تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: وقايع شب ميلاد پيامبر اعظم (ص)
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
[تصویر:  09950850027520214212.jpg]

وقايع شب ميلاد پيامبر اعظم (ص)


در 17 و بنا به قولي در 12 ربيع الاول اين سال، نزديک به طلوع صبح، تازگي هايي در جهان پديد آمد:

1- امام ششم (ع) فرمود: شيطان به هفت آسمان بالا ميرفت و خبرهاي آسماني را گوش ميداد، وقتي که عيسي (ع) تولد يافت از سه آسمان رانده شد، و تا آسمان چهارم ميرفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از همه آسمانها رانده گرديد.

2-بارگاه انوشيروان (ايوان مدائن) شکست و چهارده کنگره آن افتاد.

3- انوشيروان در خواب ديد که خورشيد در تاريکي شب از طرف حجاز برآمد و از نردبان چهل پله اي که سر به کيوان کشيده بود بالا رفت، و همه جا را روشن کرد، جز کاخ او که در تاريکي ماند.

4-آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.

5- در يثرب يک يهود بر فراز قلعه اي فرياد کرد: اين ستاره احمد است، ستاره پيامبر جديد است، يهودي هايي که پاي قلعه ايستاده بودند، به سراغ غيبگو و دانشمند خود دويدند.

6- يک عرب بياباني با ريش سپيد، و قامتي بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و اين اشعار را ميخواند: ديشب مکه در خواب بود و نديد که در آسمانش چه نورافشاني و چه ستاره باراني بود!

7- در آن شب هر بتي که در هر جاي عالم بود، بر رو افتاده بود.

8- درياچه ساوه که سالها آن را ميپرستيدند فرو رفت و خشک گرديد.

9- وادي سماوه که سالها بود، کسي آب در آن نديده بود، آب در آن جاري شد.

10- داناترين دانشمند مجوس در خواب ديد: که چند شتر صعب، اسبان عربي را ميکشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ايشان شدند، طاق کسري از ميان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاري گرديد، و نوري از طرف حجاز ظاهر گرديد و در عالم منتشر شد و پرواز کرد تا به مشرق رسيد.

11- سرير سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.

12- مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و از سخن بازمانده بودند.

13- ميان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها ميگفتند جدايي افتاد، و ساحران از علم خود نميتوانستند استفاده نمايند.

نزديک به فجر صادق، مقارن اين حوادث، جناب آمنه ديد که ستاره هاي آبي، با دنباله هاي ارغواني، به پشت بام خانه اش ميريزند!، از اين تماشا مسرور شده بود که ناگهان ديد زنهايي نوراني اطراف بالينش نشستند، فکر کرد زنان قريشند، ولي متحير بود که چگونه خبر يافته اند که او در اين وقت ميخواهد وضع حمل کند!!

صدايي به سان زمزمه فرشتگان و صداي ارواح از ميان آنان بلند شد: يکي گفت: من آسيه زن فرعونم، ديگري گفت: من مريم دختر عمرانم .....

آمنه بر روي آنها تبسم کرد (پسرش به دنيا آمد). آمنه گفت: صدايي شنيدم که ميگفت: اي آمنه به پسر تو، خلق آدم، معرفت شيث، شجاعت نوح، خصلت ابراهيم، زبان اسماعيل، رضاي اسحاق، فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سليمان، ملاحت يوسف، تحمل موسي، طاعت يونس، صبر ايوب، جهاد يوشع، حب دانيال، وقار الياس، عصمت يحيي، و زهد عيسي عطا شده است.




[تصویر:  fop55mvb17o3nzog7le.gif]
لینک مرجع