۱۴ دي ۱۳۸۹, ۱۱:۵۸ صبح
سلام :
بخش کوتاهی از مناجات " خواجه عبدالله انصاری " :
الهی !
آمدم با دو دست تهی ، بسوختم بر امید بهی .
چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دلم مرهمی نهی؟
الهی !
وصف تو نه کار زبانست ، عبارت از حقیقت یافت تو بهتانست .
با صولت وصال دل و دیدار را چه توانست ؟
حسن تو فزون است ز بینایی من راز تو برونست ز دانایی من
ای کارنده ی غم پشیمانی در دلهای آشنایان !
ای افکنده ی سوز در دلهای تائبان !
ای پذیرنده ی گناهکاران و معترفان !
کس بازنیامد تا باز نیاوردی و کس راه نیافت تا دست نگرفتی .
دست گیر که جز تو دست گیر نیست .
دریاب که جز تو پناه نیست و سوال ما را جز تو جواب نیست .
و از این غم ما را جز از تو راحت نیست .
" الهی ما را آن ده که آن به "
بخش کوتاهی از مناجات " خواجه عبدالله انصاری " :
الهی !
آمدم با دو دست تهی ، بسوختم بر امید بهی .
چه بود اگر از فضل خود بر این خسته دلم مرهمی نهی؟
الهی !
وصف تو نه کار زبانست ، عبارت از حقیقت یافت تو بهتانست .
با صولت وصال دل و دیدار را چه توانست ؟
حسن تو فزون است ز بینایی من راز تو برونست ز دانایی من
ای کارنده ی غم پشیمانی در دلهای آشنایان !
ای افکنده ی سوز در دلهای تائبان !
ای پذیرنده ی گناهکاران و معترفان !
کس بازنیامد تا باز نیاوردی و کس راه نیافت تا دست نگرفتی .
دست گیر که جز تو دست گیر نیست .
دریاب که جز تو پناه نیست و سوال ما را جز تو جواب نیست .
و از این غم ما را جز از تو راحت نیست .
" الهی ما را آن ده که آن به "