حاج شیخ اسماعیل دولابی
« ... در حرم حضرت اباعبدا... (ع) در بالاسر حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت كردند، ... دیگر اتاق ما شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزا خانه ابا عبدا... (ع) بود و اشخاصی كه به آن جا می آمدند، بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند، می گریستند. بر اثر عنایات حضرت اباعبدا... (ع) كار به گونه ای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت ا... شاه آبادی، بدون این كه من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست كنم، با علاقه خودشان به آنجا آمدند. به هر تقدیر همه عنایاتی كه به من شد از بركات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون كشتی امام حسین (ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر كس در سیر معنوی خود حركتش را از آن حضرت آغاز كند، خیلی زود به مقصد می رسد. »
اینك بنگرید گوشه ای از بیانات قدسی آن رادمرد و الهی را درباره امام زمان (ع) و راهكار عملی ارتباط با آن حضرت:« اگر كامل شود و محبت به حد كمال برسد، طوری می شود كه حضرت در ظاهر ببیند یا نبیند، در یقین او اثر ندارد، بلكه در هر وقت با قلب خود او را مشاهده می كند. مثل پیامبر (ص) و اویس قرنی كه به ظاهر اصلاً یكدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. كسی كه غیبت و حضور حضرت حجت برایش یكسان باشد، به حضرت راه پیدا می كند .»
منبع:
طیب، مصباح الهدی، صص 11ـ13، و نیزص 319.
خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود
خواست از فــردوس بیرونـــم كنــد خـــوارم كند
عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود
«حاج محمداسماعیل دولابی» و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره میسپرد. مركب سیر او جذبهای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبداللَّه علیه السلام به او عطا شد. همان طریق آشنایی كه استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، از اسرار آن پرده برداشتهاند:
«سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهداعلیه السلام است و پیشكار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام است.1
و خود نیز اینگونه به علامه فرمودهاند كه: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت سیدالشهداعلیه السلام»2
درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمداسماعیل دولابی خود ایشان چنین میگوید:
«در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود كه طلبهها را میدیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم میخواست كه مشغول درس و بحث شوم ولی مشكلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود كه بسیار آزارم میداد.
هر چه به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام میرفتم خوب نمیشد، تا اینكه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداءعلیه السلام شدم در حالی كه توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را كه میخواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.
به ایران مراجعت كردم... در ایران اولین كسانی كه برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی كردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمیگشتم جلوی در اتاق پرده ها كنار رفت و حالت مكاشفهای به من دست داد و در حالی كه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.
دیدم بالای سر ضریح امام حسینعلیه السلام هستم، به من حالی كردند كه آنچه را كه میخواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یكدیگر صحبت میكردند و می گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبداللَّهعلیه السلام بود و اشخاصی كه به آنجا میآمدند بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند میگریستند.
در اثر عنایات حضرت اباعبداللَّه علیه السلام كار به گونهای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیتاللَّه شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت اللَّه شاه آبادی بدون اینكه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست كنم با علاقه خودشان به آنجا میآمدند.»3
شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
1) دریای عرفان، شرح حال آیت اللَّه قاضی.
2) دریای عرفان، شرح حال آیت اللَّه قاضی.
3) نقل از كتاب «مصباح الهدی»، ص 15 و در «كوچههای عشق»، ص 45.
شد دلم اسوده چون تیرم زدی
ای سرت گردم چرا دیرم زدی؟
حاج اسماعیل دولابی میگفت=خدا یک تار و یک تور و یک تیر دارد.....با تار و تور و تیر خود ادم ها را جذب میکند....تار خدا قران است. نغمه های قران اسمانی است خیلی ها از این طریق قران قران جذب میشوند...خیلی هارا باتور جذب خودش میکند...مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان..و شب قدر......تیر خدا همان بارهای مشکلات است..غالب ادمهارا از این طریق جذب خودش میکند...اولیای خداوند برای مشکلات لحظه شماری میکردند
بسم الله الرحمن الرحیم
از ان طرف پشت بام نیفتید !!
خیلی نگو گناه کارم این را ادامه نده .روی صفات خوب کار کن تا به یقین برسی.معصیت را به یقین نرسان.اینکه به شما روزی داده خلق کرده اینجا نشانیده ،هیچ کدام دست ما نبوده همه را خدا کرده است..در این یقین ها شک نکنید.از ان طرف پشت بام نیفتید...بعضی ها احتیاط می کننند عقب عقب می روند از ان طرف پشت بام می افتند.جماعت زیادی از ان طرف افتاده اند .اصلا من کسی را ندیده ام از جلو بیافتد...همه از پشت سر افتاده اند ؛پشت رو هم افتادهاند .. حالا چه طور می شود بیاوریشان بالا از پشت سر افتاده اند
رفتی علم را بفهمی خراب کردی رفتی ..بچه را تربیت کنی فاسدش کردی...بچه را دشمن خدا کردی..هر کاری کردی از پشت سر افتادی
وقتی بسم الله را فهمیدید دیگر نه از جلو می افتید نه از پشت...اهل سنت که اصلا بسم الله را جزء سوره نمی دانند و در نماز نمی خوانند...اصلا گفتند بسم الله مال خدا نیست و حال انکه تمام قران در سورهی حمد است...حمد هم در بسم الله .بسم الله هم در باء است باء هم در نقطه ی زیر ان علی (ع)گفت :من ان نقطه ی هستم .یعنی با من قران نوشته می شود..با من قران درست می شود همه اش با من .و ازبرای من است
چقدر راحتت کرد چقدر زحمتت را کم کرد به شرطی که قبول کرده باشی .اگر انسان قبول نکند که هیچ بگذارد برود خودش درست کند...هزار و پانصد سال است می خواهد بسم الله را یاد بگیرد هنوز مشغول است...عده ای هم قبول کردند و رفتند در قرب خدا.انها عدد ندارند خیلی ها هستند .شما هم بیایید از انها باشید.
