آله و سلم اسوه و الگويي زيبا بوده است و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، الگو، اسوه و مقتداي ما در عصر کنوني است، پس مي‌بايست با شناسايي خصايص و ويژگي‌هاي الگوي آرمان‌شهر مهدوي تلاش کنيم، جامعه امروز خويش را نيز بر اساس آن سامان دهيم.


ماهيت زندگي اجتماعي

در نگاهي کلي مي توان نظريه هاي مطرح شده را در باره ماهيت زندگي اجتماعي در دو رويکرد اصلي تقسيم بندي کرد. رويکردهاي نخست صرفا به بيان چگونگي و فرايند اجتماع انسان‌ها در يک قلمرو جغرافيايي مي پردازند. اين رويکردها به شيوه هاي مختلف صرفا به بعد دنيوي- مادي زندگي اجتماعي انساني معطوف هستند. در مقابل، رويکردهاي دوم به غايت و نتيجه زندگي اجتماعي نگاه مي کنند. اين رويکردها هدف جامعه را ملاک قرار مي دهند. از نظر آنها اجتماعي زندگي کردن غايتي را برآورده مي سازد و بايد به تبيين آن غايت نهايي زندگي جمعي پرداخت.
انديشمندان اجتماعي در طول تاريخ ديدگاه‌هاي خود را غالبا از منظر نخست مطرح کرده اند. يکي از ديدگاههاي معروف در اين زمينه مدني بالطبع بودن انسان است. ارسطو معتقد بود «آن كس كه نمي تواند با ديگران زيست كند و يا چندان به ذات خويش متكي است كه نياز به همزيستي با ديگران ندارد، عضو شهر نيست، و از اين رو بايد يا دد باشد، يا خدا. بدين سبب، انگيزه اي در همه آدميان نهفته است تا بدين گونه با هم اجتماع كنند». [1] حکماي اسلامي نيز چنين منظري را به شيوه هايي مطرح کرده اند.
در نگاه کلان بايد گفت اين رويکردها صرفا به بعد دنيوي حيات انساني ناظر هستند. اين رويکردها فاقد نگرش غايت نگرانه قوي هستند. تأمين معيشت دنيوي چه به صورت فردي يا جمعي نمي تواند گوياي ماهيت خلقت جهان هستي و انسان باشد. طبق قرآن کريم اساس خلقت انسان بر تکامل و عبوديت نهاده شده است. از اين جهت بايد ماهيت زندگي اجتماعي انسان را در آرمان‌شهر مهدوي بر اساس رويکرد غايت گرايانه توضيح داد.


آرمان‌شهر مهدوي و غايت جامعه

مروري اجمالي به ديدگاه‌هاي اسلامي نشان مي دهد که ماهيت زندگي اجتماعي از نظر اسلام رويکردي دوم است. هر چند جنبه هاي مادي زندگي آدمي مهم هستند و اسلام نيز براي تأمين آنها برنامه مناسب و شايسته اي ارائه کرده است، اما به نظر مي رسد کارکرد اصلي جامعه در نگرش قرآني اسلامي، رويکرد غايت گرايانه است. قرآن کريم با نفي تفاوتهاي ظاهري اقوام و ملل، مايه امتياز و برتري را صرفا تقوا و فضايل اخلاقي دانسته است.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است! [2]
خداوند در اين آيه هزارتوي شعوب و قبايل را صرفا جهت تمايز و شناسايي انسان‌ها از يکديگر دانسته و ظاهري بيش نمي انگارد. مايه اصلي تمايز و رتبه بندي همان تقوي است. بدين جهت معيار مهم انساني رسيدن به کمال تقوي است و همان موجب افتخار و کرامت مي گردد.
حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه خطاب به عثمان بن حنيف نيز زندگي جمعي را بر اساس و محوريت امامت و هدايت توضيح داده است. «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِه». [3]
از نظر وي براي هر کسي که در مقام مأموم و اقتدا کننده قرار دارد، امام و مقتدا وجود دارد. سپس حضرت شروع به توصيف خصوصيات امام که همان سيره خود مي باشد، مي پردازد. علامه حلي در کتاب شريف ألالفين نيز با چنين رويکردي به زندگي اجتماعي پرداخته است. او در اين رساله معتقد است ضرورت تعيين امام منوط به حضور انسان‌هاي زياد نيست. حتي اگر بر روي زمين مکلف واحدي نيز وجود داشته باشد که خود کامل نباشد، بنا به اقتضاي قاعده لطف خداوند، تعيين امام و هادي براي وي از سوي خداوند لازم است. بنابر اين نياز به امام نه بر زندگي جمعي، بلکه صرفا به نياز هدايت يابي انسان مبتني شده است. از نظر علامه حلي علت نياز به امام را بايد در هدايت يابي دانست. اگر با رويکرد هدايت يابي که نگاهي غايت نگرانه به جامعه است، به انسان نگاه کنيم، ماهيت زندگي اجتماعي صرفا بر تأمين نيازهاي مادي وي استوار نخواهد شد. در اين رويکرد هدف و غايت زندگي اجتماعي که همان هدايت يابي است در اولويت قرار گرفته است.

از منظر هدايت يابي و با رويکرد غايت نگرانه، ماهيت زندگي اجتماعي در آرمان‌شهر مهدوي تأسي به امام و نقش کانوني وي در آرمان شهر است. آرمان شهر صرفا به خاطر حضور و هدايت امام است که شکل گرفته است. اگر در آرمان شهر امام نباشد، چنين شهري نيز عملا فلسفه وجودي خود را از دست خواهد داد. چنين توصيفي از آرمان شهر را در دعاي افتتاح نيز مي يابيم. زيباترين توصيف از آرمان‌شهر در اين دعا، تعبير به دولت کريمه است. در اين تعبير دولت کريمه، به عنوان الگوي جامعه آرماني، با کارکرد غايي خود تعريف شده است. کارکرد دولت کريمه يا همان آرمان شهر مهدوي آن است که انسان‌ها را به سوي سعادت و کرامت رهنمون شود. چنين سعادتي جز از طريق اتصال به خداوند و عبوديت وي حاصل نخواهد شد.

تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. [4]
اوج کرامت انسان دعوت به اطاعت خداوند و راهنمايي انسان‌ها به راه وي مي باشد.




دکتر غلامرضا بهروزلک
بسم الله الرحمن الرحیم


[تصویر:  rose.gif]
حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف


در ادامه سلسله نوشتارهاي مربوط به سياست و مهدويت، در صدد هستيم به تبيين حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بپردازيم. حكومت، از جمله مفاهيم سياسي است كه كاربرد رايجي دارد. در اين نوشتار، سعي خواهيم كرد ضمن مفهوم‌شناسي حكومت، به وجه جهاني بودن حكومت مهدوي بپردازيم.


مفهوم‌شناسي حكومت

حكومت، در اصطلاح سياسي، بيانگر قوه حاكمه يك جامعه مي‌باشد. هرچند در مواردي حكومت با دولت مترادف به كار رفته است، حكومت از دولت متمايز مي‌باشد. حكومت، صرفاً بيانگر ساختار قدرت در جامعه و ويژگي‌هاي هيأت حاكمه است؛ از اين جهت، حكومت، بيانگر ادعاي حق حكمراني در جامعه مي‌باشد. چنين ادعايي، به صورت‌هاي مختلفي مطرح مي‌شود .

گاه چنين ادعايي، صرفاً ناشي از سنت‌هاي يك جامعه است؛ گاه بر اساس داعيه‌هاي ديني و الهي صورت مي‌پذيرد. چنين حكومت‌هايي، حكومت ديني خوانده مي‌شود. برخي حكومت‌ها، صرفاً براساس قرارداد اجتماعي يا قانون وضع شده شكل گرفته‌اند. چنين حكومت‌هايي دموكراتيك يا مردمي خوانده مي‌شوند؛ گاه حكومت‌ها صرفاً براساس ادعاي حق موروثي شكل مي‌گيرند، گاهي نيز حكومت‌ها مبتني بر زور و ديكتاتوري هستند. در هر كدام از اين حكومت‌ها، نوعي ادعاي حق حكمراني بر مردم وجود دارد؛ اما آن‌ها هر كدام به شيوه‌ها و مباني مختلف چنين ادعايي را مطرح مي‌كنند.

