۲۱ بهمن ۱۳۹۰, ۰۵:۳۹ عصر
امام صادق(ع) هشتمين ستاره فروزان آسمان عصمت، و ششمين اختر تابانسپهر امامت و ولايت در هفدهم ربيعالاول سال83 ه.ق در مدينه چشم به جهان گشود، ودر 25 شوال سال 148 در 65 سالگى به دستور منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى)مسموم شده و به شهادت رسيد. در زندگى سراسر افتخار او، دو موضوع همچون دو جريانهميشگى با پرتلاشترين شكل در راس موضوعات ديگر ديده مىشد، كه هر دو در يك صراطقرار داشته و تكميل كننده همديگر بودند كه عبارتاند از: طاغوت زدايى و نشاندادن چهره اسلام ناب; اسلام محمد(ص) و على(ع).
آن حضرت در وضعيتى قرار گرفت، كه اسلام چهره حقيقى خود را از دست داده بود، واز قرآن و اسلام جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امويان و سپس باعباسيان درگير بود كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مىكردند، و همه چيز را با ميلو هوسهاى نفسانى خود رتق و فتق مىنمودند، و اسلام را به دنبال اهداف شوم خودمىكشيدند و آن را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند.
امام صادق(ع) در طول 34 سال امامتخود (114 148 ه.ق) با پنجحكمران اموى يعنى هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان بنمحمد، درگير بود، پس از انقراض آنها با دو خليفه عباسى يعنى عبدالله بن محمد،معروف به سفاح و منصور دوانيقى رو به رو گرديد. آن حضرت براى نجات اسلام ومسلمين چارهاى نمىديد، جز اين كه مانند پدرش امام باقر(ع) دو موضوع را مسالهاصلى زندگى خود قرار دهد; يعنى همان دو موضوعى كه از كلمه طيبه «لا اله الاالله» نشات مىگرفت، و تحقق عينى چنين كلمهاى كه اساس اسلام محمد(ص) و على(ع)را تشكيل مىداد، نياز به انقلاب سياسى و نفى طاغوتها، و انقلاب فرهنگى و آموزشبراى رشد و آگاهى بخشى جامعه داشت، تا با اين «نفى» و «اثبات» بتواند اسلامرا از زير حجابهاى جهل و غرور خودكامگان رهايى بخشد، و چهره ناب آن را به عمومنشان دهد. روشن است كه چنين كار بزرگى، بسيار دشوار و طاقت فرسا بود، در عينحال امام صادق(ع) كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود، با همتى بلند و ارادهاىمحكم، به اين كار بسيار عميق و بزرگ دست زد، و تا آخر عمر همچنان با قاطعيتادامه داد و سرانجام در اين راه شهد شهادت نوشيد.
بنابراين، آن حضرت همه وجودش را در مسير اين نفى و اثبات فدا نمود، و بهپيروان خود آموخت كه اصلىترين كار آنها بايد اين دو كار سياسى و فرهنگى باشد،كه اساس رشد و تكامل همه جانبه در پرتو آن به دستخواهد آمد.
مناظرات علمي امام صادق(ع)
بخشي از شخصيت بزرگ علمي جعفربن محمدالصادق(ع) در مناظرات علمي او يا برخي شاگردان برجسته اش با ديگران تجلي يافته است.
از جمله مناظرات آن حضرت، گفت وگوي او با «ابوحنيفه» پيشواي فرقه حنفي است .
در اين راستا امام صادق امام صادق(ع) شاگردان بسيار بافضيلت و دانشمندي داشت كه در برخي مناظرات علمي آنان را مشاركت مي داد. «هشام بن سالم» مي گويد: روزي با ياران آن حضرت در محضرش نشسته بوديم، مردي شامي با اجازه گرفتن از امام به مجلس وارد شد، امام به او فرمود: بنشين! آنگاه از او پرسيد: چه مي خواهي؟ مرد شامي گفت: شنيده ام شما پرسش هاي مردم را پاسخ مي گويي؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام فرمود: درباره چه موضوعي؟ او گفت: درباره چگونگي قرائت قرآن. امام به يكي از شاگردانش به نام حمران رو كرد و فرمود: حمران! جواب اين شخص با تو است. مرد شامي گفت: مي خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران! فرمودند: اگر حمران را محكوم كردي، مرا محكوم كرده اي! مرد شامي با حمران مناظره كرد و هرچه از او پرسيد، پاسخ مستدلي شنيد تا اين كه از بحث فروماند. امام به او فرمود: (حمران را) چگونه ديدي؟ گفتم: راستي حمران چيره دست است هرچه پرسيدم به شايستگي پاسخ داد. مرد شامي سپس درباره لغت و ادبيات عرب با «ابان ابن تغلب»، درباره فقه با «زراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.(21)
آن حضرت در وضعيتى قرار گرفت، كه اسلام چهره حقيقى خود را از دست داده بود، واز قرآن و اسلام جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امويان و سپس باعباسيان درگير بود كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مىكردند، و همه چيز را با ميلو هوسهاى نفسانى خود رتق و فتق مىنمودند، و اسلام را به دنبال اهداف شوم خودمىكشيدند و آن را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند.
