۱۷ تير ۱۳۹۲, ۱۲:۰۱ عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
((بعدازنمازمغرب،یک عده شان جمع شدند توهمین اتاق.شام که میخوردند،برایشان چایی آوردم.دیدم حاج
احمد(حاج احمد متوسلیان)از نان وپنیرتازه،یک ذره هم نمی خورد.کنجکاوشدم.یک وقت دیدم از توی کشوی
میز،بی سروصدایک چیزی برداشت ومشغول خوردن شد.خوب که نگاه کردم،دیدم نان وپنیربیاته.مال
چندروزپیش.))
خوبان29
((بعدازنمازمغرب،یک عده شان جمع شدند توهمین اتاق.شام که میخوردند،برایشان چایی آوردم.دیدم حاج
احمد(حاج احمد متوسلیان)از نان وپنیرتازه،یک ذره هم نمی خورد.کنجکاوشدم.یک وقت دیدم از توی کشوی
میز،بی سروصدایک چیزی برداشت ومشغول خوردن شد.خوب که نگاه کردم،دیدم نان وپنیربیاته.مال
چندروزپیش.))
خوبان29