الهي بودن حكومت مهدوي

در باب حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بايد گفت مبناي چنين حكومتي براساس حق الهي است؛ از اين رو حكومت مهدوي، حكومتي الهي است. در روايات اسلامي بر اين امر تصريح شده است. امامت از منظر شيعي، منصبي الهي است كه توسط خداوند تعيين شده و پيامبر گرامي اسلام، مامور ابلاغ آن مي‌باشد:

(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك‏). [1]

عدم ابلاغ آن نيز به معناي عدم انجام وظيفه رسالت خواهد بود. در قرآن كريم نيز بر اين امر تصريح شده است:

(وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ (5)) [2]

طبق اين آيه، اين اراده قطعي و تخلف ناپذير الهي است كه حكومت آخر زمان از آن امامان حق باشد. در روايات اسلامي نيز بر الهي بودن منصب حكومت مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف تصريح شده است.

در مهم‌ترين روايتي كه از پيامبر گرامي اسلام صل الله عليه و آله و سلم نقل شده، آن حضرت بر مبعوث شدن حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از جانب خداوند تصريح كرده است. طبق اين حديث، اگر از عمر جهان جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد كرد، تا فردي از فرزندان آن حضرت از جانب خداوند مبعوث شده و زمين را از عدل و داد پر نمايد؛ چنان‌كه از ظلم و جور پر شده است. اين روايت، تأكيد بر مأموريت الهي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از سوي خداوند را مي‌رساند.


جهاني بودن حكومت مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف

حكومت در طول تاريخ، به گونه‌هاي مختلفي تقسيم شده است. يكي از اين تقسيمات، تقسيم‌بندي آن به لحاظ قلمرو و گستره آن مي‌باشد. به لحاظ قلمرو، مي‌توان حكومت‌ها را به سه گونه اصلي حكومت‌هاي شهر محور، حكومت‌هاي ملي و حكومت‌هاي جهاني تقسيم كرد. حكومت‌هاي شهر محور، بيشتر در عصر باستان ـ به‌ويژه در يونان باستان ـ تحقق داشته‌اند. نظام‌هاي قبيله‌اي نيز شكل بومي و ديگري از اين حكومت‌هاي كوچك محسوب مي‌شود. اين‌ها همگي قلمرو محدودي داشته و در شهر يا قبيله محدود مي‌شدند.

گونه ديگر حكومت، حكومت‌هاي ملي است. حكومت‌هاي ملي، غالباً محصول دوران مدرن هستند. اين حكومت‌ها قلمرو خويش را براساس مفهوم جديدي از مليت بنا گذاشتند كه از مفاهيم عمده در انقلاب فرانسه بوده است. پس از پيروزي انقلاب فرانسه، به تدريج دولت‌هاي ملي با شعار ملي‌گرايي شكل گرفته و ساكنان يك سرزمين با قلمرو معين با زندگي تحت يك حكومت مشترك، نمونه حكومت‌هاي ملي را ارائه كردند. در اين حكومت‌ها، مبناي وفاداري در جامعه، به جاي سنت‌هاي گذشته و نسبت‌هاي قبيلگي و خوني، بر پذيرش زندگي در يك قلمرو جغرافيايي مشترك استوار بوده است.
حكومت‌هاي جهاني، داعيه حكومت و زندگي در قلمرو فراگير جهاني را دارند. در گذشته برخي حكومت‌ها چنين شعاري را مطرح مي‌كردند؛ مانند قلمرو امپراتوري اسكندر مقدوني كه سعي داشت آن را تا اقصا نقاط جهان گسترش دهد. امپراتوري‌هاي ديگري نيز در طول تاريخ بوده‌اند كه داعيه حكومت بر سراسر جهان را داشته‌اند؛ اما آن‌ها غالبا نتوانستند چنين آرزويي را محقق سازند.

البته در طول تاريخ، انديشه‌ها و مكاتبي نيز بوده است كه در عمل، فرصت تحقق ايده‌هاي خويش را نداشتند؛ اما در مقام انديشه و نظر، خواهان تشكيل حكومت جهاني بودند. قديمي‌ترين انديشه‌هاي حكومت جهاني را مي‌توان در انديشه جهان وطني [3] رواقيون در يونان قبل از مسيحيت دانست. اديان نيز در صدد تشكيل حكومت جهاني بودند. از ادياني كه فرصت تشكيل حكومت را به دست آوردند، اسلام چنين داعيه‌اي را به صورت علني و آشكار مطرح كرده است. تعاليم اسلامي مخاطب خود را جهانيان قرار داده است:

(وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ (107)) [4]
سيره عملي پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم نيز دعوت جهانيان بوده است. ارسال سفيران مخصوص به سوي حاكمان زمان خويش، خود نشانة بارز اين امر بوده است. خداوند نيز امت اسلامي را امت واحد ياد كرده و تنها دين حق را دين اسلام خوانده است.
هرچند حكومت فراگير جهاني اسلام در گذشته تحقق نيافت، در تعاليم اسلامي مطرح شده است كه در آينده حتماً چنين حكومتي محقق خواهد شد. تعابير مختلفي در متون اسلامي وجود دارد كه بر اين امر تصريح كرده است. نمونه‌اي از اين تعابير را بررسي مي‌كنيم:

1. تعبير «ارض»: يكي از اين تعابير، استفاده از كلمه «ارض» در قرآن و حديث مي‌باشد. در قرآن كريم، بيش از 400 بار از تعبير ارض استفاده شده است كه همگي آن‌ها بيانگر كليت كره خاكي است. در آياتي كه بر ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و حكومت وي دلالت دارند، نيز از تعبير ارض استفاده شده است. نمونه بارز آن عبارت است از:

(وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (105)). [5] طبق اين آيه، صالحان، وارثان كل زمين خواهند بود.
2. پيروزي اسلام بر تمام اديان: يكي از ادله جهاني بودن حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف غلبه اسلام بر تمامي اديان باطل خواهد بود. طبق آيه شريف 33 سوره توبه، خداوند در صدد غلبه بخشيدن دين اسلام بر تمام اديان ديگر بوده است:
(هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (33)). [6]

اين آيه، عيناً در سوره صف تكرار شده است و با تفاوت جزيي در پايان آيه، در سوره فتح آمده است. براساس اين آيه، خداوند، پيامبر خويش را با هدايت و دين حق ارسال كرده است تا آن را بر تمام اديان غالب كند. بدون ترديد، چنين امري تاكنون محقق نشده است و طبق روايات اسلامي، در دولت مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف محقق خواهد شد.
3. خلافت صالحان بر زمين: در سوره نور، خداوند چنين وعده‌اي را مطرح كرده است:

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض‏) [7]
طبق اين آيه، خداوند وعده داده است مؤمنان داراي عمل صالح را حاكم بر زمين قرار دهد.

4. پر شدن زمين از عدل و داد: از ادله ديني براي جهاني بودن حكومت مهدوي، تعبير به «يملأ» در روايات اسلامي است. طبق اين روايات، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف زمين را ـ پس از آن‌كه از ظلم و جور پر شده است ـ از عدل و داد پر خواهد كرد.

اين‌ها نمونه‌اي از ادله ديني براي جهاني بودن حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد. البته بايد توجه داشت در اين زمينه، ادله عقلي و كلامي گسترده‌اي وجود دارد كه به تناسب فرصت، صرفاً به نمونه‌هايي از آن‌ها اشاره شد. در شماره بعد، تلاش خواهيم كرد ويژگي‌هاي ديگر حكومت جهاني مهدوي را بررسي نماييم.



Roseدكتر غلام رضا بهروز لك
به نام حضرت اللهRose


مباني مشروعيت حکومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف


در ادامۀ سلسله نوشتارهاي مربوط به سياست و مهدويت، در صدد هستيم به تبيين مباني مشروعيت حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بپردازيم. هر چند در اين مجال، فرصت کافي براي بحث مبسوط دربارۀ مشروعيت سياسي حکومت آن حضرت، وجود ندارد، اما سعي خواهيم کرد به صورت اجمال و با بياني ساده، کليات نگرش اسلامي به مشروعيت سياسي آرمانشهر مهدوي را به تصوير بکشيم.