امام صادق(ع) در طول 34 سال امامتخود (114 148 ه.ق) با پنجحكمران اموى يعنى هشام بن عبدالملك، وليد بن يزيد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد، مروان بنمحمد، درگير بود، پس از انقراض آنها با دو خليفه عباسى يعنى عبدالله بن محمد،معروف به سفاح و منصور دوانيقى رو به رو گرديد. آن حضرت براى نجات اسلام ومسلمين چارهاى نمىديد، جز اين كه مانند پدرش امام باقر(ع) دو موضوع را مسالهاصلى زندگى خود قرار دهد; يعنى همان دو موضوعى كه از كلمه طيبه «لا اله الاالله» نشات مىگرفت، و تحقق عينى چنين كلمهاى كه اساس اسلام محمد(ص) و على(ع)را تشكيل مىداد، نياز به انقلاب سياسى و نفى طاغوتها، و انقلاب فرهنگى و آموزشبراى رشد و آگاهى بخشى جامعه داشت، تا با اين «نفى» و «اثبات» بتواند اسلامرا از زير حجابهاى جهل و غرور خودكامگان رهايى بخشد، و چهره ناب آن را به عمومنشان دهد. روشن است كه چنين كار بزرگى، بسيار دشوار و طاقت فرسا بود، در عينحال امام صادق(ع) كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود، با همتى بلند و ارادهاىمحكم، به اين كار بسيار عميق و بزرگ دست زد، و تا آخر عمر همچنان با قاطعيتادامه داد و سرانجام در اين راه شهد شهادت نوشيد.
بنابراين، آن حضرت همه وجودش را در مسير اين نفى و اثبات فدا نمود، و بهپيروان خود آموخت كه اصلىترين كار آنها بايد اين دو كار سياسى و فرهنگى باشد،كه اساس رشد و تكامل همه جانبه در پرتو آن به دستخواهد آمد.
مناظرات علمي امام صادق(ع)
بخشي از شخصيت بزرگ علمي جعفربن محمدالصادق(ع) در مناظرات علمي او يا برخي شاگردان برجسته اش با ديگران تجلي يافته است.
از جمله مناظرات آن حضرت، گفت وگوي او با «ابوحنيفه» پيشواي فرقه حنفي است .
در اين راستا امام صادق امام صادق(ع) شاگردان بسيار بافضيلت و دانشمندي داشت كه در برخي مناظرات علمي آنان را مشاركت مي داد. «هشام بن سالم» مي گويد: روزي با ياران آن حضرت در محضرش نشسته بوديم، مردي شامي با اجازه گرفتن از امام به مجلس وارد شد، امام به او فرمود: بنشين! آنگاه از او پرسيد: چه مي خواهي؟ مرد شامي گفت: شنيده ام شما پرسش هاي مردم را پاسخ مي گويي؟ آمده ام با شما مناظره كنم. امام فرمود: درباره چه موضوعي؟ او گفت: درباره چگونگي قرائت قرآن. امام به يكي از شاگردانش به نام حمران رو كرد و فرمود: حمران! جواب اين شخص با تو است. مرد شامي گفت: مي خواهم با خود شما مباحثه كنم نه حمران! فرمودند: اگر حمران را محكوم كردي، مرا محكوم كرده اي! مرد شامي با حمران مناظره كرد و هرچه از او پرسيد، پاسخ مستدلي شنيد تا اين كه از بحث فروماند. امام به او فرمود: (حمران را) چگونه ديدي؟ گفتم: راستي حمران چيره دست است هرچه پرسيدم به شايستگي پاسخ داد. مرد شامي سپس درباره لغت و ادبيات عرب با «ابان ابن تغلب»، درباره فقه با «زراره» و درباره كلام با «مؤمن طاق» مناظره كرد و در تمام آنها مجاب شد.(21)