۱۶ دي ۱۳۸۹, ۰۷:۱۳ عصر
پیرمردی آمد نزدیک حضرت سجاد گفت:
الحمد لله الذی أهلککم و أمکن الأمیر منکم
شکر خدا را که شماها را هلاک کرد و امیر را بر شما تسلط داد.
فقال السجاد «علیهالسلام»: یا شیخ أقرأت القرآن؟»
آیا قرآن خواندهای؟
شیخ با کمال شگفتی گفت: قرآن قرآن!! آری خواندهام.
قال «علیهالسلام»: أقرأت «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی»؟
خواندهای که پیغمبر «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: اجری از شما نمیخواهم مگر مودت نزدیکان من؟
قال «علیهالسلام»: أقرأت «و آت ذا القربی حقه»، أقرأت «و اعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی»؟
پیرمرد گفت: اینها که گفتی خواندهام، در باب محمد و اهل بیت او است، حضرت امام زینالعابدین «علیهالسلام» فرمود:
والله نحن القربی فی هذه الایات.
امام باز فرمود: آیا خواندهای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؟
شیخ گفت: آری، امام فرمود:
والله نحن أهل البیت الذین خصهم الله بالتطهیر.
شیخ گفت: شما را به خدا قسم این طور است؟ شما خاندان اهل بیت رسالت هستید؟
فقال «علیهالسلام»: و حق جدنا رسول الله انا لنحن هم من غیر شک.
فرمود: به خدا سوگند، به حق جدم رسول خدا که ما اهل بیت پیغمبر
هستیم، بدون شک.
آنگاه شیخ خود را روی پاهای آن حضرت انداخت، میبوسید و پوزش خواست و از قاتلین آنها برائت جست. این مناظره، جمعیت را انبوه کرد، سر و صدا و رستاخیزی برپا شد، یزید دستور داد، شیخ را کشتند.
الحمد لله الذی أهلککم و أمکن الأمیر منکم
شکر خدا را که شماها را هلاک کرد و امیر را بر شما تسلط داد.
فقال السجاد «علیهالسلام»: یا شیخ أقرأت القرآن؟»
آیا قرآن خواندهای؟
شیخ با کمال شگفتی گفت: قرآن قرآن!! آری خواندهام.
قال «علیهالسلام»: أقرأت «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی»؟
خواندهای که پیغمبر «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: اجری از شما نمیخواهم مگر مودت نزدیکان من؟
قال «علیهالسلام»: أقرأت «و آت ذا القربی حقه»، أقرأت «و اعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی»؟
پیرمرد گفت: اینها که گفتی خواندهام، در باب محمد و اهل بیت او است، حضرت امام زینالعابدین «علیهالسلام» فرمود:
والله نحن القربی فی هذه الایات.
امام باز فرمود: آیا خواندهای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؟
شیخ گفت: آری، امام فرمود:
والله نحن أهل البیت الذین خصهم الله بالتطهیر.
شیخ گفت: شما را به خدا قسم این طور است؟ شما خاندان اهل بیت رسالت هستید؟
فقال «علیهالسلام»: و حق جدنا رسول الله انا لنحن هم من غیر شک.
فرمود: به خدا سوگند، به حق جدم رسول خدا که ما اهل بیت پیغمبر
هستیم، بدون شک.
آنگاه شیخ خود را روی پاهای آن حضرت انداخت، میبوسید و پوزش خواست و از قاتلین آنها برائت جست. این مناظره، جمعیت را انبوه کرد، سر و صدا و رستاخیزی برپا شد، یزید دستور داد، شیخ را کشتند.