۲۱ بهمن ۱۳۹۰, ۰۵:۳۴ عصر
برکت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله)
وقتی پیامبر به دنیا آمد، عدّه ای از زنان قبیله بنی سعد به مکه آمده بودند تا هر یک، کودکی را ببرند و شیر دهند، و حلیمه نیز در میان آن ها بود.
او می گوید: وقتی با شوهرم آمدم، سوار بر درازگوشی بودم و شتری داشتیم که پستانش خشکیده بود، و بچّه ای نیز داشتیم و شیرم او را سیر نمی کرد و شب هم از گرسنگی نمی خوابیدیم.
وقتی به مکّه رسیدیم، تمام همراهانم بچّه ای پیدا کردند و هیچ کس محمّد(صلّی الله علیه و آله) را نمی برد؛ چون او پدر نداشت و یتیم بود و می گفتند پدر بچّه به دایه پول می دهد. اما به هر حال برای من جز محمّد(صلّی الله علیه و آله) کودکی نماند.
به ناچار او را گرفتم و کناراثاثیه خودم آوردم. وقتی شب شد، پستان هایم پر از شیر شدند؛ به طوری که هم محمّد(صلّی الله علیه و آله) و هم بچّه خودم شیر خوردند و سیر شدند. شوهرم برخاست تا شتر را بدوشد و پستانش را پر از شیر دید. ما و بچّه ها نیز از شیر شتر سیر شدیم.
شوهرم گفت: ای حلیمه! وجود مبارکی را پیدا کردیم. پس به خوبی شب را صبح کردیم و برگشتیم.
وقتی بر درازگوش خویش سوار شدم، چنان سریع راه می پیمود که از همه جلو زد. زن ها گفتند: آرام برو ای حلیمه! مگر این همان حیوانی نیست که با آن آمدی؟
گفتم :چرا؟
گفتند: چه شده که امروز این گونه سریع راه می رود؟
گفتم: شخص مبارکی را حمل می کند! حلیمه می گوید: هر روز برکتش را به ما زیاد می کرد. قحطی آمد و چوپان ها گوسفندان را گرسنه به چرا می بردند و گرسنه باز می آوردند، ولی گوسفندان ما سیر می آمدند و پستانشان پر از شیر بود و این ها همه از برکت وجود حضرت محمد مصطفی(صلّی الله علیه و آله) بود.1
پی نوشت :
1. نک: غلام حسن محرمی، جلوه های اعجاز معصومین(علیه السّلام)، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1378، چ2،ص 64.
مرضیه کوثری
وقتی پیامبر به دنیا آمد، عدّه ای از زنان قبیله بنی سعد به مکه آمده بودند تا هر یک، کودکی را ببرند و شیر دهند، و حلیمه نیز در میان آن ها بود.
او می گوید: وقتی با شوهرم آمدم، سوار بر درازگوشی بودم و شتری داشتیم که پستانش خشکیده بود، و بچّه ای نیز داشتیم و شیرم او را سیر نمی کرد و شب هم از گرسنگی نمی خوابیدیم.
وقتی به مکّه رسیدیم، تمام همراهانم بچّه ای پیدا کردند و هیچ کس محمّد(صلّی الله علیه و آله) را نمی برد؛ چون او پدر نداشت و یتیم بود و می گفتند پدر بچّه به دایه پول می دهد. اما به هر حال برای من جز محمّد(صلّی الله علیه و آله) کودکی نماند.
به ناچار او را گرفتم و کناراثاثیه خودم آوردم. وقتی شب شد، پستان هایم پر از شیر شدند؛ به طوری که هم محمّد(صلّی الله علیه و آله) و هم بچّه خودم شیر خوردند و سیر شدند. شوهرم برخاست تا شتر را بدوشد و پستانش را پر از شیر دید. ما و بچّه ها نیز از شیر شتر سیر شدیم.
شوهرم گفت: ای حلیمه! وجود مبارکی را پیدا کردیم. پس به خوبی شب را صبح کردیم و برگشتیم.
وقتی بر درازگوش خویش سوار شدم، چنان سریع راه می پیمود که از همه جلو زد. زن ها گفتند: آرام برو ای حلیمه! مگر این همان حیوانی نیست که با آن آمدی؟
گفتم :چرا؟
گفتند: چه شده که امروز این گونه سریع راه می رود؟
گفتم: شخص مبارکی را حمل می کند! حلیمه می گوید: هر روز برکتش را به ما زیاد می کرد. قحطی آمد و چوپان ها گوسفندان را گرسنه به چرا می بردند و گرسنه باز می آوردند، ولی گوسفندان ما سیر می آمدند و پستانشان پر از شیر بود و این ها همه از برکت وجود حضرت محمد مصطفی(صلّی الله علیه و آله) بود.1
پی نوشت :
1. نک: غلام حسن محرمی، جلوه های اعجاز معصومین(علیه السّلام)، قم، دفتر انتشارات اسلامی،1378، چ2،ص 64.
مرضیه کوثری