طرح مسأله

مشروعيت سياسي از جمله مفاهيم کليدي در مباحث سياسي است.
اين مسأله به مباني يک نظام سياسي بر مي گردد و به آن، اعتبار مي‌دهد. يک نظام سياسيِ فاقد مشروعيت، اعتبار خود را از دست داده و فرامين و احکام وي براي مردمان خويش، الزامي نخواهد بود. در اين صورت، يک نظام سياسي نيز نخواهد توانست ادعاي استفادۀ انحصاري از قدرت را در يک جامعه، داشته باشد.
هنگامي که ما از نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف سخن مي گوييم، مسأله مشروعيت اين نظام نيز مطرح مي شود. مسأله مشروعيت نظام سياسي مهدوي نيز به اعتبار آن برمي گردد؛ اما اعتبار و حقانيت قدرت سياسي در اين نظام از کجا نشأت مي گيرد؟
در اين نوشتار سعي خواهيم کرد به صورت اجمالي، با طرح مسأله و تعاريف و ديدگاههاي مربوط به مشروعيت سياسي، مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف را شناسايي و تعريف نماييم.

تعريف مشروعيت سياسي

مشروعيت از ريشه «شرع» گرفته شده است و اين امر غالباً موجب سوء تفاهم مي شود. چنين وضعيتي در زبان لاتين نيز مطرح است؛ چراکه معادل مشروعيت سياسي واژه le"itimacy مي باشد که ريشۀ آن به معناي قانون است واز آن ريشه گرفته شده است و سبب مي گردد ناخواسته بين قانون و اعتبار يک نظام سياسي پيوند ذهني برقرار شود. برخلاف ريشه هاي لغوي، اين اصطلاح در مطالعات سياسي لزوماً ارتباطي با شرع يا قانون ندارد. بلکه شرع و قانون يکي از معيارهاي مختلف و چندگانۀ مشروعيت سياسي هستند.
در يک نگاه اجمالي، مي توان مشروعيت سياسي را چنين تعريف کرد: «مشروعيت سياسي عبارتست از مبنا و معياري که يک نظام سياسي براي استفادۀ قهرآميز از قدرت و زور داشته و حاکمان آن مي توانند ادعاي انحصار اطاعت مردم را از آنها داشته باشند. وجود چنين معيار توجيه کننده، سبب مي شود مردم از فرامين حکومت اطاعت نمايند.» [1]

گونه شناسي مشروعيت سياسي

در طول تاريخ، نظريه هاي مختلفي براي مشروعيت سياسي مطرح شده است. علت اين اختلافات، پاسخ‌هاي مختلفي است که براي پرسش از حق حکمراني بر ديگران داده شده است. در يک نگاه اجمالي اين نظريه ها عبارتند از:

1. مشروعيت الهي. مشروعيت الهي بر حق الهي حاکمان براي حکومت بر مردم دلالت مي کند. طبق اين اصل، خداوند به عنوان خالق جهان هستي و پروردگار جهانيان، فرد يا افراد خاصي را براي حکومت بر مردم برگزيده است. هر چند در باره تفصيل اين نظريه، ديدگاههاي مختلفي شکل گرفته است، اما حق الهي انبياي الهي و بويژه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و ائمۀ اطهار عليهم السلام، مصداق بارز اين گونه از مشروعيت سياسي در تفکر اسلامي است.
2. برتري ذاتي حاکمان. در برخي از نظريه هاي اشراف سالاري (آريستوکراسي) در يونان باستان، بر برتري ذاتي اشراف و حق آنها بر حکومت بر ديگران تأکيد شده است.
3. مشروعيت مبتني بر تقلب و زور. در اين نوع مشروعيت، حاکم حق حکمراني خويش را صرفاً با قهر و غلبه بر ديگران و به زور شمشير به دست مي آورد و ديگران را مطيع خويش مي گرداند.
4. مشروعيت مبتني بر سنت. در اينجا حاکمان صرفا بر اساس سنتهاي رايج جامعه، حق حکمراني را به دست مي آورند. به عنوان نمونه حق فرزند ارشد ذکور در جانشيني شاه قبلي يکي از سنتهاي رايج در نظامهاي سلطنتي بوده است.
5. مشروعيت قراردادي. در نظامهاي مردم سالار غربي، مبناي مشروعيت حکومتها صرف پذيرش عمومي و قرارداد اجتماعي است. در اين نظامها، خواست و ارادۀ مردم، محور بوده و حاکمان از طريق انتخابات و با کسب رأي اکثريت در چارچوب قوانيني که مورد تأييد اکثريت جامعه باشند، حق حکومت مي يابند.

مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدوي

بر اساس ادلّۀ متقن عقلي و ديني، مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدوي، «مشروعيت الهي» است. نظام سياسي مهدوي، براساس ارادۀ الهي شکل گرفته و نظام موعود الهي براي سعادت بشر مي باشد. برخي از مهمترين ادلۀ مطرح براي اين مشروعيت عبارتند از:
الف) دليل عقلاني مشروعيت الهي نظام مهدوي: براساس مباني فکري توحيدي، خداوند خالق جهان هستي بوده و با علم مطلق و حکمت خويش به تدبير جهان هستي مي پردازد. توحيد، عرصۀ بسيار گسترده-اي داشته و در نتيجه انسان موحد در تمامي امور خويش، دل به خداوند متعال مي سپارد. يک موحد، علاوه بر توحيد ذاتي، توحيد را در عرصه هاي مختلفي چون توحيد افعالي، توحيد در تشريع و توحيد در حاکميت مي-پذيرد. [2] بر اين اساس، حکومت جهاني موعود ـ به عنوان حکومتي که مظهر تام پيروزي حق بر باطل مي-باشد ـ از منظر تفکر توحيدي، مبتني بر اراده و حاکميت الهي خواهد بود و چنين مبنايي جز با مشروعيت الهي سازگار نيست. اين مسأله در نظريۀ امامت شيعي کاملاً پذيرفته شده است.
ب) دلايل نقلي مشروعيت الهي نظام مهدوي: دربارۀ دلايل نقلي مشروعيت الهيِ نظام سياسي مهدوي، ادلۀ بسيار زيادي در متون اسلامي مي توان يافت. تمام ادلّه اي که از سنت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم براي امامت اقامه شده اند، بر چنين مشروعيتي دلالت دارند. اما مهمترين ادلّه را در اين اختصار اينگونه ميتوان ذکر کرد:

خداوند متعال در قرآن کريم، امامت و وراثت صالحان را بر روي زمين، يک ارادۀ تخلف ناپذير الهي خوانده است: "وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين"‏؛ «ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم» [3] همچنين در جاي ديگري از قرآن، اين امر، يک وعدۀ الهي معرفي شده است: "وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض‏" [4]. طبق اين آيه، خداوند وعده داده است که مؤمنانِ داراي عمل صالح را حاكم بر زمين قرار دهد.

در احاديث اسلامي نيز بر اين امر تصريح شده است. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در حديث مشهور خويش، برانگيخته شدن حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به خداوند نسبت داده است: «اگر از دنيا فقط يک روز باقي ماند خداوند مردي از اهل بيتم را برانگيخته ، زمين را از عدل و داد آکنده سازد ..». [5]

به لحاظ عملکردي نيز، عملکرد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف براساس احياي کتاب الهي و سنت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم و متحد کردن ملتها و امتها تحت دين اسلام خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرمودهاند: «به خدا سوگند اي مفضل که او (حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ) اختلاف ميان ملت ها و اديان را بر ميچيند و دين، «واحد» مي شود همان گونه که خدا فرموده است: دين (حقيقي) در نزد خدا، اسلام است». [6]




Roseدکتر غلامرضا بهروزلک


به نام حضرت اللهRose


نقش و جايگاه مردم در نظام سياسي مهدوي

نقش و جايگاه مردم، گروه ها، احزاب و جريان­هاي سياسي در دولت مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف چگونه خواهد بود؟ آيا همانند نظام­هاي دموكراتيك و نظام­هايي كه در جهان غرب امروز رايج و حاكم است، احزاب و جناح­ها و جريان­هاي سياسي مختلف خواهيم داشت؟ جداي از نقش مهم و تعيين كننده مردم در ياري حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به جهت ايجاد و تحقق نظام مهدوي؛ بر اساس آنچه كه از سنت اسلامي بر مي­آيد در مدينة فاضلة اسلامي، چون رابطة قدرت بر اساس منفعت جويي افراد، گروه­ها و جريانات نيست، طبعاً ماهيت زندگي سياسي هم متفاوت است.

