تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هر دم آمد غمی از نو به مبارک بادم
منشين در پس اين بغض گران
مدران جامه خود را مدران
مكن اي خسته در اين بغض درنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ
گفتم چشمم گفت که جیهون کنمش
گفتم جگرم گفت پر از خون کنمش
گفتم که دلم گفت چه داری در دل
گفتم غم تو گفت که افزون کنمش
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر صد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو صد بار منت است
زیرا که وارهاند ز صد دردسر مرا
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار بنام من دیوانه زدند
دل گفت به جان کای خلف هر دو سرا
زین کار که چشم داری از کار و کیا
برخیز که تا پیشترک ما برویم
زان پیش که قاصدی بیاید که بیا
یا وفا یا خبر وصبل تو یا مرگ رقیب
بود ایا که فلک زین دو سه کاری بکند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندران ظلمت شب آب حیاتم دادند
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
مرا در تن بود تا جان علی گویم علی گویم
چه در پیدا در پنهان علی گویم علی گویم
به كامم تا زبان باشد زبان تا در دهان باشد بهر لفظ و بهر عنوان علی گویم علی گویم
ز مهرش مست و حیرانم غم و شادی نمیدانم به هر دردی پی درمان علی گویم علی گویم