تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: اشعاری از امام خمینی (ره)
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.

از غم دوست، در این میکده فریاد کشم داد رس نیست کـه در هجر رخش داد کشم

داد و بیداد که در محفل ما رندى نیست کـه بـرش شکوه بـــرم، داد ز بیـداد کشم

شادیــم داد، غمم داد و جفــا داد و وفا با صفـــا مـنّت آن را کـه به من داد، کشم

عــاشقم، عاشق روى تو،نه چیز دگـرى بـار هجـــران و وصالت به دل شاد، کشم

درغمت اى گل وحشىِ من،اى خسرومن جور مجنـــون ببــرم، تیشه فرهاد کشم

مُـردم از زنـدگىِ بى تو که با من هستى طـرفه ســرّى است که باید برِ استاد کشم

سالهـا مــى گــــــذرد، حادثه‌ها مى آید انتظـــــار فــرج از نیمــه خــــــرداد کشم



شعری دیگر از امام خمینی ره

دســت آن شیخ ببوسیـــــد که تکفیرم کرد محـتسب را بنوازیــــــــد کـــــــــه زنجیرم کرد

معتکف گشتـم از این پس، به در پیر مغان که به یک جرعه مى از هر دو جهان سیرم کرد

آب کوثر نخـــــــــورم، منّت رضوان نبرم پـرتـــــــو روى تو اى دوســت، جهانگیرم کرد

دل درویش به دست آر کـه از سرّ اَلَست پــــــــــــــرده بـرداشته ، آگـاه ز تـقدیرم کرد

پیر میخانه بنـــازم که به سر پنجه خویش فــــــانیـــم کرده ، عـــدم کـرده و تسخیرم کرد

خـادم درگه پیرم کــــــــــه ز دلجویى خود غــــافل از خـویش نمــــود و زبر و زیرم کرد
این غزلی است از امام و بعد از آن پاسخ رهبر است به آن، که بیت به بیت با هم مرتیط است:
امام خمینی:


1من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
2فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
3غم دلدار فکنده است به جانم، شررى کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم
4درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
5جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
6واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددکار شدم
7بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادى بکنم مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم
آیت الله خامنه ای:


1تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
2تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان دار منصور بریدی همه تن دار شدی
3عشق معشوق وغم دوست بزد برتو شرر ای که در قول وعمل شهره بازار شدی
4مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
5خرقه پیر خراباتی ما سیره توست امت از گفته در بار تو هشیار شدی
6واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی
7یادی از ما بنما ای شده آسوده زغم ببریدی زهمه خلق و به خلق یار شدی

بسم الله

یا رب نظری ز پاکبازانم ده

لطفی کن و ره بدلنوازانم ده

از مدرسه وخانقهم باز رهان

مجنون کن وخاطر پریشانم ده
بسم الله الرحمن الرحیم

تاچند ز دست خویش فریادکنم
ازکرده ی خوذکجاروم دادکنم

طاعات مراگناه بایدشمری
پس ازگنه خویش چه سان یادکنم؟
لینک مرجع