در دنياي غير فاضله طيف­ب ندي احزاب، جريانات، جناح­هاي سياسي و گروه بندي­هاي سياسي به خاطر برداشت و نگرش متفاوت از منفعت، توسط احزاب و گروه­ها از يك سو و از سوي ديگر محدوديت به دليل منابع موجود، اين احزاب و جريانات با يكديگر رقابت مي­كنند. پس در زندگي غير فاضله، قدرت معطوف به منافع است تا انسان­ها بتوانند در قالب احزاب، تشكل ها، جريانات و جناح­هاي سياسي، منافع بيشتر را تصاحب كنند. از همين رو ماهيت رقابت سياسي هم صرفاً معطوف به همين منافع قدرت است.
در جامعه و نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف، رابطة قدرت بازيچة منافع نيست بلكه در واقع جامعه­اي است كه انسان­ها تلاش خواهند كرد تا به سعادت نائل شوند.
در واقع در نظام سياسي مهدوي عليه السلام به دليل علم كامل امام معصوم عليه السلام و عدم برداشت­ها و قرائت­هاي مختلف، مردم با هم در رسيدن به زندگي نيك اختلاف نخواهند داشت. البته تفاوت سلايق و شيوه ها، امري طبيعي است و در مورد نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف هم قابل طرح است. اما اصول و كلياتِ نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف در سايه تبعيت همه مردم از يك انسان كامل با هدف سبقت جويي در رسيدن به خير و فضيلت، ماهيت رقابت و زندگي سياسي را دگرگون خواهد نمود. با اين توضيحات مي‌توان گفت: كه بازي جناحي، سياسي و گروهي در نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف منطقِ خود را از دست داده و جناح‌بندي­ها و احزاب به اين صورتي كه در نظام­هاي غير فاضله وجود دارد، در نظام فاضله قابل تصور نيست؛ ماهيت زندگي سياسي دگرگون و متفاوت مي­شود و رقابت بر سر منافع، به سبقت در خدمت تبديل مي­شود. در اين نظام رقابت در رسيدن به سعادت و فضيلت است. در نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف بدليل نزديكي انسان­ها به کمال نظام سياسي بر اساس سبقت جويي در خدمت شكل خواهد گرفت.
با اين توضيحات، نقش و جايگاه مردم هم در ساختار نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف مشخص مي­شود. در نظام­هاي غير فاضله براساس الگوي نظام­هاي دموكراسي غربي، به دليل تفاوت ديدگاهها از يك سو و محوريت عقل انساني و خود انسان از سوي ديگر، انسان­ها با توافق يا قرارداد اجتماعي، زندگي خودشان را تنظيم مي­كنند. در اين نظام‌ها مرجعيت بالاتر از انسانهاي عادي پذيرفته نمي­شود تا آنها را به سمت خاصي جهت­دهي كند. اصلاً در نظام­هاي سياسي دموكراسي غربي، چه نظام­هاي سوسيال دموكراسي يا نظام­هاي ليبرال دموكراسي، اين امر به عنوان مبنا و زير بنا پذيرفته شده است كه هيچ مرجع بالاتري وجود ندارد. در واقع آموزهاي اوُمانيسم[1] و سكولاريسم[2] در غرب بر اين نكته تأكيد مي­كنند كه هيچ مرجع بالاتري نسبت به انسان­هاي عادي وجود ندارد. در حاليكه در نگرش اسلامي و در مدينة فاضلة مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف اصل وجود منجي و هادي غيبي يك اصل اساسي است و همه انسان­ها به اين آگاهي خواهند رسيد كه عقل آنها محدود است و نيازمندِ همراهي يك معلم و انسان كامل هستند تا تلاش خودشان را براي نيل به سعادت انجام بدهند و زندگي سياسي معطوف به منفعت و قدرت دنيوي نيست، بلكه رقابت بر سر رسيدن به سعادت است.
با چنين نگرشي نقش و جايگاه مردم در مدينة فاضلة مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف كاملاً دگرگون و منقلب مي­شود. منطق نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف چيز ديگري است. در اين نظام كه مبتني بر حضور رهبر صالح و انسان كامل است، مشاركت متعهدانه و فعال مردم، هم براي رسيدن به سعادت خودشان است و هم زمينه‌سازي سعادتِ ديگران. در اين نظام حضور انسان كامل و آگاهي مردم به محدوديت خود سبب مي‌شود آنها با شيفتگي و درايت از رهبر و امام معصوم عليه السلام پيروي نمايند. مشاركت سياسي مردم در نظام مهدوي، مشاركتي فعال و متعهدانه است يعني هم يك تعهد است و هم يك حق كه فعاليت بكند اما در نظام­هاي سياسي غربي به خصوص در نظام سياسي ليبرال دموكراسي، صرفاً مي­گويند: شما مشاركت سياسي فعال داشته باشيد تا حق خودت را بگيريد، اما هيچ تعهدي نسبت به مصالح جمع و مصالح ديگران نداريد. در غرب الگوي مشارکت سياسي مطلوب، مشارکت سياسي فعال است. اما در نظام مهدوي مشارکت سياسي فعال و متعهدانه توصيه مي­شود.
مهمترين ويژگي نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف نقش و حضور تعيين کننده انسان كامل و امام معصوم عليه السلام يا همان منجي موعود، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به عنوان رهبر و رئيس اول نظام سياسي است. با توجه به اين که در نظامهاي سياسي فاضله، قدرت معطوف به سعادت است، رقابت در منافع دنيوي، امام معصوم براي تأمين چنين سعادتي نقش کليدي دارد. امام معصوم به دليل ويژگيهاي خاصي که خداوند او را برگزيده است، راهبر مردم به سوي سعادت است. در چنين ساختاري مردم هم حضور فعال دارند اما حضور فعال و متعهدانه‌اي هدف آن تصاحب منافع دنيوي بيشتر نيست، بلكه رقابت براي سبقت جويي در سعادت و ايمان است.





Roseپدید آوردنده: دکتر غلامرضا بهروزلک

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . انسان محوري.
[2] . جدايي عرصة دين از سياست.
به نام حضرت الله[تصویر:  rose.gif]


Roseجايگاه امامت و رهبري در نظام اسلامي

بدون ترديد نظام مهدوي همانند نظام‌هاي سياسي نبوي صلي الله عليه و آله و علوي عليه السلام از مصاديق بارز نظام سياسي اسلامي است. وجه بارز اشتراک آنها را بايد در نقش و جايگاه ره بري در اين نظام‌ها دانست. در قرآن کريم بارها بر محوريت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در جامعه اسلامي تأکيد شده است.[1] در قرآن کريم يازده بار به صورت توأمان بر اطاعت خدا و رسولش تأکيد شده است.[2]

از منظري ديگر قرآن کريم علاوه بر نقش پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از نقش امام نيز سخن گفته است. پيامبر و امام در تعابير قرآني گاه، همانند حضرت ابراهيم عليه السلام، مصاديق واحدي يافته است. واژه «امام» در قرآن کريم چند بار به کار رفته است. در دو آيه محوريت امام مورد بحث قرار گرفته است: «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبين‏»[3] و «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم‏».[4] در روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده است که در ذيل آيه دوم فرمودند: «هنگامي که اين آيه نازل شد، مسلمانان از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيدند: يا رسول الله آيا شما امام تمامي ما نيستيد؟ حضرت فرمودند: من پيامبر خداوند به سوي تمامي مردم هستم، اما بعد از من اماماني از اهل بيتم بر مردم خواهد بود. پس در ميان مردم قيام مي­کنند اما تکذيب شده و ائمه کفر و ضلال و اتباع آنان بر ايشان غالب مي­شوند. هر کس ولايت آنان را پذيرفته و از ايشان پيروي کند از من است و مرا ملاقات خواهد کرد. و هر کس بر ايشان ظلم روا داشته و تکذيبشان کند، از من نبوده و من از او بري هستم.»[5]


نقش و جايگاه رهبري در انديشه ­هاي آرمانشهري

افلاطون از جمله کساني است که اساس مدينه فاضله خويش را بر نقش محوري فيلسوف ساخته است.[6] ريشه اصلي ديدگاه افلاطون در حاکميت «فيلسوف شاه» آن است که از نظر وي تنها کساني که به عالم حقايق يا به تعبير افلاطوني «عالم مثل» دسترسي دارند، فيلسوفان هستند و ديگران تنها سايه­ها را مي­بينند. در نتيجه براي نيل يک جامعه به فضيلت، بايد فيلسوفان رهبري جامعه را بر عهده گيرند. ديدگاه مشابهي را مي­توان در سنت فلسفي فارابي، فيلسوف مسلمان، يافت. در انديشه فارابي به جاي «فيلسوف شاه» اين «نبي» يا «رئيس اول» است که به دليل ارتباط با عالم قدسي و تلقي وحي قدرت ايجاد مدينه فاضله را دارد.[7] ابن سينا نيز جامعه مطلوب را تنها مبتني بر حول و محور پيامبر تلقي نموده و او را بزرگ سنت گذار جامعه مي­داند.[8]

وجه اهميت رهبر برگزيده در اين انديشه­ها آن است که رهبران برگزيده تنها کساني هستند که قادر به شناخت ماهيت خير و زندگي مطلوب بوده و قادرند ديگران را به سعادت برسانند. چنين رهبري دو خصلت بارز دارد. نخست آن که وي فردي عادي نبوده و بدين جهت برگزيده است. دوم آنکه مهمترين نقش و جايگاه رهبر برگزيده، ايجاد جامعه مطلوب بر اساس پيوند با عالم قدسي و دسترسي وي به حقايق جهان هستي است. رهبر برگزيده با بهره گيري از علم خويش به اين حقايق قادر است تا اساس جامعه مطلوب را بنا نهاده و انسانها را به سوي آن رهبري نمايد.



