۵ فروردين ۱۳۹۰, ۰۸:۳۰ عصر
سلام
فرمانده تيپ ما بود. تيپ دوم جواد الائمه بجنورد
تو يك ماموريت تو تايباد بيسيم چيش بودم شصت و انگشت كنار شصت و برآمدگي پاي راست نداشت ماشالله خيلي هم تپل بود هوا هم آتيش بود ولي مثل آهو تو كوهها مي دويد نمي تونستم پا به پاش حركت كنم نفسم مي بريد. تو كوهها تو اوج گرما دنبال رد پاي اشرار بود نفري يك تن ماهي و يك نان براي ناهار بر مي داشتيم و يا علي... هميشه هميشه لبخند داشت ولي كاملا جدي بود.
فرماندهان يگانهاي مختلف رو جمع مي كرد و تو پادگان مي گشت من داشتم ظرف ناهارم رو گل مالي مي كردم تا چربيش بره يهو سرم رو بالا كردم ديدم دارن ميان هيچ كاري نمي تونستم بكنم رسيد به من گفت اين چه كاريه؟ گفتم تايد نداريم به ما تايد ندادند! با بيسيم دستيش مسئول تداركات رو خواست سراسيمه خودش رو رسوند بيچاره رنگ از روش رفته بود. بهش گفت نگاه كن چرا تايد ندادي بهشون تو امروز تنبلي ميكني تايد نمي دي فردا فلان تومن فاكتور داروي ضد ... برام ميارن خلاصه حسابي تو بيخش كرد همون شب تايد تقسيم كردن!!!
فرمانده تيپ ما بود. تيپ دوم جواد الائمه بجنورد
تو يك ماموريت تو تايباد بيسيم چيش بودم شصت و انگشت كنار شصت و برآمدگي پاي راست نداشت ماشالله خيلي هم تپل بود هوا هم آتيش بود ولي مثل آهو تو كوهها مي دويد نمي تونستم پا به پاش حركت كنم نفسم مي بريد. تو كوهها تو اوج گرما دنبال رد پاي اشرار بود نفري يك تن ماهي و يك نان براي ناهار بر مي داشتيم و يا علي... هميشه هميشه لبخند داشت ولي كاملا جدي بود.
فرماندهان يگانهاي مختلف رو جمع مي كرد و تو پادگان مي گشت من داشتم ظرف ناهارم رو گل مالي مي كردم تا چربيش بره يهو سرم رو بالا كردم ديدم دارن ميان هيچ كاري نمي تونستم بكنم رسيد به من گفت اين چه كاريه؟ گفتم تايد نداريم به ما تايد ندادند! با بيسيم دستيش مسئول تداركات رو خواست سراسيمه خودش رو رسوند بيچاره رنگ از روش رفته بود. بهش گفت نگاه كن چرا تايد ندادي بهشون تو امروز تنبلي ميكني تايد نمي دي فردا فلان تومن فاكتور داروي ضد ... برام ميارن خلاصه حسابي تو بيخش كرد همون شب تايد تقسيم كردن!!!