تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: سهراب سپهری
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد ...
خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت

سهراب سپهری
آه‌، در ايثار سطح ها چه شكوهي است!
اي سرطان شريف عزلت‌!


سطح من ارزاني تو باد!

يك نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
يك نفر آمد كه نور صبح مذاهب
در وسط دگمه هاي پيرهنش بود.


از
علف خشك آيه هاي قديمي
پنجره مي بافت‌.
مثل پريروزهاي فكر، جوان بود.

حنجره اش
از
صفاف آبي شط ها
پر شده بود.
يك نفر آمد كتاب هاي مرا برد.

روي سرم سقفي
از
تناسب گل ها گشيد.
عصر مرا با دريچه هاي مكرر وسيع كرد.
ميز مرا زير معنويت باران نهاد.
بعد، نشستيم‌.

حرف زديم
از
دقيقه هاي مشجر.
از
كلماتي كه زندگي شان ، در وسط آب مي گذشت‌.
فرصت ما زير ابرهاي مناسب
مثل تن گيج يك كبوتر ناگاه
حجم خوشي داشت‌.


نصفه شب بود،
از
تلاطم ميوه
طرح درختان عجيب شد.
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت‌.
بعد

دست در آغ
از
جسم آب تني كرد.
بعد در احشاي خيس نارون باغ
صبح شد.
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی
گل به توان ابدیت

زندگی مجذور آیینه شدن است
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست.
[/font][font=Times New Roman][تصویر:  419289_279785915460792_856536487_n.jpg]
بزرگ بود و از اهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید....
[/font]
[font=Fixedsys]15 مهر سالروز تولد سهراب سپهری گرامی باد.
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند
یاد و نامش گرامی باد
ما خاموش،

و بیابان نگران،

و افق یک رشته نگاه


بنشستیم،

تو چشمت پُرِ دور،
من دستم پُرِ تنهایی،
و زمین ها پر خواب


خوابیدیم

می گویند: دستی در خوابی گُل می چید...
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
سهراب سپهری
از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،

کودک پس فردا،

کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد

و هنوز ، نان گندم خوب است.

و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس…

(سهراب سپهری)
[تصویر:  597298_5MF3pAAW.jpg]

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ

هر کجا برگی هست شور من می شکفد

مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن


*سهراب سپهری*
صفحه‌ها: 1 2 3
لینک مرجع