جايگاه رهبري در حکومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

طبق مباني اسلامي، اساس جامعه فاضله اسلامي بر محوريت شخص امام بنا شده است. در تمامي منابعي که از آرمانشهر سخن گفته شده است، چنين آرمانشهري به دست فردي مبعوث ساخته خواهد شد. در رايجترين اين منابع، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله منجي موعود را فردي از فرزندان خويش معرفي نموده است که روزي ظهور نموده و خداوند او را بر زمين حاکم قرار خواهد داد.[9] بدين جهت تمامي معصومين عليهم السلام منتظر ظهور آن حضرت بوده­اند. وجه اهميت و کارکردهاي رهبري را در جامعه مهدوي مي­توان در موارد زير بيان نمود:


1. نقش آن حضرت به عنوان امام و انسان کامل

بدون ترديد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به عنوان حجت و امام کسي است که فقدان وي موجب خالي شدن روي زمين از حجت خدا مي­گردد. در حديثي امام رضا عليه السلام فرمودند «اگر زمين خالي از حجت بماند، بر اهل خويش غضب مي­کند».[10] در زيارت جامعه کبيره نيز امام هادي عليه السلام، بر نقش امام در جهان هستي اشاره فرموده است. «و خداي به خاطر شما آفرينش را آغاز کرد و از براي شما جهان را پايان مي­دهد. به احترام شما باران فرو مي‌ريزد و به جهت شما، آسمان را از فرو ريختن بر زمين باز مي‌دارد و به خاطر شما گرفتاريها و غم و اندوهها را رفع مي‌کند و سختي و ناراحتيها را برطرف مي‌سازد».[11]

2. ريشه کن سازي کفر و شرک و هدايت مردم به توحيد

امام صادق عليه السلام در اين زمينه مي­فرمايند: «آنگاه که قائم (آل محمد) قيام کند در جهان کافري نخواهد ماند.»[12] هم چنين فرمودند: «هنگام قيام قائم، هيچ زميني نخواهد بود جز آنکه در آن بر وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله شهادت داده شود»[13] به نظر مي­رسد چنين نقشي اساسي است و کارکرد اصلي رهبري ديني در جامعه مهدوي را شکل مي­دهد.

3. حاکميت دولت حق

امام باقر عليه السلام فرمود: «اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل»[14] يعني وقتي که قائم (آل محمد) قيام کند دولت باطل نابود مي‏شود. و به جاي آن دولت حق و دولت کريمه‏اي که سبب عزت اسلام و مسلمين باشد بر سرکار مي‏آيد. و در حديثي مي‏خوانيم: «دايره حکومت و قدرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شرق و غرب عالم را فرا مي‏گيرد».[15]

4. رشد و تکامل عقول

در روايات آمده است: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم». در حکومت جهاني امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف دست خود حضرت که يدالله است بالاي سر انسانها است يا دست خدا بر سر بندگان است که آنهم ممکن است به معناي حقيقي کلمه باشد که خداوند مستقيما دست قدرت خويش را بر سر بندگان مي‏نهد و خردهاي آنان را جمع و متمرکز مي‏سازد و به کمال بلوغ انساني مي‏رسند.[16]



5. بسط عدل و داد در ميان مردم

يکي از خصايص بارز رهبري در جامعه مهدوي، بسط عدل و داد است. «ترازوي عدالت را در ميان همه‏ي انسانها مي‏نهد و در سرتاسر جهان هيچ انساني به ديگري ستم نخواهد کرد»[17] و زمين را از عدل و داد پر خواهد کرد، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد». طبق روايات شيعي چنين خصلتي تنها به حضرت مهدي عج اختصاص دارد. از امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «هيچ صنفي از مردم باقي نمي­ماند جز آنکه قبل از قيام قائم به قدرت مي­رسد و قادر به بسط عدالت نمي­شود، تا کسي نگويد اگر به قدرت مي­رسيديم عدالت مي­ورزيديم.»[18]




**********************


[1] . حجرات، 1؛ احزاب، 36.
[2] . آل‏عمران: 32 و 132؛ النساء: 59؛ المائدة: 92؛ الأنفال1 و20 و46؛ النور: 54؛ محمد: 33؛ المجادلة:13؛ التغابن: 12.
[3] . يس، 12.
[4] . اسراء، 71.
[5]. تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص: 191.
[6]. افلاطون، جمهور، ترجمه فواد روحاني: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 325.
[7]. فارابي، آراء اهل المدينه الفاضله، تحقيق دکتر البير نصري نادر، بيروت، دارالمشرق، 1991، ص 125.
[8]. بوعلى سينا، النجاه، تهران، المكتبه المرتضويه، 1364، ط 2، ص 304.
[9]. اين حديث در منابع شيعي و سني به صورت متواتر ذکر شده است، بحارالأنوار ج : 36 ص : 313؛ سنن ابي داوود، ج 11، ص 353.
[10]. الكافي ج : 1 ص : 180
[11]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 273
[12]. بحارالأنوار ج : 51 ص : 60
[13]. بحارالأنوار ج : 52 ص : 340
[14]. تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 212.
[15]. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
[16]. الكافي ج : 1 ص : 25
[17]. بحارالانوار؛ ج 52، ص 322.
[18]. همان، ص : 244
به نام حضرت الله[تصویر:  rose.gif]


Roseکارگزاران حکومت مهدوی و علوی


تاريخ چون آيينه‌اي فراروي ماست که گذشته بشر را مي‌نماياند؛ گذشته‌اي تيره و تار که هر از چند گاهي، پيامبري چون خورشيد، اين شب ديجور و پر از امواج خطرات و گرداب تمايلات را روشن و منور کرده‌است

و انسان امروزي، وارث همه آن گذشته است؛ خسته و دل‌شکسته به دنبال سبک‌بالاني است که حال او را بداند و او را از بيم موج و گردابي چنين، برهانند. سرش را به دامن گرفته و دستي از مِهر بر سر او بکشند و او را بر سرير «ولقد کرّمنا بني آدم» بنشانند.
آري! اين است آيينه زندگي بشر؛ هرچند که اين آيينه، چند صباحي حکومت پيامبران، به خصوص، حکومت نبي مکّرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را براي ما تصويرگر است و حکومت مرداني را به ياد انسان امروزي مي‌آورد که طعم شيرين عدالت را به او چشاندند؛ حاکمي که بين او و مردمش فرقي نبود و به فرموده امام علي عليه السلام درباره رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «يأکل علي الارض و يجلس جلسةُ العبد و يخصف بيده نعله و يرقع بيده ثوبه و يرکب الحمار العاري و... خرج من الدنيا خميصاً و ورد الآخرة سليما لم يضع حجراً علي حجر؛1 بر روي زمين غذا مي‌خورد و چون بندگان مي‌نشست. کفشش را خود پينه مي‌زد و لباسش را خود وصله مي‌کرد و بر مرکب برهنه سوار مي‌شد. او با شکمي گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگي را بر سنگي ننهاد.»
و دگر بار به ياد انسان مي‌آورد که حاکمي آمد که غم بي‌نانيِ دورترين نقطه حکومت خود را مي‌خورد که نکند در حجاز و يمامه کسي پيدا شود که آرزو و طمع قرص ناني داشته باشد و در سفره خود چيزي را نيابد. نکند خودش سير بخوابد و در کنارش شکم‌هاي گرسنه و جگرهاي تفتيده و تشنه‌اي باشند.2
آري کسي که از حکومت، تنها اسم و رسمش را نمي‌خواست که «أ اقنع من نفسي باَنْ يقال هذا اميرالمؤمنين ولا اشارکهم في مکاره الدهر او اکون اُسوةٌ لهم في جشوبة العيش؛3 آيا بدين بسنده کنم که مرا، امير مؤمنان گويند و در ناخوشايند‌هاي روزگار، شريک آنان نباشم؟ يا در سختي زندگي، نمونه‌اي برايشان نشوم؟»
ولي افسوس که اين حکومت، ديري نپاييد؛ چرا که حاکمش با نوشيدن جام «فُزتُ و ربّ الکعبه» بشريت را در تشنه‌کامي عدالتش وا نهاد و از آن به بعد، بشر، در گذر زمان به انتظار مردي از اين تبار نشسته است تا باز چون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم انسان را مطيع خدا قرار دهد و صفِ نمازي تشکيل دهد که سلمانش از فارس آمده باشد و بلالش از حبشه و سهيلش از روم.
تمام سعي نويسندة اين چند سطر بر اين است که طبق خبرهاي صادقان مصدّق، تصويرگر بخشي از سيره امام علي عليه السلام در حکومت جهاني حضرت حجّت باشد تا همگي بدانيم که حکومت علي عليه السلام يک رؤيا نبوده و نيست؛ بلکه يک واقعيت است. تا از اين منظر ماه علي با ذکر مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف آميخته گردد و پرتوي از کلام نور واحد جلوه‌گر شود. مقصود اصلي اين نوشتار، نشان دادن نحوه و معيار انتخاب کارگزاران شايسته در امر حکومت‌داري است که در حکومت امام علي عليه السلام و امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تجلي يافته و مي‌يابد.


شايسته‌سالاري

با نگاهي هر چند اجمالي به تاريخ تمدن‌هاي منقرض و انقلاب‌هاي منحرف شده، يک مطلب به وضوح نمايان مي‌شود و آن اينکه عدم شايستگي افراد مسئول آن حکومت و انقلاب و تمدن، عمده‌ترين دليل بر انحلال آن حکومت بوده است. قرآن مجيد هم در مواردي بر اين اصل صحه مي‌گذارد؛ از جمله در جريان قصة حضرت موسي عليه السلام و فرزندان حضرت شيعب عليه السلام؛ آنگاه که پيشنهاد استخدام و اجيري حضرت موسي عليه السلام را به حضرت شعيب عليه السلام مي‌دهند: «يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ »4 در اين آيه، به دو اصل قدرت و امانت‌داري حضرت موسي عليه السلام اشاره شده است. يا در پيشنهاد حضرت يوسف عليه السلام براي تصرف مسئوليت غله مصر، که مي‌فرمايد: «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ»5 که او حفيظ و عليم بودن را از صفات خود و ملاک تصاحب اين مسئوليت مي‌داند.
با نگاهي اجمالي به سيرة پيامبر و ائمه عليهم السلام به خصوص حضرت علي عليه السلام در امر حکومت، اين مطلب از بارزترين ويژگي‌‌هاي حضرت در عزل و نصب‌هاي حکومتي و لشکري ديده مي‌شود. براي نمونه، نگاهي اجمالي به شايستگي‌هاي جناب مالک و در مقابل به بي‌کفايتي و سستي ابوموسي اشعري اشاره مي‌کنيم:


مالک اشتر از زبان امام علي عليه السلام

1. مالک کسي است که در موقع خوف و خطر، به دشمن پشت نمي‌کند.
2. در مقابل خرمن فجار و کفار، اخگر است و حتي سوزاننده‌تر.
3. در مواقع اضطرار، بر خلاف اکثري که فرار را بر قرار ترجيح مي‌دهند، او خواب را بر خود حرام مي‌کند.
4. او شمشيري از شمشيرهاي خداست که نه کُند مي‌شود و نه ضربتش بي‌تأثير مي‌گردد.
5. قول و امر مالک، گوش کردن دارد؛ چرا که امکان ندارد در کار تند شود يا سستي کند؛ مگر اينکه از من (امام علي) فرمان گرفته باشد.
6. اگر مي‌خواهيد او را به کوه تشبيه کنيد، بهتر است اضافه کنيد کوه تک و منفرد.
7. مرگ‌هاي معمولي آن‌چنان گريه کردن ندارد؛ اما بر مرگ مالک، سزاوار است گريه‌کنندگان چون ابر بهار گريه کنند.
8. آيا اميد مي‌رود که ديگر نظيري براي مالک پيدا شود و زني، فرزندي چون مالک به دنيا آورد؟
9. من مصيبت مالک را پيش خدا مي‌برم؛ چون از سوگ‌هاي روزگار است.
10. با وجود اينکه با خودمان قرار گذاشته بوديم که بعد از مصيبت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در تمام مصيبت‌ها خود نگه‌دار باشيم، اما گويا مصيبت مالک قرار ما را بر هم زد.
11. در عظمت مالک همين بس که عالمي را با مرگ خود فرو ريخت و غصه‌دار کرد.
12. مالک براي من، چون من براي پيامبر بود.
13. من از مالک راضي هستم.


آري اين مالک است با اين ويژگي و شايستگي‌ها که فرمانده سپاه حضرت و والي و فرماندار مصر مي‌شود.
و در مقابل، امثال ابوموسي اشعري، اشعث ابن قيس و عبيدالله ابن عباس ـ که به سستي و خيانت به بيت‌المال آلوده‌اند ـ مورد عتاب و عزل و پرخاش حضرت قرار مي‌گيرند. در بي‌کفايتي ابوموسي همين بس که به عنوان فرماندار حضرت، نه تنها در جنگ جمل کمک نکرد، که مردم را به بي‌طرفي و سکوت دعوت کرد و افکار معيوبش خوارج را متولد ساخت.


ملاک‌هاي شايستگي

1. حضرت براي انتخاب معاونين در نامه 53 به جناب مالک چنين مي‌فرمايد: «و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحه و القدم في الاسلام؛ و برادران تو بايد از اهل تجربه و دانش و حيا و از خانواده‌هاي پاک و صالح و پيشي‌گيرنده در اسلام باشند.»
2. خود، اهل عمل باشند چرا که «الداعي بلا عمل کالرامي بلا وتر؛ دعوت کنند بدون عمل، چون رزمنده بي‌کمان است.»
3. دانايي و توانايي داشته باشند: «ايها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بِاَمرالله فيه؛ سزاوارترين مردم به امر حکومت قدرتمندترين مردم بر حکومت و داناترين به امر و دستور خداست.»
در اين ميان، خروج از حق، که سرمنشأ همه انحرافات است، عمده‌ترين دليل بر عدم شايستگي براي منصب‌هاي حکومتي است که: «يا معاشر الناس قد استخلفت عليه عبدالله ابن عباس فاسمعوا له و اطيعوا امر ما اطاع الله و رسوله فان احدث فيکم اَوْزاغَ عن الحق فاعلموني اعزله عنکم؛ اي مردم، من ابن عباس را به ميان شما فرستادم. حرفش را بشنويد و اطاعتش کنيد تا جايي که او اطاعت خدا و رسول مي‌کند و اگر در ميان شما چيزي را حادث کرد يا از حق منحرف شد، به من اطلاع دهيد که عزلش خواهم نمود.»


شايسته‌سالاري در حکومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف

چه دليلي بهتر از اينکه کسي چون جناب مالک اشتر، در زمان ظهور، رجعت مي‌کند و نه تنها مالک، که نيکان از هر امت به دنيا باز مي‌گردند و براي تصاحب و حل و فصل امور زمان حضرت، افتخار دارند که در رکاب حضرت حضور داشته باشند.6
در بسياري از سخنان معصومين عليهم السلام قدرت ياران امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف برابر با چهل مرد شمرده شده که البته برگرفته از ايمان راسخ به خداوند، يقين به امامت و حقانيت هدف آنهاست. ياوران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با چنين توانايي جسمي و روحية عالي مي‌توانند ظلم و جور را از صحنة گيتي براندازند؛ چرا که آنها سدّي محکم، نيزه و شمشيري بُرَّنده و رکن استوار منجي عالم بشريت هستند.
امام صادق عليه السلام در تبيين اين مطلب فرمود: «هر کدام از مردان و ياران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف داراي قدرت چهل مرد هستند. دل‌هاي آنها از پاره‌هاي فولاد، محکم‌تر است. اگر بر کوه‌ها بگذرند، کوه‌ها در هم فرو مي‌ريزند؛ دست از شمشيرهاي خود برنمي‌گيرند تا آنکه خداي تعالي راضي شود.» تشبيه قلب‌هاي آنان به پاره‌هاي آهن يا سنگ، براي تأکيد بيشتر به استواري و شهامت آنان و نفي هر گونه ترس و وحشت از قلب‌ها و افکارشان است.
اينان با پشتوانه‌‌اي بزرگ از ايمان واقعي به خدا و يقين به روز جزا و هدفي مقدس، هم‌چون مشعل‌هايي فروزانند و دل‌هاي استوارشان را تنها به خداي خويش داده‌اند و تنها از او هراس دارند و قلبشان را به ياد او قوت بخشيده‌اند که «ألا بذکرالله تطمئنّ القلوب».
آري! اگر حاکم جامعه‌اي آن مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و وزيرانش نيکان و صالحان باشند، مسلماً جامعه‌اي ايده‌آل و با عزت و افتخار خواهد بود.





ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج‌البلاغه، خطبه 160.
2. «و لعل بالحجاز اواليمامه من لاطمع له في القرص و لاعمد له بالتَّبع او ابَيتُ مبطاناً و حولي بطون غَرثي و اکبادٌ حوَّني.»
3. نهج‌البلاغه، نامه 45.
4. سوره قصص/26.
5. سوره يوسف/55.
6. بحارالانوار، ج53، ص90-91.





به نام حضرت الله[تصویر:  rose.gif]


[تصویر:  rose.gif]راه امام خميني رحمه الله طريق نجات از ظلمات آخرالزمانی


اولين بركت انتظار فرج، وقتي خواهد بود كه انسانِ منتظر بفهمد چه نوع ظلمتي جلوي ظهور نوراني امام را گ رفته و موجب شده که امام همچنان در غيبت باقي بمانند. انسان‌ها بايد در گره‌زدن جانِ خود به خدا نقشي فعّال داشته باشند

و اين کار با کمک امامي معصوم که واسطه‌ بين انسان‌ها و خداوند است انجام مي‌گيرد[1] و در اين حالت است که انتظار با تمام شور و حرارت شروع مي‌شود و انسان‌ها از جهان مادي و ماشيني‌شده فاصله مي‌گيرند؛

زيرا: «ساکنان جهان ماشيني، با همه چيز مثل ماشين رفتار مي‌کنند، آنان طبيعت را سرد و بي‌عاطفه مي‌يابند و خودشان هم مثل آن مي‌شوند.»[2]

كسي كه با فرهنگ انتظار آشنا باشد، ظلمات زمانه بر او حاكم نمي‌شود؛ چنين کسي بدون آن‌كه به غاري پناه ببرد، در جامعه به وظيفه‌ خود مشغول است و در عين حال، مواظب است که گرد و غبارِ ظلماني آخرالزمان بر او ننشيند. زيرا او مي‌داند که از يک طرف، خداوند چه شرايطي را با حاکميت امام معصوم، براي بشريت رقم خواهد زد و از طرف ديگر، مي‌بيند که با غيبت امام معصوم عليهم السلام چگونه باطل، جاي حق را گرفته است. چنين انساني مي‌تواند خودآگاهي و دل‌آگاهي لازم را به مردم زمانه خود نيز بدهد تا بفهمند چگونه گرفتار ظلمات زمانه شده‌اند و راه برون‌رفت از اين شرايط چيست.


رمز ورود به فرهنگ انتظار

انساني که منور به نور بصيرت شد، مي‌داند که مشکل اصلي کدام است و چه نوع زندگي را بايد مدّ نظر انسان‌ها قرار دهد. در آن صورت است که معلوم مي‌شود اشکال اساسيِ وضع موجود جهان چيست و چرا مشکلاتي مثل بيكاري و مواد مخدّر گريبان بشريت را گرفته و چرا هرچه تلاش مي‌شود هيچ راهي براي برون‌رفت از آنها پيدا نمي‌شود. اگر به خوبي روشن شد که ظلمات آخرالزمان به چه معني است، آن افق نوراني شروع به طلوع مي‌کند و انسان وارد فرهنگ انتظار مي‌شود و چنين حالتي يقيناً به ظهور حضرت صاحب‌الأمر عجل الله تعالي فرجه الشريف ختم خواهد شد؛ چون انتظار، به معني حقيقي آن، پديدار شده است.

اگر مشكلات اصلي بشر امروز، صِرف بيكاري و فساد جوانان و مواد مخدّر و امثال اينها باشد که هر انسان معمولي هم مي‌تواند آنها را به عنوان يك مشكل بفهمد و براي رفع آنها تلاش کند و خواستار جامعه‌اي خالي از آنها باشد. ولي آن چيزي كه اولياي الهي مي‌فهمند و منتظر آن هستند، چيز ديگري است، بسيار بالاتر از اين‌ نوع خواسته‌ها. در همين رابطه، بايد آن حجابي که روح ايمان را در صدر اسلام پوشانده بشناسيم تا به آن نحو که مقام معظم رهبري دام ظله ترسيم کردند وارد فرهنگ انتظار شويم و بفهميم که چرا ائمه عليه السلام تلاش کردند تا «اسلام را به همان مسيري که پيغمبر پيش‌بيني کرده بودند، برگردانند».[3]


فرهنگ غرب، ظلمت نهايي آخر الزمان

از آخرين پيام رسمي امام خميني ‌رحمه الله در تاريخ 2/1/1368 چنين برداشت مي‌شود كه آن ظلمت نهايي كه در آخرالزمان رخ مي‌نمايد، خود را در فرهنگ غربِ استکباري نشان داده و همه ظلماتِ ممکن را به صحنه آورده و اين غير از ظلمي است که محمدعلي‌شاه و يا مظفرالدين‌شاه انجام دادند. نه آن ظلم‌ها، ظلم آخرالزماني بود و نه مقابله با آنها به اسم فرهنگ انتظار و عزم براي زمينه سازي حاکميت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف انجام شد. به همين جهت، ملاحظه فرموديد که با رفع ظلم قاجار، رضاخان و سلسله پهلوي ظهور کرد و اکثريت جامعه، در ابتداي امر، نتوانستند متوجه ظلمات او شوند، زيرا با فرهنگ انتظار به مقابله با سلسله قاجار نرفته بودند.

امام خمينيe به ما نشان دادند، طاغوتي که بايد با تمام وجود با آن مقابله کنيم و حکومت جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را جايگزين آن نماييم، در فرهنگ غرب ظهور کرده و آن نورِ حقيقي هم كه بايد با اين ظلمت درگير شود، در دست ما است. ايشان در همين رابطه مي‌فرمايند: «انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت‌حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف است».[4]


رسالت اصلي انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي به يك انقلاب جهاني نظر دارد که توسط صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف به وقوع مي‌پيوندد و به تعبير حضرت صادق عليه السلام: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها؛[5] هنگامي که قائم ما قيام کند، زمين به نور پروردگارش روشن مي‌شود و تاريکي يکسره از بين مي‌رود.» لازمه‌ اين قيام، انقلابي است که تمام مناسبات فرهنگ استکباري را در هم بريزد.

از آن‌جايي که انقلاب اسلامي ايران، نقطه‌ شروع انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است، بايد با همان روش حضرت بقيّه‌الله عجل الله تعالي فرجه الشريف با فرهنگ استکباري روبه‌رو شود؛ يعني نفي فرهنگ کفر و نه مدارا با آن. چون بنا به فرمايش حضرت امام خميني رحمه الله بايد به ايجاد حكومت جهاني اسلام فكر كنيم و اين با مدارا با فرهنگ کفر ممکن نيست. ايشان مي‌فرمايند: «بايد دولت جمهوري اسلامي تمام سعي و توان خود را در اداره‌ هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند.»[6] همچنين ايشان در سخن هشدار گونه‌اي خطاب به مسئولان فرمودند: «مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه‌اي مسئولين را از وظيفه‌اي كه بر عهده دارند، منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد.»[7]

پس غفلت از مقابله با جهان استكباري، اولاً خطري بزرگ پيش مي‌آورد و بُعد روحي و تربيتي جامعه را از حماسي‌بودن به خوشگذراني و رفاه‌طلبي تغيير مي‌دهد؛ ثانياً خيانتي عظيم محسوب مي‌شود، چون در حقيقت، پشت کردن به هدف اصلي انقلاب اسلامي است. زيرا با شروع انقلاب اسلامي، شرايط براي کنار زدن پرده‌اي كه بين ما و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف قرار دارد به‌خوبي فراهم شده است، به همين علت بايد فعاليت‌ها را در نفي ظلماتِ روح استکباري و ايجاد حكومت جهاني اسلام شروع کرد و اين به معني درگيري نظامي با جهان استکبار نيست، بلکه کافي است با روحيه‌ انتظار، چشم‌ها را به چيزي بالاتر از آنچه غربِ استکباري، زندگي مي‌نامد، بدوزيم و اين راه ظلماني را نفي کنيم که اين بزرگ‌ترين قدم و سخت‌ترين آن است و کم هزينه هم نيست.

آثار توجه به رهنمودهاي حضرت امام رحمه الله

به خوبي روشن است که هر اندازه به امام خميني رحمه الله و رهنمودهاي او نزديك شويم، حجاب بين خود و امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف را کم کرده‌ايم و به دنبال آن، جامعه از پرتو انوار حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف در جاي‌جاي زندگيِ فردي و اجتماعي‌ بهره‌مند، و زمينه‌ ظهور فراهم‌تر خواهد شد. در مقابل، هر اندازه كه از امام خميني‌e و راهي که جلوي ما گشوده است دور شويم، حجاب بين خود و حضرت صاحب‌الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف را بيشتر خواهيم کرد.

ملاحظه فرموديد که در هشت‌سال دفاع مقدس، چگونه نور وجود حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به نحوي خاص احساس مي‌شد، ولي همين‌که به اسم و براي سازندگي و اصلاحات و غيره به ظلمات فرهنگ غرب نزديک شديم غيبت ايشان شديدتر شد. نور ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مثل نور خداوند است؛ خداوند جلوه‌اي مي‌كند، اگر قلب آماده باشد جلوه‌اي ديگر مي‌نمايد، باز اگر قلب آماده‌تر شود، جلوه‌ بيشتري مي‌كند، تا آن‌جا که إن‌شاءالله قلب انسان محل ظهور نهايي انوار خداوند مي‌شود. ظهور و فرج حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز نهايتي دارد كه وقوعش در آخرالزمان است، اما نوع ارتباط‌ها و شرايط اجتماع، ظهور را شدت و ضعف مي‌بخشد.


راه انتظار، راه حقيقي امام رحمه الله

امام خميني‌ رحمه الله روشن کرده است که براي کنار زدن پرده‌ غيبت، بايد جانانه به صحنه آمد؛ چون اولاً انقلابي به وقوع پيوسته که سبك و سياقش، مهدوي است و ثانياً بايد به فكر حكومت جهاني باشيم و در اين راه بدانيم كه «شكستن فرهنگ شرق و غرب، بي‌شهادت ميسّر نيست.»[8] و اين است معني انتظاري که تقدير شيعه را تا اوج کمال، رقم مي‌زند. ايشان تأکيد مي‌کرد که فرهنگي وجود دارد که حجاب نور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شده و بايد با آن مقابله کرد و شاخصه‌ آن ضد قدسي‌بودن آن است؛ چه در جلوه‌ مارکسيسم به سرکردگي شوروي سابق و چه در جلوه‌ ليبراليسم به سرکردگي آمريکا.

فرهنگ غربي، نور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را در حجاب نگه داشته و ذهن مردم جهان را با انواع برنامه‌هاي شيطاني در کنترل خود قرار داده است تا هرگز به حاکميت امام معصوم فکر نکنند، اگر هم مي‌خواهند معنويت را در زندگي خود وارد کنند، بايد حاکميت آمريکا را در دهکده‌ جهاني بپذيرند، رجوع به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تمام اين حجاب‌ها را پس مي‌زند و تاريخ را تا حاکميت امام معصوم جلو مي‌برد.

بسيار مشکل است که آدم متوجه شود روح اين مسلمانِِ نماز خوان، همان روح فرهنگ غربي است و مانع ظهور نور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف شده، مگر اين که جايگاه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را درست بشناسيم و خود را در انتظار او نگه‌ داريم و با حاکميت ليبرال دموکراسي غربي همه‌چيز را تمام‌شده ندانيم. در چنين شرايطي مي‌توان ‌فهميد که هركس اسلامي را تبليغ كرد كه سر سازش با غرب داشت، تبليغ او نه در فرهنگ انتظار جاي مي‌گيرد و نه نسبتي با انقلاب اسلامي دارد؛ چرا که حضرت امام خميني رحمه الله شاخصه‌ انقلاب را مقابله با فرهنگ غربي تعيين فرمودند، زيرا فرهنگ مُدارا با كفر، به کفر رسميت مي‌بخشد و اين کار يک نوع کنار آمدن با شيطان است.

فرهنگ انتظار، طريق مبارزه با جنگ نرم

با تقويت فرهنگ انتظار، نه‌تنها انقلاب اسلامي از غرب‌زدگيِ داخلي آزاد مي‌شود، بلکه روحيه‌ عبور از غرب، در تمام مردم جهان به وجود مي‌آيد به شرطي که راه امام خميني رحمه الله ـ که همان راه واقعي انتظار است ـ گشوده بماند و در آن صورت است که ملت ما از جنگ نرمي که دشمن ايجاد کرده به‌خوبي مي‌گذرد و دشمن را به صورتي فوق العاده مأيوس مي‌کند. اگر مي‌خواهيد دختران و پسران و همسرانتان برايتان بمانند و دشمن، آن‌ها را از شما نگيرد، بايد با رويکردِ عبور از غرب به خط امام رحمه الله و اهداف انقلاب اسلامي نظر نماييد تا شما نيز شامل اين روايت باشيد که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ؛[9] برترين عبادت، انتظار فرج است.»

حضرت روح الله رحمه الله به ما پيام داده است كه امروز، خدا ما را مسئول كرده ‌است که راه ظهور حضرت را بگشاييم، همان‌طور که به عهده‌ امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، اين وظيفه را گذاشته که در اولين فرصت که زمينه آماده شد ظهور کند. به تعبير ايشان: «امروز خداوند ما را مسئول كرده است. نبايد غفلت نمود. امروز با جمود و سكون و سكوت بايد مبارزه كرد و شور و حال و حركت انقلاب را بر پا داشت».[10]

حاصل سخن

در حال حاضر، جز راه امام خميني رحمه الله براي ورود به اردوگاه منتظران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف راهي در ميان نيست و تا راه امام خميني رحمه الله را درست نفهميم و در آن پرورش نيابيم، هيچ ورودي در فرهنگ انتظار نداشته‌ايم. اگر فرهنگ انتظار را درست بشناسيم و خود را وارد چنين فرهنگي کنيم، به خوبي احساس مي‌کنيم که از همه‌ جهات، تغيير کرده‌ايم، اعم از روحيه حماسي که در ما پيدا مي‌شود و يا انديشه عميقي که در معارف اسلامي پيدا مي‌کنيم. زيرا با فرهنگ انتظار مي‌توان از حجاب ظلماني آخرالزمان عبور کرد و با زندگي ديگري آشنا شد، يعني زندگي در کنار حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، اما اگر وارد چنين انتظاري نشويم، ظلمات آخرالزماني با ظاهر ديني‌اش ما را مي‌فريبد، چنان چه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايند: «زماني بر امت من پيش مي‌آيد كه از قرآن جز نقش آن، و از اسلام جز نام آن باقي نمي‌ماند. مسلمان ناميده مي‌شوند، در حالي كه بيش از همة مردمان از آن دورند. مساجدشان آباد است، ولي از هدايت خالي است.»[11]



--------------------------------------------------------------------------------

[1]. امام صادق عليه السلام: «نحن فيما بينکم و بين الله حجاب». همان، ج‏2، ص 95.
[2]. علم جهان و علم جان، پروفسور ويليام چيتيک، ص 106.
[3]. مقام معظم رهبري«حفظه‌الله». عيد غدير 1384.
[4]. 2/1/68.
[5]. الإرشاد، ج ‏2، ص 381.
[6]. 2/1/1368.
[7]. صحيفه امام، ج 21، ص 328.
[8]. صحيفه امام، ج21، ص327.
[9]. کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 287.
[10]. صحيفه‌ امام، ج 21، ص 325.
[11]. ثواب الأعمال، ص 253.


[b]پديد آورنده:استاد اصغر طاهرزاده

[/b]
ما از دیدار امام زمانمان محروم شده ایم اما هیچ کس از این تحریم صدایش درنیامد.
نه مذاکره ای
نه توافق نامه ای
نه تلاشی برای اعتمادسازی....
بیایید امشب همگی دورکعت نماز فقط به همین نیت بخوانیم
لینک مرجع