تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: کودکی که با پنجاه قدم، از شام تا كعبه را پيمود
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
یا أبا جعفریا محمد بن علی أیها التقی الجواد
[/font]
یا ابن رسول الله یا حجة الله على خلقهیاسـیدنا

ومولاناإنا توجهنا واسـتشفعنا وتوسـلنا بك إلى الله

و قدمناك بین یدیحاجاتنا

یا وجیها عند الله اشـفع لنا عند الله
[تصویر:  126948021620017915119179144811749219142.gif]

[b][b]امام جوادعلیه السلام:[/b][/b]

[b][b] هركه از خدا قطع امید كند و به غیر او پناهنده شود ، خداوند او را به همان شخص وامیگذارد. [/b][/b]



حافظ ابونعيم - يكى از علماء اهل سنّت - در كتاب خود به نام حلية الا ولياء آورده است :
[font=tahoma]شخصى به نام ابويزيد بسطامى حكايت قابل توجّهى را از سرگذشت خود با كودكى خردسال نقل كرده است :
روزى از شهر بسطام جهت زيارت خانه خدا حركت كردم ؛ چون به يكى از روستاهاى شهر دمشق رسيدم ، تپّه خاكى را ديدم كه كودكى حدودا چهار ساله روى آن بازى مى نمود.
وقتى نزديك او رسيدم ، خواستم به او سلام كنم ، با خود گفتم : اين بچّه است و هنوز به تكليف الهى نرسيده ، اگر به او سلام كنم ، جواب نمى داند؛ و اگر سلام نكنم حقّى را ضايع [sup](18)[/sup] كرده ام .
و بالاخره بر او سلام كردم و آن كودك نگاهى بر من انداخت و اظهار داشت :
قسم به آن كسى آسمان را برافراشت و زمين را گسترانيد، چنانچه جواب سلام را واجب نگردانيده بود، جواب نمى گفتم .
چون كه مرا به جهت كمى سنّ و سال نزد خود كوچك و حقير دانستى ؛ وليكن جوابت را مى دهم : ((عليك السّلام و رحمة اللّه و بركاته و تحيّاته و رضوانه )) .
و سپس افزود: هرگاه تحفه و تحيّتى برايتان هديه كردند، سعى نمائيد كه به بهترين وجه آن را پاسخ دهيد.
با شنيدن چنين سخنانى ، فهميدم كه او شخصيّتى والا و بلند مرتبه است و من اشتباه فكر كرده ام .

در همين لحظه ، فرمود: اى ابويزيد! براى چه از ديار خود بسطام به شهر شام آمده اى ؟
گفتم : اى سرورم ! قصد زيارت كعبه الهى را دارم .
پس آن كودك از جاى خود برخاست و اظهار داشت : آيا وضو دارى ؟
گفتم : خير.
فرمود: همراه من بيا، دَه قدم كه راه رفتيم ، به نهرى بزرگ تر از فرات رسيديم و او نشست و وضوئى با رعايت تمام آداب و مستحبّات گرفت و من نيز وضو گرفتم .
در همين اثناء، قافله اى عبور مى كرد از شخصى پرسيدم : اين نهر كدام نهر است ، و چه نام دارد؟
گفت : رود جيحون است .
بعد از آن ، كودك فرمود : حركت كن تا برويم ، چون بيست قدم راه پيموديم ، به نهرى بزرگ تر از نهر قبلى رسيديم .
و چون كنار آن نهر آمديم ، فرمود: بنشين ، و من طبق دستور او نشستم و او رفت ، از قافله اى كه از آن محلّ عبور مى كرد، پرسيدم : اين جا كجاست و اين نهر چه نام دارد؟
گفتند: رود نيل است و تا شهر مصر حدود يك فرسخ فاصله دارى ، آن ها رفتند و پس از ساعتى آن كودك باز آمد و اظهار داشت : برخيز حركت كن تا برويم .
پس حركت كرديم و بيست قدم ديگر راه رفتيم ، نزديك غروب خورشيد بود كه نخلستانى نمايان گرديد، كنار آن رفتيم و اندكى نشستيم ؛ و پس از استراحتى مختصر دوباره فرمود: حركت كن تا برويم .
مقدار خيلى كمى كه راه آمديم ، به مكّه معظّمه رسيديم ؛ و چون وارد مسجدالحرام شديم ، من از كليددار كعبه سؤ ال كردم كه اين كودك كيست ؟
گفت : او حضرت ابوجعفر، محمّد جواد، فرزند علىّ بن موسى الرّضا عليهم السلام مى باشد.[sup](19)[/sup]
لینک مرجع