منبع:http://mekial.blogfa.com
جملات عرفانی حاج محمد اسماعیل دولابی
رزق:
حتی یک ساغت هم به فکر رزق نباش. به دنبال کسب و کار هم که میروی، بدان که در رزق، فاعل تامّ خدای متعال است: انّالله هوالرزّاق ذوالقوّة المتین: هر اینه خداوند همان روزی دهنده ی نیرومند و محکم کار است.
قناعت:
اگر کسی قانع باشد امروز زندگی خیلی ساده است. سابق خیلی سخت بود. آنچه امروز زندگی را بر افراد سخت کرده بَرج است نه خرج های واقعی و ضروری. آن هم که نهایت ندارد. اما اگر به ضروریات اکتفا کنند، زندگی خیلی ساده میگذرد.
خود را مهمان خدا دیدن:
مهمان تا صاحب خانه را ملاقات نکرده و ندیده است فکر می کند اصلا مهمان نیست و به دزدی آمده است؛ لذا تا صاحب خانه را نشناخته است باید خیلی احتیاط کند. اما وقتی صاحب خانه را شناخت و دید، دیگر هر چه خواست می خورد. تنها وظیفه ی مهمان این است که هر چه صاحب خانه گفت بکند و هر چه هم به او داد بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری می خواهم.
تسلیم:
باید بیابیم که در قبضه ی خدا هستیم و جایی بهتر از آن هم نیست. اگر به آن تن بدهی بهترین جاست و اگر تن ندهی، چون امکان بیرون رفتن از آن وجود ندارد، بسیار سخت به تو خواهد گذشت.
رضا:
کسی که خود را محرومترین افراد می داند اگر اندکی در مورد آنچه خدا به او عطا نموده است فکر کند خود را غرق در عطاهای خدا خواهد یافت. مساله اینجاست که ما کمتر به داده چای خدا فکر می کنیم و بیشتر حواسمان دنبال چیز هایی است که نداریم. آنچه را که خدا به مصلحت ما ندیده و نداده است، که هر چه هم تقلا کنیم به ما نخواهد رسید و حسرت آن بر دلمان خواهد ماند؛ آنچه را هم که داریم، هیچوقت به آن نگاه نکردیم که ببینیم و لذت آن را ببریم. لذا یک پارچه غصه و حسرت و احساس محرومیت شده ایم. همین اعضاء سالم بدنمان را فکر کنیم، هرکدامش چقدر می ارزد. اگر مثلا چشم ما در معرض نابینا شدن باشد و همه ی دنیا مال ما باشد حاضر نیستیم همه ی آن را بدهیم و کور نشویم؟ سایر اعضاء هم به همین ترتیب. همین بدن سالم را که خدا به ما داده حساب کنیم روی هم چند قیمت دارد. بالاتر از آن نعمت عقل است که اگر نداشتیم نه کسی ارزشی برای ما قائل بود و نه حتی در اموال خودمان حق تصرف داشتیم و باید قیـّم برای ما می گرفتند. نعمت هدایت الهی و محبت خدا و اولیاء او از همه بالاتر. این همه دارایی دیگر کسی محروم باقی می ماند؟
شکر:
الانسان عبید الحسان: انسان بنده ی احسان است. وقتی انسان احسان خدا را دید عبد خدا می شود، عبد که شد از خدا رضا می شود و تشکر می کند.
موت و فنا:
موت خیلی نزدیک است. تا ذکر موت کنیم مرده ایم. قولو لا اله (موت) الّا الله(حیات) تفلحو. خداوند می فرماید: خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایّکم احسن عملا. موت و حیات را مثل دو تو آفرید تا معلوم شود کدام بهتر بازی می کنند. جایزه اش محمد رسول الله و علی ولی الله است. کسی که ایمان به قلبش رسید مرده است. باید تن به موت داد، نه فوت کرد. دست از آمال و آرزو که برداشتی موت است.
باور و یقین:
اگر باورتان قوی شود، هرچه را که باور کنید، همان هست. اگر باور کنید که شیطان رفت و دیگر وجود ندارد، شیطان نخواهد بود.
محبت:
امانتی که به کوه ها و زمین عرضه شد و نتوانستند متحمل ان شوند و سر باز زدند و انسان متحمل آن شد محبت و ولایت بود.
ذکر:
ذکر خدا قیامت است. یاد پیامبر(ص) نبوت است. یاد علی(ع) هم علی است. بهتر از یاد این است که خودت هم مصداقش باشی. خداوند فرمود: و له المثل الاعلی: برای خداوند مثل های برتری هست. و فرمود: عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی: بنده ی من، مرا اطاعت کن تا تورا ثل خود قرار دهم. یعنی من را مطاع خود ببین. مطیع غیر از عبد است. عبد هم مولی را می بیند و هم خودش را، ولی مطیع خودش را نمی بیند و تنها مطاع را می بیند.
دنیا و آخرت:
دنیا، ظلمت و جهل، همگی "نیست" می باشند و "نیست" ، نیست. اما خدا، آخرت و ... همه هست می باشند، و "هست" هست. خلاصه "هست" هست و "نیست" نیست که نیست.
برگرفته از کتاب مصباح الهدی (۱) تالیف مهدی طیب
هر جا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد، بایست؛
مبادا یک وقت بگذاری و بروی، صبر کن؛
رزقِ معنوی خیلی مخفی تر از رزقِ مادی است؛
یک نفر از دری، دیواری میگوید و در حقیقت خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند ...
«مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی»